این داستان تقدیم به شما

روز قرار بود. از قبل خیلی صحبت کرده بودیم که چطور باشه
برای اینکه اونها راحت تر باشن قرار بود که من بعد از اونها برم به کافه
یه کافه نسبتا خلوت وسط شهر بود، کمی از ساعت هشت عصر گذشته بود
رفتم تا نزدیکی کافه، خیلی استرس داشتم. نتونستم برم داخل.
رفتم یکم قدم زدم اونور تر، یکم با خودم فکر کردم. این همه مدت انتظار همچین چیزی رو میکشیدم
نمیشد همینطور بیخیال بشم ول کنم برم. باید میرفتم
یکم خودمو محکم گرفتم. البته از سرما و ترس دستام و صورتم یخ کرده بود
پاهام باهام یاری نمیکردن. خلاصه راه افتادم…
رفتم داخل، تو اولین نگاه شناختمشون. نگاهی بهم انداختن و شناختن
معلوم بود دارن سعی میکنن عادی رفتار کنن و واسشون سخت بود
برای من بیشتر سخت بود. یه لحظه پاهام بی حس شدن
کمی صبر کردم و راه افتادم سمتشون
رفتم نشستم. سلامی کردم و با کمی لبخند معمولی و دوستانه نشستم
جو سرد و بی روح بود. سعی میکردیم حرف بزنیم ولی سکوت حکم فرما بود
چند جمله ای رد و بدل کردیم.
+هوا سرد شده!
-اره، ما هم سردمون شده.
/یکم قهوه بخوریم گرم میشیم
با خودم گفتم خوبه اینها هم مثل من با سرما میونه خوبی ندارن چون لباسای گرمی پوشیده بودن
دختره پوتین پوشیده بود و یه کاپشن که خیلی به تنش میومد
قهوه سفارش دادیم. کمی خوردیم و سعی کردیم کمی خودمون رو با صحبت مشغول کنیم
ولی زیاد چیزی نداشتیم برای گفتن. بعد قهوه سریع تشکر کردم و ازشون خداحافظی کردم
دیدار خیلی کوتاهی بود.

دیدار اینقدر سرد و خلاصه بود که با خودم گفتم حتما بیخیال قضیه میشن.
ولی ته دلم امید داشتم. مدام داشتم فکر میکردم چه یه روزنه امیدی هست.
چند روز بعدش دختره بهم پیام داد و کمی صحبت کردیم و گفت منو شوهرم مایلیم دوباره ببینیمت.
این دیدار بهتر بود. مثل قبل اینقدر عصبی و خشک و سرد نبودیم.
یکم صحبت کردیم. چند جمله ای رد و بدل کردیم. از خودمون گفتیم از اتفاقایی که برامون افتادی و علایقمون.
خلاصه یکم بیشتر همدیگه رو شناختیم. دیدار دوم هم گذشت و امید من به قضیه بیشتر شد.
روز ها با صحبت های تلفنی و چتی میگذشت. توی چت خیلی از سکس می گفتیم.
چون ما سه تا برای سکس با همدیگه قرار داشتیم. با اینکه اونها ازدواج کرده بودن ولی میخواستن نفر سومی هم باشه.
واسشون گفته بودم که من مایل به سکس با دختر و پسر هستم و دوست دارم با یه زوج اینکارو کنم.
فکر کنم از قرارهایی که داشتیم پسندم کرده بودن. یه پسر جوون با اندام معمولی و رنگ سفید. عضله معمولی. چهره خوشگل و مایل به دخترونه.
تا حالا فهمیده بودم که من تا حدودی روحیه دخترونه دارم. ولی کاملا پسر هستم و از پسر بودنم راضی. برای اونها هم اوایل یکم گنگ بود قضیه.
ولی هرچی بیشتر صحبت میکردیم بیشتر قضیه برای هر سه ما روشن میشد که دنبال چی هستیم و چیکار باید کنیم.
بعد از مدتی دعوتشون کردم خونه ام به صرف چای و میوه و تماشای فیلم. خیلی برای اینکه چطور بهشون بگم فکر کرده بودم که رد نکنن.
از قبلتر ها گرا داده بودم که ممکنه یه روز بیاین خونه ام و فیلم ببینیم. فهمیده بودم نظرشون منفی نیست. ولی اینکه جوابشون منفی باشه میترسوندم.
با چندتا ترفند لابلای حرفای روزانه دعوتشون کردم و وقتی قبول کردن تعجب کردم. مثل اینکه با هم سر این قضیه صحبت کرده بودن.
شب مهمونی منتظرشون بودم لباس خوب پوشیده بودم و همه چی تهیه کرده بودم و خونه رو تمیز کردم.
اومدن اول با چای و شیرینی ازشون پذیرایی کردم. بعد کمی صحبت کردیم و فیلم رو گذاشتیم. کمی از فیلم نگذشته بود که براشون تخمه و میوه اوردم و مشغول بودیم.
سه نفرمون سر یه مبل جلوی تلویزیون نشستیم. جای سه نفر بود ولی کنار هم بودیم. شوهرش کنار. دختره وسط. منم کنار دختره نشستم.
مشغول فیلم و میوه و تخمه بودیم که گاهی دستامون میخورد بهم یا شونه هامون بهم نزدیک میشد.
هرچی بیشتر از فیلم میگذشت احساس راحت تری داشتیم و این تصادف های اتفاقی بیشتر میشد.

چند هفته ای گذشت. بدون اتفاق خاصی، فقط از دور با هم صحبت میکردیم سه تایی. سکس چت میکردیم. توی دنیای مجازی خیلی تند و تیز بودیم. ولی توی دنیای معمولی خیلی خجالتی و محدود
تا یه روز بهم گفتن که باید دعوتت رو برگردونیم. آره برای شام دعوتم کردن خونشون. رفتم خونشون. وقتی رسیدم شام اماده بود و سفره پهن کرده بودن.
معذرت خواهی کردم که دیر کردم. نشستیم شام خوردیم. بعد شام گفتن که میخوایم با یه بازی سرگرم شیم ولی مثل اینکه فکرش رو نکرده بودن چه بازی باشه.
کمی مشورت کردیم. کلی بازی اسم بردیم.
+ شطرنج
-دو نفرس که
+بیلیارد
-یه بازی که داخل خونه باشه
+جرعت و حقیقت
-اونکه باید یکم خورده باشیم که جرعتمون بیاد. برای یه وقت دیگه
+پس یه بار هم باید بنوشیم
-چی بنوشیم؟ آب پرتقال بیارم بنوشیم
+نه بابا مثل اینکه پرتی. شراب
-شراب چیه عرق باید بخوریم
+نه عرق واسه من زیادیه
-ای بابا حالا یه بازی بگید
+همون پاسور بازی خووبه
نشستیم کمی پاسور بازی کردیم. حکم بازی کردیم که بشه سه نفره بازی کرد.
هر وقتم کسی میبرد بقیه یکم اذیتش میکردن. جو خوبی شده بود دوستانه و گرم.
تا اینکه بازی تموم شد و برگشتم.

بعد یه مدت دوباره گفتن بیا فیلم ببینیم البته همراه با کمی نوشیدنی.
اینبار به موقع رفتم خونشون. ولی قرار رو یکم دیرتر گذاشته بودن. ساعت ده شب. کمی میوه خوردیم که بطری رو اوردن.
یکم ریختیم و خوریدم بعد فیلم رو گذاشتن. چراغا رو خاموش کردن مثل سینما شه. فیلمه رمانتیکی بود و صحنه سکسی زیاد داشت.
شوهره دستش رو گذاشته بود روی پای دختره. کمی که گذشت منم دستمو گذاشتم نزدیک پای دختر که طبق معمول وسطمون نشسته بود.
حرکات دست شوهره توی تاریکی احساس میشد. کم کم رفت روی شکم دختره. رفت زیر پیرهن. رفت بالاتر. کمی بعد شوهره شروع کرد به لب گرفتن.
منم سرمو بردم نزدیک سر دختره نزدیک گوشش گفتم خیلی خوشکلی و گوششو بوسیدم.
یخ جمع داشت آب میشد دیگه. نفس دختره یکم طولانی تر از معمول بود. زیاد محسوس نبود ولی دقت من زیاد شده بود به عکس العمل ها که بدونم چطور و تا کجا پیش برم.
پسره رفت پایین تر گردنو ببوسه. منم لپ دختره. اون میرفت پایینتر منم همینطور.
اون رسید به سینه ها، من رسیدم به لب ها. دیگه اینجا همه چی عوض شده بود. شدت بوسه ها بیشتر شده بود. لب گرفتم کمی رفتم پایینتر تا رسیدم به سینه.
دیگه اینجا سیم ترمز بریده شد و همه توی عمل قرار گرفتیم. حسابی گرم شده بودیم. پسره رفت پایینتر روی شکم. ادامه داد رسید به پاها.
منم کمی موندم روی سینه ها بعد اومدم بالا روی لباش. نگاش میکردم. اون بین پاهاشو میخورد ما هم صورت به صورت میبوسیدمش.
شروع کردیم لباساشو دراوردن. پسره دکمه شلوار رو باز کن. من دکمه پیرهن دختره. تا دکمه ها باز شد. دختره پیرهنو درورد. پسره شلوار دختره رو کشید پایین.
چیزی که بود شورت و سوتین. من از رو سوتین شروع کردم به خوردن. پسره شلوار و شرت رو پایین کشید زد و کیرش رو درورد.
الکل اثر خودش رو گذاشته بود. کمتر خجالت میکشیدیم و بیشتر جرعت داشتیم. دختره از درازکش نشست و به شوهرش گفت نوبت منه برات بخورم. شروع کرد به خوردن.
منم پشت سر دختره نشسته بودم و نگاه میکردم و بدنش رو لمس میکردم. گاهی خم میشدم کمرش رو میبوسیدم. بعد از کمی دختره اومد بالا دوباره و ازم لب گرفت.
دختر و پسر به هم نگاهی کردن و پسره گفت بزار ببینیم مهمونمون چی بلده و بعد نگاهی به من کردن. فک کنم اون لحظه قلبم یه ضربان رو جا انداخت.
یه دفه پوست بدونم مور مور شد. چی داره اتفاق میافته. من قبلا بهشون گفتم الان که نمیشه روی حرف خودم نه بگم. مدتها درموردش فکر کردم.
دوست داشتم با یه زوج سکس داشته باشم، یه دوجنس گرا بودن خودم اطمینان داشتم ولی الان انگار میخواستم انکار کنم.
روحیه دخترونم داشت کم کم پررنگ میشد. هردو نگام میکردن. منم زیر این توجه شیطونیم میشد. دختره گفت فکر کنم ترسیده. ترسیدی؟
کمی نگاش کردم و ان من کردم ولی چیزی نگفتم. ادامه داد چیزی نیست. کاری که من کردم رو تو هم بکن. مگه همینو نمیخواستی؟
کمی جای خودم جابجا شدم. اومدم حرف بزنم ولی صدایی از دهنم بیرون نمیومد. دوباره ادامه داد پشیمون شدی؟
پسره گفت که نه چیزی نیست. عزیزم بیا اینجا. بیا جلوتر خوشکله. عین دخترا باهام حرف زد. اینجا بود که انگار هرمون های دخترونم آزاد شدن.
با صدای ریزی گفتم اخه. اینبار با صدای یکم جدی تری گفت بیا میگم. دختره حرفشو کامل کرد. برو جلو چیزی نیست. ما دوتامون ازاد فکر میکنیم.

با خودم فکر کردم من این همه منتظر همچین سکسی بودم عقب نشینی کنم همه این مدتمو خراب کردن. زوج به این خوشکلی و کاملی و مهربونی رو چرا ول کنم.
کسی اینجا نیست که بخواد قضاوتم کنه. یکم میرم جلو ببینم چطور پیش میره. چند میلیمتر رو به جلو خزیدم.
صحبت میکردن باهام. پسره با رفتار پسرونه و جدی که انگار حکم میکنه. دختره با نرمی و مهربونی و لطافت.
انگاری داشتم تو جاده تاریکی که نمیشناسم قدم برمیدارم که دختره مسیر رو خیلی خوب بلده. دستمو گرفته و از پیچ و خم میگذرونه.
کف دستش پشت دستمو گرفته بود و نشوند روی کیر پسره. خیس و گرم بود، سیخ شده بود.
روی مود دخترونه افتاده بودم. همه چیو قبول کرده بودم کم کم. انگاری دختریم میخوام با شوهرم باشم.
پسره میگفت ادامه بده. دختره بیشتر تشویقم میکرد و روحیه میداد بهم. سرمو خم کردم سمت جلو کمی.
دختره دستشو گذاشت رو کمرم. پسره دستش رو گذاشت پشت سرم. نزدیک کیرم بودم که اروم لبام رو گذاشتم روی کیرش.
انگاری میخوام توی یه رودخونه شنا کنم و اول پامو اروم میزنم به آب.
دختره گفت که نگران چیزی نباش دهنتو باز کن بقیشو خودت بلدی. پسره هم خیلی اروم سنگینی دستش روی سرم بود. جو خوبی اماده کرده بودن.
اروم کیرش غلتید تو دهنم. کم کم میرفتم پایین تر. بعد اومدم بالا. دوباره پایین. ادامه دادم. انگاری کوکم کرده بودن. سعی میکردم بهترینم رو انجام بدم.
خجالتم داشت کمرنگ میشد و جاش با هیجان پر میشد. کم کم خوشم میومد.
درسته همیشه فکر میکردم کیر یه پسر رو لمس کردن خیلی کار بدیه ولی الان احساس میکردم طبیعیه. ادامه میدادم و کم کم لذت میبردم.
بعد یکم دهنم و گردنم خسته شدن و اومدم بالا. برگشتم دیدم دختره خیره شده بهم همراه با یه لبخند رمزالود. داشت قند تو دلم اب میشد.
خزیدم سمتش. اون اروم به عقب دراز می کشید منم مثل یه مار میخزیدم روش. تا کامل سوارش شدم. صورتم تو صورتش. سینه هامون چسبید و کیرم روی پاهاش.
پسره جاشو عوض کرد اومد سینه و لبای دختره رو میبوسید. منم کمی کیرمو جاساز کردم بین پاهاش و اروم گذاشتمش روی کسش.
بعد یکم اروم کردمش داخل. داشتم عقب جلو میکردم و داغ میشدم که دیدم انگاری پسره یکم نگران شد. دختره رو میکردم. واقعا شرایط تحریک کننده بود.
بعد کمی گاییدن دختره آبم اومد و ریختم رو شکمش. پسره خیره شدم بهم.
پسره اروم دوباره برگشت جاشو عوض کرد و اومد پشت سرم. از پشت بغلم کرد و گردنمو شروع کرد به خوردن. انگار میخواست از حالت دخترونه و مفعول بودن خارج نشم.
منم تازه ارضا شده بودم و لذت میبردم، چشامو بستم، حسابی داغ بودم. از پشت محکم بغلم کرد. کیرشو چسبوند بهم. چشامو باز کردم. من و دختره بهم خیره شدیم.
قند تو دلم اب میشد وسط این زوجم.
دختره با پسره که پشت سرم بود یه نگاهی رد و بدل کردن و کم کم دختره بلند شد و اومد جلو لبامو بوسید.
همزمان پسره از پشت دست کرد کیرمو گرفت و کمی باهاش بازی کرد. کیرم خوابیده بود بعد انزال.
الان دقیقا بینشون ساندویچ شده بودم. آه دخترونه میکشیدم.

پسره گفت بزار ببینیم چند چقدر دختری. به همین حرف دختره رفت کمی کنار، پسره یه ذره رو به جلو حرکت داد و کمرمو خم کرد و نشوندم روی مبل.
به حالت سگی نشسته بودم و اون پشت سرم. دختره گفت من میرم چیزی که میخوای رو بیارم. رفت با دستمال خودشو تمیز کرد و با وازلین برگشت.
پسره وازلین میزد رو کیرش و دختره تف مینداخت. منم انگاری پروانه تو شکمم بال میزد. احساس میکردم دختریم که انگار تازه شوهر کرده.
دوست داشتم بیشتری لذت رو بهشون بدم و راضیشون کنم. کیرشو چسبودن به کونم. دختره اومد جلوم نشست و با دو دستش صورتمو گرفت.
اون هی اروم اروم با سوراخ کونم فشار میداد دختره صورتمو به نرمی ماساژ میداد. با اینکه داشتن میکردنم ولی لذت میبردم.
کیرم دوباره داشت سیخ میشد از لذت. ناله دخترونه سر میدادم.
بعد کمی سر کیرش جا شد تو کونم و کمی همونجا نگهش داشت ولی کونم تنگ بود نمیشد کامل بکنه. داشتم گاییده میشدم. درد و لذت باهم.
از گاییده شدنم لذت میبردم. حرفای تحریک کننده میزدیم. بعد کمی پسره دروردش و اومد سراغ دختره.
یه سکس کامل کردن و منم به نوبت تنشون رو لمس میکردم. براشون میخوردم. تمرکزمون روی دختره بود. بعد کمی پسره آبش اومد. و همه نشستیم رو مبل.
بعد کمی دختره اب میوه اورد. لخت نشستیم و اب میوه خوردیم. بعد کمی لباس پوشیدیم. من روی مبل خوابیدم. دختر پسره هم رفتن تو اتاق.
صبح زودتر از بقیه بیدار شدم و سریع خونه رو ترک کردم.
نوشته: هادی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *