این داستان تقدیم به شما
سلام من میلاد هستم ۱۹ سالمه
من از بچگی دوست داشتم جلو دیگران لخت بشم و کلا عاشق برهنگی هستم و البته پسر خوشگل و سفیدی هم هستم یه روز به این فکر کردم که چیکار کنم که بتونم جلو کسی لخت بشم بعدم بهش بدم تا اینکه این ایده به ذهنم رسید که من یه لکه پوستی رو اونم دارم و بخاطر اینکه اون سفید و خوشکل و بی مویی دارم توجه هر کس ببینش بهش جلب میشه با خودم گفتم بدم پیش دکتر عمومی یا پوست بهشون نشون بدم شاید دل یکیشونو بردم خلاصه بگم که دلم و زدم به دریا و هر روز پیش این دکتر یا اون دکتر میرفتم و جلوشان لخت میشوند شرتمو تا نزدیک زانو پایین میآوردم تا خوب ببیننم بالا خره یه روز خوب رسید رفتم مطب یه دکتر که خبری مشکوکی ازش بیرون میومد از اینه یه مدت زندان بوده بخاطر داروی تقلبی تا دست مالی زنها یه روز بعد از ظهر رفتم پیشش وقت گرفتم از منشیش و نشستم تا صدام کنه بالاخره نوبتم شد قلبا تند تند میزم است رسم بالا رفته بود غرق کرده بود دست و صورتم رفتم داخل و باهاش سلام کردم بعد از احوال پرسی اول بهش در مورد ریزش مو گفتم که یکم بهمون آب بشه اونم دکتر باحال و خوش خنده ای بود شروع کرد به شوخی کردن خلاصه بعد یکم صحبت گفتم راستی آقای دکتر من یه لکه پوستی دارم که داره اذیتم میکنه گفت که میشه ببینمش من گفتن بله حتما دکمه شلوارمو باز کردم پیرنمو بالا زدم و شرتمو پایین کشیدم ولی اینبار تا بالای کیرمو بیشتر نشونش ندادم وقتی اونو دید گفت میشه کامل ببینمش وقتی اینو گفت یهو شک شدم و خوشحال از استرس دستام خیس عرق بود شلوارمو تا زانو پایین کشیدم بعد گفت بیا جلو بهتر ببینمت رفتم جفتش دست زد به کونم و لکه رو لمس کرد و گفت که جنس پوستت فرق کرده و دیدم که دیگه دستش و از کونم ور نمی داره
نگاه هامون به هم گره خورد چشم تو چشم شدیم یهو کیرم جلوش شق کرد و دیدم یه لبخند کوچکی زد و بهم گفت که پسر خوشگلی هستی هیفه این لکه رو بدنته منم گفتم اره واقعا حیف دستش و برد کم کم سمت سوراخم شروع کرد به انگشت کرد تا امتحان کنه ولی دید من ساکت موندم دستش رو زد به کیرم و بازم سکوت کردم کیرم تو دستش می لرزید و دکتر دستمو گرفت گفت برو پشت پرده رو تخت بیمار دراز بکش و خودشم رفت و به منشیش گفت که مهمان دارم و تا یک ساعت کسی رو راه نده و اومد پیشم و بهم گفت که لباستو در بیار عزیزم وقتی لخت شدم به بدنم خیره شد و شروع کرد به بو کردن بوسیدن بدنم و بعد چند دقیقه خودشم لباساشو در آورد و اومد رو تخت شروع کرد لبامو خردن خیلی داغ و شهوتی شده بود باورم نمی شد که اینقدر اهل سکس باشه سینهامو گاز گرفت میلیسید و کیرشو به کیرم میمیمالوند منم خیلی حشریی شده بودم و بالاخره به خاستم رسیدم و دوست نداشتم از دستش بدم با دستش کونمو میمالوند و لبخند میخورد بدن جفتمون خیس شده بود یهو صدای جیر جیر تخت بلند شد بهش گفتم عزیزم آرام تر گفت که نمیتونه و مهم نیست منم دیگه چیزی نگفتم بعد از کلی ماچه و بوس و لیسیدن هم گفت که میخواد کیرشو کنه تو کونم منم گفتم چشم و به پشت خوابیدم کیرشو با تف خیس کرد و آروم سر کیرشو فشار داد رو سوراخم و آروم کردش داخل کونم شروع کرد تلمبه زدن و کیرش چون سوراخ من تنگه اول آروم و به زور رفت داخلم ولی بعد یکم فشار روان شد و اونم شروع کرد عقب و جلو کردن کیرش منم داشتم دیونه میشودم بهش می گفتم تند تر اونم میگفت باشه خشگلم و بیشتر فشار میدا یه لحظه محکم تلمبه زد و من درد اومد و جیغ زدم یهو دستش و گذاشت رو دهنم و گفت آروم عزیزم من داشتم لذت میبردم با دستش با کیرم بازی میکرد یهو دیدم کیرش تو کونم تکون خورد و بدنش لرزید فهمیدم ارضا شده و ابشم ریخت داخلم کونم خیس خیس شد بعد ازم لب گرفت و بغلم کردو گفت که خیلی دوسم داره من بهش گفتم دوسش دارم و یهو دیدم بدنمون خیس عرقه یه حوله آورد همو خشک کردیم ولابسامونو پوشیدیم من با دکتر خداحافظی کردم و بهم گفت که اگه بازم خواستم در خدمتت واقعا اون روز بهم خوش گذشت باورم نمیشود که فکرم گرفته بود و با کلی خوشحالی اونجا رو ترک کردم منشیه به دکتر گفت که بعضی از بیمار رفتن وقتی زیاد منتظر بودن و دکتر هم بهش گفت که فدای سرت منم اونجا رو ترک کردم و دیگه پیش اون دکتر نرفتم …
نوشته: میلاد
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید