این داستان تقدیم به شما

سلام. من حمیدم ۱۶ ساله ساکن تهران. خودتون میدونید یا اگه نمیدونید بدونید تمام داستان های سکس مادر دروغه و شکی نیست. شاید یه مادری احساس کمبود رابطه کافی داشته باشه ولی با پسرش سکس نمیکنه بلکه با یه فرد دیگه ای انجام میده.
حتی ممکنه مادر سعی کنه از یه راه های خودشو توسط پسرش به تحریک بندازه مثلا به بهانه ی ماساژ ولی اونم نه الکی بلکه با هزارتا مدرک. حالا بگذریم.داستانم اتفاقیه که برای من افتاده…
 
***
 
من با مادرم اونقدرا راحت نبودم که به قول بعضی داستانا با کرست و شرت بگرده ولی حدی بود که آزاد باشه مثل یه شلوارک و یه تاب.
بعد از فوت پدرم که حدودا ۷ سالی میگذره من و مامانم با حقوق بازنشستگی زودرس پردم در مناطق پایین تهران زندگی میکنیم و زندگی نرمالی داریم.
یادم رفت بگم مادرم یه زن ۳۸ ساله با پوسف سفید و وزنی حدودا ۹۰ کیلو، قد ۱۶۰ اینا با سینه های تقریبا بزرگ که یکم شله اما واقعا تحریک کنندست.
تیپ مامانم قبلا معمولی بود در حد مانتو و روسری معمولی تا وسط سر اما وقتی پدرم فوت شد کم کم لباس آزادتر میپوشید تا حدی که الان با ساپورت و یه مانتو کوتاه جوری که فقط کونشو میپوشونه و خیلی بهش جلوه میده که چند باری دیدم چندتا جوون جور خاصی بهش نگاه میکنن. منم بهش میگم همیشه مامان چ وضعشه. اونم میگه چی چ وضعشه و از این حرفا.

یروز حالم بد بود خیلی و سریع زنگ زد آژانس تا بریم دکتر. اون روز تو حال خودم نبودم ولی مامانم با تیپ وحشت ناکی اومد دکتر.
دکتر واسم سرم نوشت. بعدش که حالم بهتر شده بود دیدم یه زن داره با پرستار آقا صحبت میکنه و خدا خدا میکردم مامانم نباشه. وقتی برگشت شاخ در اوردم.
یه ساپورت توری که تو خونه پیش من میپوشید با یه پیرن اسین کوتاه که زیر اونم لباس توری بود پوشیده بود. یه مانتو تا کمر بازم داشت که بیرون نمیپوشید زیاد اونو.
بالای سینش کاملا معلوم بود.

مامان:حالت خوبه عزیزم؟
من:خوبم مامان. بریم؟ ( با تعجب و من من گفتم )
مامان:عزیزم بذار حالا که تا اینجا اومدیم منم آزمایش بدم.
من داشتم از غیرت میمردم که دیدم پرستاره اومد فهمیدم همسایمونه. ( سعید با سن ۳۵ تا ۴۰ حدودا )
سلام و احوال پرسی کردم بعدش مامانم گفت برم نوبت بگیرم.
خلاصه رفت تو اتاق بعدشم سعید رفت.
با خودم گفتم پس این پرستارای زن کدوم گورین؟
منم رفتم اتاق ولی پرده کشیده بود. صداشون میومد.
سعید:خب چ خبر شهره خانم ( اسم مامانمه بصورت فرضی )؟
مامان:هیچی. فقط غم محمد( اسم فرضی پدرم ).
سعید:اون بنده خدا عمرشو کرد. باید به فکر خودتون باشید.
مامان:ممنون.
سعید:خب.. از آمپول که نمیترسین؟
مامان:نه. ( با یه صدای خنده کوچیک)
سعید:خب تموم شد.
مامان:مرسی آقا سعید.
سعید:وظیفه بود. ( با خودم گفتم خب مثه اینکه چیزی نشده ولی اعصابم خورد بود پرستار زن نیومد )
بعدش رفتیمو گفتن جوابشو فلان روز بیاین بگیرین.
رسیدیم خونه گفتم مامان چ وضعشه؟
مامان:اصلا حواس نموند واسم. مریض شدی ترسیدم حول هولکی لباس پوشیدم.
 
بعد چند روز مامانم گفت من میرم جواب آزمایش بگیرم.
خلاصه مامانم رفت و نیومد تا شب.
وقتی اومد گفتم مامان پس کجا بودی؟
مامان:عزیزم طول کشید بعدش رفتم فیزیوتراپی. فک کنم پوکی استخوان دارم. دکتر یه لیست داد که باید بگیرم. پول همرام نبود برا همین نگرفتم.
من:خب خودم میگیرم مامان.
رفتمو گرفتم که جز روغن زیتون بقیشو نفهمیدم چین.
رسیدم خونه و گفتم مامان گرفتم.
مامان:مرسی عزیزم.
من:وظیفست.
مامان:دکتر گفت شوهرت باید ران پاهاتو با روغن زیتون ماساژ بده و منم گفتم عمرشو به شما داده. بعدم واسم نوبت گرفت که برم فیزیوتراپی. اونجاهم روغن میزنن.
من:مگه من مردم مامان جون.
مامان:قربون پسرم برم. نوبت گرفتم دیگه نمیشه لغو کرد.
من:نوبت چی. خودم لغوش میکنم.
مامان:نمیخواد پس خودم زنگ میزنم لغو میکنم.
بعدش اخر شب وقتی فکر میکرد خوابم زنگ زد:
سلام آقا. احوال شما.
میخواستم نوبت روو لغو کنم.
ممنون…

 
 
بعدش پاشدم رفتم آب بخورم دیدم مامان نیست.
رفتم اتاق دیدم داره با تلفت حرف میزنه.
فک میکردم قطع کرده. از پشت در صداش بسختی میوند که فهمیدم یه ماجرایی هست.
عزیزم عزیزم میشنیدم.
با خودم گفتم درسته مامانم چند ساله رابطه نداشته ولی نباید اینجوری پیش بره. ولی از وضع لباساشم بعید نیست.
صبح بعد خدافظی که فک میکرد میرم مدرسه یجا قایم شدم تا به خونه دید داشته باشم.
بعد تقریبا نیم ساعت دیدم مامانم با یه تیپ چسبناک و سکسی رفت بیرون.
تعجب کردم دنبالش راه افتادم.
بعد چند خیابون سوار یه ماشین شاسی بلند شد.
دیگه نتونستم ماشین بگیرم رفتم مدرسه با تاخیر.
برگشتم خونه دیدم مامانم خونست.
من:سلام مامان.
مامان:سلام عزیزم.
من:مامان دکتر لغو کردی؟
مامان:آره. گفت هفته ای دوبار باید روغن زیتون بزنی موقع خواب که تا صبح پاک نشه.
بعد شام و بعد شو مامان ( خیلی وقت بود شو نمیدید ولی موندم چرا ) رفت بخوابه و گفت بیا روغن بزن.
مامانم با لباس معمولی دراز کشید و منم مشغول روغن شدم. حواسم نبود که روغن ریخت رو لباس مامانم و خیس شد شکمش.
من:اوه… ببخشید. دستم خورد. صبر کن حوله بیارم.
مامان:عیب نداره.
بعدش لباسشو در اورد. زیرش یه تاپ بود که اونم خیس بود. با حوله خودشو خشک کرد فایده نداشت. تاپشم در آورد که دیگه تو کف بودم.
یه سوتین قرمز مشکی تنگ که سینه هاش داشت منفجر میشد از زیرش.
فک کنم فهمید ولی خودمو به اون را زدم.
مشغول پاهاش شدم یه لحظه بیخود شدم و خواستم پاهاشو بوس کنم که گفت :مرسی پسر گلم. کافیه.
من:قابلی نداشت مامان. شب بخیر.
شب خوابم نبرد و تو هال داشتم با گوشیم تو نت میچرخیدم.
صدای مامان کمی بگوش میرسید. نزدیک شدم بازم چیزی نشنیدم. خلاصه فرداش وقتی مامان رفت دوش بگیره رفتم بالاسر گوشیش. الگوشو بلد بودم ولی رمزشو عوض کرده بود.
دیگه مامان اون مامان قبل نبود.
بالاخره زنه میدونم نیاز به سکس داره ولی نه اینجوری.
خلاصه بلاخره بعد هزار فن رمزشو از دستش دیدم. یروز گوشیشو چک کردم چیز خاصی نبود. شماره هاش همه زن بودن. همرو برداشتم از گوشیش.
خلاصه بعد یکی دوروز یکیشون مرد جواب داد و صداش یجورایی میخورد به سعید.
دیگه داشتم کلافه میشدم و چند روزی تعطیل بودم. به مامانم گفتم میرم خونه عموم پیش پسر عمو.
بهش زنگ زدم گفتم شب نمیام.
بازم جلو در موندم دیدم مامانم داره میره. وقتی رفت رفتم خونه چون کلید داشتم. زنگ زدم گفتم مامان شب تنهایی مشکلی نیس؟
مامان:نه عزیزم. این همه سال سر کردیم. یشبم روش.
تو خونمون یجا درس کردم گوشه ی خونه تا بتونم اونجا بمونم. ( طوری که زیر میز بودم و جلوم وسایل بود و دیده نمیشدم )
 
 
مامانم اومد. مشغول نهار شد و زنگ زد و گوشیش رو ایفون گذاشت:
مامان:سلام سعید جان. کجایی؟
سعید:سلام خوشگلم. خونه.
مامان:تعطیلات بیما خوش میگذره؟
سعید:نه بابا چ خوشی. همش بدبختی.
مامان:دیشب حمید منو جور خاصی نگاه میکرد.
سعید:خب؟
مامان:سوتین تنم بود و اونم میخواست. ولی تو نمیخوای.
سعید:این چ حرفیه. من همشو میخوام. مال خودمی.
من گیج بودم و میخواستم فقط برم بیرون و هوا بخورم.
مامان:اون از دیشبت اینم از الانت. اصلا اشتباه کردم زنگ زدم.
سعید:الوو؟ قطع نکن. فدای اون صدات کی همو ببینیم؟
مامان:حمید رفته خونه عموش شبم نمیاد.
سعید:یعنی من بیام؟
مامان:نمیدونم.
سعید:عزیزم اگه یهو بیاد چی؟ خیلی ناجور میشه. راستی شهناز رو میشناسی؟
مامان:نه.
سعید:مسعول داروخونمونه.
مامان:اون زنه مو بلونده؟
سعید:آره. چطوره؟
مامان:منظور؟؟؟ ( مامانم بصورت جدی و اخم گفت )
سعید:هیچی اون خوب ماساژ میده. اگرم حمید بیاد اوضاع بد نمیشه.
مامان:من پول اضافی ندارم بدم.
سعید:پول چیه عزیزم. میفرستم بیاد.
راستی من باهاش رابطه داشتم. ولی دیگه تموم شده قول میدم.
مامان:؟؟؟؟ یعنی میخوای منو جنده ی کثیفت ماساژ بده عوضی؟؟؟
من:اوه ( بعد این حرف نا خودآگاه ازم صدا بلند شد و داشتم میمردم. مامانم اهل فحش نبود که. یعنی انقد نیاز سکس بهش فشار اورده؟ )
سعید: وز وز وز ( صداش واضح نبود )
مامانم بعدش قبول کرد و قطع کرد.
من یگوشه بودم جام یکم تنگ بود و از ترس کاری نمیکردم. مشغول نت شدم و تو سایتای معروف دیدم نیاز سکس زن تو سی سال خیلی زیاده. چندتا کامنتم خوندم. تصمیم گرفتم به خواسته ی مامانم احترام بذارم. چون خودم تو این سن با خودارضایی خودمو ارضا میکنم. برا همین دیگه زیاد با عصبانیت گوش نمیدادم به حرفاش.
صدای در حموم اومد.
منم سریع رفتم تو اتاق که دیدم لباساش همه بیرونه.
یکمی غرنجامو شکوندم تا از درد تنگی جام کم بشه.
دوس نداشتم دست به لباس زیر مامانم بزنم.
خلاصه بعد یساعتی اومد. من تصمیم گرفتم برم تو کمد و از گوشه در نگاه کنم.
سلامی کردنو مشغول شدن.
یه خانم ۳۰ ساله حدودا با موهای بلوند. قدشم ۱۷۰ اینا بود.
بعد با مامانم کم کم گرم گرفتنو مامانم خودشو اماده کرد.
شهناز:کسی نمیاد خونه؟
مامان:نه شهناز خانم.
شهناز:خب من کجا میتونم لباسامو عضو کنم؟
مامان:اون اتاق. ( داشتم میمردم که بیاد اتاقی که من توشم ولی از شانس مزخرف من رفت اون یکی اتاق )
شهناز با یه تاپ و یه شرتک اومد. پستوناش زیر تاپش خوب بودنو انگار سفت و سرحاله.
داشتم حال میکردم و با کیرم ور میرفتم. شهناز از کیف کارش یه میز تاشو در اورد.
شهناز:خب کجا بذارم؟
مامان:میخوای تو اتاق بذار؟
شهناز:باشه.
بعد رفتن تو اون اتاق چون تخت مانعشون نمیشد.
بعد از اتاق اومدم بیرون رفتم جلو در که بسته بود. اونم نه کاملا.
با هزار بدبختی دیدم که داره یکی میاد بیرون. ترسیده بودم سریع رفتم اشپزخونه.
اومد اب برداره مامانم.
مامان:شهناز جان بنظرم همینجا بهتره. کسی نمیاد و باز تره.
شنهاز:باشه مشکلی نیس.
مامان:ببخشبد انداختمت تو زحمت. عادت دارم فیلم نگاه کنم.
بعد مامانم زد یه شبکه که شو میذاشت. خیلی خوشش میومد…
 
 
خلاصه میزو باز کرد و پابه هاشو بهش وصل کرد و اماده شد. میز خیلی خوبی بود. تجهیزاتش حرفه ای بود.
من همچنان تو اشپزخونه بودم. پشت فریز بودم و دید خوبی داشتم. اومدم جلوتر زیر اوپن.
مامانم با یه لباس توری بلند که تا زانوهاش بود دراز کشید. ( بعدش فهمیدم که زیرش یه سوتین با یه شرط که ست بودن پوشیده بود )
شهناز یکم توری مامانو داد بالا تا رو شرتش بعد روغن زیتونو ریخت روی روناش. و آروم میکشید. بازم ریخت و این دفعه روی ساقاش. مامانم مشغول شو بود. ( رقص زن های عربی داشت نشون میداد )
شهناز روغن بیشتری ریخت و پایین پاهای مامانمو مثه فیلم های سکسی ماساژ میداد.
کمی گذشت یکم توری رو بالاتر داد تا روی شکم مامان.
بعدش روغن ریخت قسمت چهارسر پای مامان تا نزدیک شرتش. آروم میکشید پایین. چندبار انجام داد و مامانم چشماشو بست. شهناز همینجور ادامه میداد که خواست بالاتر بره یهو مامانم گفت مرسی شهناز جان. دکتر گفت همین قسمت فقط.
شهناز:آقا سعید بمن گفتن کل شب بمونم و سرویس کامل.
مامان:سعید؟! ( مامانم تعجب کرده بود ولی انگار خوشش میومد )
خب باشه.
شهناز:روغن ریخت رو شکم مامانم و بسمت پایین دستشو میبرد. از بغل و روی کس مامانم چندباری رد شد. وقتی بهش برخورد میکرد مامانم چشاشو میبست و یه نفسی میکشید.
اون موقع بود فهمیدم موضوع چیه. تازه حرف های سعیدو فهمیده بودم. انگار میخواست مامانو ارضا کنه.
شهناز:شهره جون برمیگردی؟
مامان برگشت. شهناز از کمر تا پایین کون مامان روغن ریخت و شروع کرد از روی کمر ماساژ دادن.
به کون که میرسید یکم از زیر شرط دست روش میکشید.
ادامه داشت تا اینکه شرتو یکم پایین داد. جوری که مامان متوجه نمیشد زیاد. واااااااای. چ کونیییییییی.
شاخ در اورده بووودم. تا حالا اینجوری ندیده بودم مامانو.
کیرمو میمالیدم و حال میکردم یهو گوشیم نت فیکیشین اومد.
شهناز:صدای چیبود؟ ( در این حال کون مامانمو ماساژ میداد و دستش یکم تو رفته بود )
مامان: هومممم. گوشی من بود ( مامانم تو حس بود و حواسش نبود صدای گوشی من با اون فرق داره )
منم ریده بودم از ترس کیرم شل شد. گوشیمو سایلنت کردم.
شهناز یکم ابی که مامانم برده بود رو با یچی قاطی کرد. نفهمیدم چیه ولی تو فیلما عین عسل بودن.
ریخت تو کون مامان. اروم ماساژ داد. مامانم نفس ارومی زد. بعدش دستشو زیر برد و یکم دوره کوسش زد. گفت شهره جون میتونی برگردی.
برگشت مامان و توری رو در اورد.
شهناز و یه شرته نصفه با یه سوتین نازک.

 
 
خیلی حال میکردم. اگه مرد بود جا شهناز خودمو میکشتم ولی چون زنه بهتره و راحت حال میکنم.
داشتم با کیرم ور میرفتم که شهناز و دیدم میخواد اب پر کنه. با یه کیر دولا نشسته رفتم پشت فریزر.
خب شهناز باز روغن زیتون ریخت رو بدن مامانم. از بالای سینش تا شکم ماساژ میداد. سینه هاشو یکم میمالوند. بعدش دوره سینه هاش ور میرفت.
باز اون مواد عجیبرو با اب قاطی کرد و اروم رو شکم و بغل کوس مامانم ریخت. اروم ماساژ میداد. اروم و اروم برد دستشو روش و یکم کرد توش. مامانم زبونشو گاز گرفت. داشتم میمردم تصمیم گرفتم فیلم بگیرم.
یجوری اومدم بالا که دیده نشم و گوشیمو بین دستمال کاغذی و میوه خوری گذاشتم. دیدش عالی بود. رو صفحش دستمال گذاشتم نفهمن.
شهناز با کوس مامانم ور میرفت و مامانم بیحال شده بود. بعد سوتینشو باز کرد و انداختش کنار. بعدش پستونای مامانمو هی ماساژ میداد و روغن میریخت. داشتم میمردم و شرتمو دیگه دادم پایین و فقط حال میکردم. زیاد جلو عقب نمیکردم کیرو چون نمیخواستم حالا ارضا شم.
 
باز به جون کوس مامانم افتاد و مامانم نفس زنان میگفت ه ه نه نمیخواد. شهناز دستشو کشید بیرون و روغن زیتون ریخت باز رو سینه. بازم از بالا تا نوک پاش روغن ریخت و ماساژ داد. اروم گاهی به کوسش میزد. بازم کرد توش و مامانم بازم نفس زنان گفت نه ولی قانع شد. جوری که شهناز ماساژ میداد ادمو راضی میکرد. بعد باز شروع کرد به استفاده از اون ماده چسبناک. از وسایلش یچیزی کلفت در اورد که نقش کیرو اجرا میکرد. بنظر دست ساز میومد ولی خوب بود..
اروم با دست و بعد با اون میزد تو کوس مامان. مامانم نفس میزد دیگه داشت اهش بلند میشد.
ناله میکرد میگفت اه اه اه.
شهناز:دوس داری؟
مامان:اره بیشتر بیشتر.
شهناز: خوبه؟
مامان:اه اره اره اره بکن بیشتر
دارم میمیرم
بکن
اه
شهناز:بسه؟ ( معلوم بود داره عشوه میاد )
مامان: اه اه بکن بکن بکنم اه
شهناز بیشتر میکرد تو و مامانم صداش واقعا بلند شده بود.
شهناز هم زمان از دست دیگش استفاده میکرد و روغن میریخت.
مامان:اه جررررم بده. جووونم جانم اه اه
شهناز با دست دیگش تو دهن مامانم میکرد
مامان انگار اوج ارگاسم بود و منم داشتم با مامان خودم حال میکردم میرسید که ابم برسه ولی دستمو از کیرم برمیداشتم.
شهناز الت مصنوعیو کشید بیرون.
مامان:اه نه. بکن منوووو
شهناز التو کرد تو دهن مامان.
خوبه؟؟ خوش مزس؟؟
مامان:مممم په اره خوبه بکنم فقط دلم اینو میخواد
شهناز:چیو؟ اسم داره.
مامان انگار شده بود برده. گوش میکرد به حرفش
مامان:همینووو بکنم
شهناز:اقا کریمو میخوای؟
مامان:همشو میخوام تا تهش بکن تووو
شهناز یهو تا ته کرد تو و مامانم جیغ بلندی کشید و گفت جووووون
 
شهناز:راضی ای ازش؟ حالا من جنده ام یا تو؟ ( مثه اینکه تلفن مامانو شنیده با سعید )
مامانم که تو حال بود گفت مننننن جندهههه ام بکنم جرم بده اه
شهناز هی تند تند میزد که یهو اب مامانم زد بیرون. اب زیادی داشت ولی قطعا با سعیدم سکس داشته.
مامان:اه اه اه هی هه

شهناز التو کرد تو دهن مامان و مامان میک میزد.( مثه تازه کارا بود ولی خوب انحام میداد )
مامان:اه اخیش راحت شدم. ممنون
شهناز:خب مثه اینکه خیلی وقته باز نشده.
مامان:اره هغت هشت سالی میشه درست سکس نداشتم.
سعید هفته پیش باهام سکس داشت اما اون زود ارضا شد. من ارضا نشدم ولی حال خوبی داشت. بعدشم همش خودمو جلو حمیدم میگیرم از شهوت.
شهناز:شنیدم پشت تلفن. دوس داری اونم اینجا باشه؟
مامان:دیگه خجالت بکش.
شهناز:ببخشید.
مامان:اخم میکرد یکم ولی هنوز تو حس بود.
بعدش مامان شروع کرد درد و دل و از این حرفا که خوب سکس نداشته و حال داد این بهش.
شهناز:خب بیا کریم کلفتو بگیر.
مامان:خخ ( میخندید ). مرسی حسابشو میرسم.
 
خلاصه شهنازم رفت خودشو پاک کرد و دوش گرفت و رفت. مامانمم رفت دوش گرفت. من از فرصت استفاده کردم دیگه طاقت نداشتم شرت مامانو گرفتم و باهاش یه جقی زدم. منم مثه مامان جونم راحت شدم. گوشیمو برداشتم و فیلم خودمم گرفته بودمث بعدش رفتم بیرون و زنگ زدم نیمساعت بعد که دارم میام.
مامانم انگار خیلی حال بهتری داشت گفت خوب شد فدات شم. خواستم برم خونه خاله.
منتطرم عزیزم.

***

بعد این قضیه اتفاقایی افتاده که بمنم حال میده. دیگه با سعید بهم زده و با شهناز و کریم کلفت رفیقه.
اگه خوشتون اومد ادامشو میگم…

نوشته: حمید ه پ

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *