این داستان تقدیم به شما

سلام
من محمد هستم ۳۸سالمه واز دوران بلوغ خیلی به لز خانمها علاقه داشتم و همش کلیپ و فیلمهای آنچنانی از این روابط میدیدم. خلاصه بعداز ازدواج کم کم به این نتیجه رسیدم که خانم من( نگین) گرایش های به سمت جنس موافق داره. من یه پسردایی دارم که خیلی با هم خوبیم و خانمهای ما هم با هم روابط خوبی داشتن(آخه چند وقت پیش دعواشون شد)بگذریم من همیشه وقتی نگین و مهسا(زن پسر داییم ) پیش هم بودن توی ذهنم لزشون و کشتی گرفتن بینشون رو مجسم‌میکردم هر دو شون سبزه و اندام تو پری دارن و فوق العاده هات هستن .نگین چنباری کلیپ های لز توی گوشی من دیده و به خاطر حرفایی که موقع سکس بینمون رد و بدل میشه از علاقه من به لز خانمها خبر داره خلاصه اینکه من بهش فهموندم خیلی دوس دارم لز اونو مخصوصا با مهسا ببینم. بالاخره این قضیه جور شد چطوری؟ الان براتون میگم پسر دایی من کارش طوریه که بعضی وقتا ماموریتهای چند روزه به نقاط مختلف کشور میره سال ۹۶تیرماه بود که به نادر گفتن باید برای یه ماموریت ۵روزه بره جنوب و از اونجایی که مهسا با نگین خیلی با هم مچ بودن قرار شد بیاد چندروزی خونه ما .
شب ساعت ۹از سرکار برگشتم مهسا اومده بود خونه ما و داشتن با نگین برای شام سالاد درست میکردن سلام و احوال پرسی کردیم یع نگاه بهش انداختم یه تی شرت تقریبا تنگ و یه شلوار قد ۹۰ پوشیده بود که اندام سکسی رو حسابی به رخ میکشید سینه های ۸۵و رونهای قطورش و ساقهای کلفتش کاملا خودنمایی میکردن البته نگین هم همچین هیکلی داره. خلاصه بعد از شام و شب شنیینی من و نگین شب بخیر گفتیم و رفتیم واسه خواب مهسا هم پای تلویزیون دراز کشید .موقع خواب شروع کردم به مخ زنی نگین و با هزار تا وعده وعید خرید طلا و چه و چه بالاخره بهم گفت :حالا بکپ ببینم فردا چیکار میتونم بکنم بدبخت لز دوست…
 
انگار خدا دنیا رو بهم داده بود شب با فکر فردا تا صبح خواب میدیدم و کیرم راست راست بود .صبح وقتی هنوز همه خواب بودن از خونه زدم بیرون و مشغول کارام شدن حوالی ساعت ۱۰بود که گوشیم زنگ خورد نگین بود !!! خیلی کم پیش میاد که نگین این موقع به من زنگ بزنه یه خورده حرف زدیم و قطع کرد انگار یه حسی بهم گفت یه خبرایی هست خلاصه تند تند گه زدم تو بقیه کارام و مثل برق رفتم سمت خونه ساعت حدود یازده بود کلید رو آروم توی قفل چرخوندم و مثل یه دزد حرفه ایی وارد آپارتمان شدم، خونه ساکت بود و تلوزیون روشن. صدای صبحت از اتاق خواب شنیدم اروم سرک کشیدم در بسته بود خودم رو پشت در اتاق رسوندم مهسا و نگین داشتن با هم صحبت میکردن و می خندیدن آروم یه صندلی اوردم و پشت در گذاشتم و از شیشه خور بالای در نگاه کردم دوتایی روی تخت نشسته بودن و با دستاشون بدنهای همو لمس میکردن نگین مهسا و به پشت خوابند و روش دراز کشید لبهاشون رو روی هم گذاشتن و با ولع میمکیدن دوتاشون تاپ و شلوار تنشون بود تخت ما توی اتاق خواب طوریه که دید به بالای در نداره و من خیالم راحت بود خلاصه اون دوتا قرق عشقبازی بودن همین طور که از هم لب میگرفتن روی هم می غلتیدن و همو دستمالی میکردن مهسا چیزی به نگین گفت و از روی هم بلند شدن تاپهاشونو در آوردن و دوباره برگشتن به آغوش هم کیرم بلند شده بود دوتا خانم هیکلی حسابی افتاده بودن به جون هم و لذت میبردن نگین دستش رو برو سمت شلوار مهسا و اونو بیرون کشید واااای برای اولین بار پاهای سکسی مهسا رو دیدم رونهای گنده و ساقهای توپر رو .نگین دستش رو شرت مهسا می مالید و لبهاشو میخورد مهسا هم داشت سوتین نگین رو باز میکرد .کیرم داشت از تو شلوارم میزد بیرون ، سوتین نگین افتاد روی تخت مهسا روی نگین غلطید و این دفعه سوتین مهسا توی دست نگین بود سینه هاشون رو روی هم گذاشتن و آخ و اوخشون بلند شد مهسا شلوار نگین رو به سرعت از پاش درآورد و دستش رو گذاشت لای پاهاش دیدن دوتا هیکل خوشکل و سکسی حسابی حشریم کرده بود

 
چند دقیقه ای روی هم غلطیدن و بدنهاشون به هم می مالید که توی یه چشم به هم زدن شورتهای همو در آوردن حالا لخت لخت توی بغل هم بودن نگین محکم با دستش روی کون گنده و مهسا می کوبید از روی هم بلند شدن و روی تخت روبروی هم نشستن پاهاشونو باز کردن و به صورت ۷ و هشت رفتم وسط همدیگه و شروع کردن به ترییب و آخ و اوخ کردن آب از لب و لوچه کیرم سرازیر شده بود دوس داشتم بپرم تو اتاق و خدمت جفتشون برسم …چند دقیقه ای کس مالیشون ادامه داشت و تو این مدت از بس روی رونهای هم کوبیده بودن حسابی سرخ شده بود نگین مهسا رو به پشت خوابوند و خودش برعکس افتاد روش آنچنان با لذت کسهای همو میخوردن که دهن آدم آب میفتاد انگشتای نگین و مهسا دائم توی کس همدیگه بالا و پایین میشد صدای ناله هاشون حالابه جیغ تبدیل شده بود و به هم فحش میدادن تو یه لحظه بدن نگین لرزید و لحظه بعد مهسا ارگاسم شد من هم حسابی خودمو خیس کرده بودم انقد با کیرم ور رفته بودم که آبم اومده بود بعد از اینکه از حالت ۶۹خارج شدن دوتایی بیحال روی تخت افتادن منم آروم از روی صندلی اومدم پایین دوربین موبایل و خاموش کردم و صندلی رو گذاشتم سر جاش و مثل یه سایه از خونه زدم بیرون …دفعه بعد هم اگه وقت شد دعوای این دوتا رو که به کشتی و زد و خورد رسید براتون مینویسم.
 
نوشته: نبودی ببینی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *