این داستان تقدیم به شما

یه اتاق تو یه تو هتل تو مشهد کرایه کرده بودم و تمام وقتم توی هتل میگذشت حتی شبها هتل میخوابیدم.
یکی از اتاقها در اختیار خودم داشتم که هیچ وقت کرایه نمیدادیم.
کلی پرسنل داشتم سه چهار تا پذیرش گر.
۶تا خانوم برای نظافت اتاقها.
و تعداد زیادی قسمت رستوران و….
مجموع اینا نزدیک ۲۰ نفر میشدن.
 
خب اوایل کارم بود و اونزمان سن کمتری داشتم بیست و هفت سالم بود.
حتی اکثر پرسنل با خودم همسن بودن.که با دو سه تاشون حتی رفیق بودم.
شیفت صبح برای کار پذیرش همیشه خانوم میگرفتیم و فقط شیفت شب اقا بود.
برای شیفت صبح پذیرش لازم داشتم، اگهی روزنامه کردم، فقط حضوری بیان.
تا عصر تقریبا بیست نفر اومدن باهاشون صحبت کردم شرایط کار و حقوقشون گفتم و یک فرم دادم پر کردن تا شب برسی کنم یکیشون بگم بیاد سرکار.
فعلا اون روز خودم کار پذیرش انجام دادم تا یکی رو پیدا کنم.
پشت سیستم نشسته بودم که یه دختر وارد لابی شد.تیپ مشکی.صورت استخونی.پوست سفید.
قد فکر کنم ۱۷۰ میشد.اومد سمت پذیرش گفت با مدیر میخوام صحبت کنم برای اگهی که روزنامه کردین.
گفتم خودم هستم بفرمایین.
 
نشست کمی صحبت کردیم فرم دادم پرکرد و رفت.
من خیلی از ظاهر و اندام و چهرش خوشم اومده بود.البته اکثرشون که اومدن چهرهای خوبی داشتن.ولی نمیدونم چرا این یکی انقدر فکرمو درگیر خودش کرد.
بیست دقیقه از رفتنش نگذشته بود که با گوشیم بهش زنگ زدم.
اول خودمو معرفی کردم بعدش گفتم از فردا بیاین سرکار.خوشحال شد و گفت چشم.
فردا صبح سرساعت اومد.
دو سه روزی کنارش موندم تا کاملا کار با نرم افزار هتل یاد بگیره.برای خیال راحتی خودم توضیحات لازم بهش دادم و اموزشهایی که بنظرم واجب بود.
بعداز سه روز که خیالم راحت شد دیگه کاری بهش نداشتم و خودش از پس کارهاش برمیومد.
اسم پذیرش جدیدمون سحر بود.
خب من خودم سروضع همیشه مرتبی داشتم.
به ظاهرم رسیدگی میکردم.تیپ های خوبی میزدم.

 
پرسنلم دوسم داشتن چون جدا از اینکه جدی بودم و دعواشون میکردم اما خیلی هواشون داشتم.حتی مناسبتها بهشون عیدی میدادم.
کمکشون میکردم.زن و مرد بودنش برام مهم نبود.
معمولا طرف صبح خواب بودم و نزدیک ظهر بیدار میشدم، میرفتم دور و بر سر میزدم ببینم کمو کسری چیزی نباشه و…
سحر‌ یکی دوهفته میشد که مشغول کار بود.
گویا پرسنل از من زیاد تعریف کرده بودن ،این باعث شده بود توجهش به من بصورت نامحسوس زیاد بشه و خودمم خبر نداشتم.
یواش یواش نخ دادناش شروع شد.
مثلا من خواب بودم صبح میومد زنگ میزد اتاقم به یه بهونه ای منو میکشوند پایین.
کم کم دیگه زنگ میزد میگفت لابی خلوته تنهام حوصلم سررفت بیا.
منم چون ازش خوشم میومد چیزی نمیگفتم و میرفتم پیشش.
تا همینطوری رابطمون یکم جدی تر شد.
 
من اون زمان سیگار اس سی بلک میکشیدم،میدونست، گوشه کناره داده بود که اونم قلیون میکشه.
یادمه ماه رمضون شد و این ایام مسافر خیلی کمه و هتل ها خلوتن.ما در حد دو سه نفر مسافر داشتیم و از شلوغی قبل خبری نبود.
یروز ظهر گفتم من برم اتاقم سیگار بکشم گفتش خوش بحالت.
وارد اتاق شدم.گوشی رو برداشتم زنگ زدم بهش گفتم تو هم اگه میخوای بیا.
سحر: جدی؟
هادی: آره.اگه سیگار‌میکشی بیا.
سحر:میاماااا
هادی:خب بیا اشکال نداره.
گوشی قطع کردم و سحر زود اومد بالا وارد اتاقم شد.نشست روی تخت سیگار‌بهش دادم.
لباشو نگاه میکردم چون فرم لباش دوست داشتم
سیگار کشید و سریع رفت.

 
دیگه این شد کار‌هر روز ما.و وقتی میومد دست میداد و من کنارش مینشستم و کم کم بوس و بغل و لب اوکی شدیم.تا روز موعود رسید.
هر دو میدونستیم بلاخره بینمون سکس پیش میاد.
سحر دختر بود و نمیشد از کص بکنم ولی بشدت راغب بودم سکس بکنم باهاش.
زنها و دخترهای هتل میدونستن منو سحر باهمیم
از نگاهشون فهمیدم.
خود سحر‌بهشون گفته بود.
یروز که نه ورودی داشتیم نه خروجی برای مسافر.بهش گفتم بیا اتاقم اون پایین نمون.
من رفتم پایین که کسی نفهمه.
موقعیت که اوکی شد سحر زود رفت اتاق من.
به پرسنل شیفت صبح گفته بود امروز نصف روز هستش و زودتر میره.
خلاصه منم رفتم اتاق و پرسنل فکر‌کردن سحر‌ رفته خونه.
 
هر دو تامون میدونستیم قرار چی بینمون پیش بیاد.نشستم کنارش دستش گرفتم و اول لپش بوس کردم بعدش لبشو بوس کردم و از بوس لب تبدیل شد به لب خوری.
لباس فرم تنش بود مغنه رو از سرش برداشتم موهای بلند و مشکیش ریخت روی شونه هاش.
دکمه های مانتوشو باز کردم در اوردمش و درازش کردم روی تخت با لباس بودیم خوابیدم روش و لب رو لب شدیم و با دستم از رو لباس بدنش لمس میکردم و لبشو میخوردم.
کیرم سیخ شده بود میمالیدم روی کصش.
هر دو حشری شدیم.
سحر‌ دستاش برد زیر تیشرتم و روی کمرم بالا پایین میکرد.و من گردنش و میخوردم.
ازم خواست مواظب باشم کبود نشه.
بلند شدم لباساش در اوردم و خودمم لخت شدم.
شرت خودمو در اوردم سحر شرت پاش بود.
کنارش دراز کشیدم.
به پهلو بودیم لب تو لب شدیم.سحر کیرمو گرفت دستش و میمالیدش.
سینه هاشو میمالیدم و یکی دیگشو میخوردم.
نوک سینش توی دهنم بود.سینه هاش ۷۰ بود.

 
بعدش دستم بردم زیر شرتش انگشتم کشیدم لای کصش.خیس خیس بود.یهو یه آااه بلند کشید.
پاشدم شرتش در اوردم.وااای چه کص خوشگل و دخترونه ای داشت.با سر رفتم لای پاش و کصش لیس زدم.سحر داشت عشق میکرد.
پاهاش انداخت رو من و کصش لیس میزدم و با دستم میمالیدم.
بدن خوشگلی داشت.خیلی خوشحال بودم روی این بدن میخوابم.
سحر: هادی بده کیرتو بخورم.

من نشستم روی تخت سحر دراز کشید رو شکم و کیرمو کرد تو دهنش.اولش یکم دندون میزد ولی کم کم راه افتاد.
منم در همون حین یکم خم شده بودم و کونشو میمالیدم.کون سفید و خوش فرمی داشت.
انگشتم خیس کردم اروم فشار دادم رفت تو کونش.درد داشت یکم چون یهو تکون خورد.
اروم اروم بالا پایین کردم.حوصله و تحمل نداشتم زیاد ادامه بدم.
کیرمو از دهنش دراوردم گفتم رو کمر خوابید.
سحر‌: از کص نکنی پرده دارم.
 
 
هادی: نه عزیزم.تا حد مجاز پیش میرم.
دراز کشیدم رو سحر کیرم گذاشتم لای کصش.
بالا پایین میکردم و لبشو میخوردم.دیگه صدای اه ناله هر دوتامون بلند شده بود.
حرفهای سکس میزدیم.
سحر: اووووف هادی عاااشقتم.
بکن منو

هادی: چه کص و کونی داره سحر.اینا مال منه.بکنت منم.
سحر: کیرتو میخوام بکن توش.
نشستم لای پاش و سرکیرم بین کصش میمالیدم.
سحر داد زد تندتر تندتر داره میاد.
که یهو لرزید و شل شد.
بوسش کردم نازش کردم.موهاشو ناز کردم.
بهش گفتم دوست دارم عزیزم.
به شکم خوابید گفت حالا نوبت تواه.
 
نشستم روی رونش ژل روان کننده داشتم ولی چون نصفش بیشتر نمونده بود تابلو میشد.
رو نکردم و تف انداختم لای کونش سر کیرمو گذاشتم رو سوراخش و اروم فشار دادم.یکم سخت ولی رفت.درد داشت و اول خودشو سفت گرفت.
بهش گفتم شل کن دردش کمتره جاباز میکنه کیف میکنی.
خلاصه کردم تو کونش تا ته.منم کاملا روش خوابیده بودم.سحر زیر من داشت ناله میکرد.
یواش یواش تلمبه میزدم دیگه کونش اوکی شده بود و سحر داشت کیف میکرد.
منم انگار رو ابرها بودم.
و از این خوشحال بودم که بکن سحر من شدم و هر وقت بخوام میتونم بکنمش.
اخه با بدن و چهرش خیلی حال میکردم.
کیرمو تو کونش بالاپایین میکردم و دستم بردم از زیر کصش میمالیدم که سحر یبار دیگه ارضا شد.
سحر: تند تند بکن

 
 
هادی:سحر‌ سکس با من دوست داری عزیزم
سحر: وااای دارم عشق میکنم عزیزدلم.خیلیییی خوبه.
کیرم تو اوج لذت بود و کون سحر داشت گاییده میشد.

دیگه داشت آبم میومد که تند تر و وحشایانه میکردمش تمام آبم تو کونش خالی کردم.
چند دقیقه توی همون حالت کیرم تو کونش بود.
بعدش رفت دستشویی خودش شست اومد بغلم خوابید.
 
نازش میکردم دوباره کیرم جون گرفت اینبار فرقونی کردمش.
مچ پاهاش دستم بود و کیرم تو گونش و داشتم صورت و سینه هاش نگاه میکردم و کیرم تو کونش میرفت و میومد.
تا دوباره ابم اومد ریختم روی کصش.
سری رفت شصت و لباس پوشید.
من رفتم پایین شیفتها که عوض شد و بچه های شیفت جدید اومدن به سحر گفتم اومد پایین و رفت.
از اون به بعد بخاطر اینکه سحرو بکنم یه خونه که ساعتی اجاره میدادن کرایه میکردم و هفته دو سه بار سحر‌ بهم کون میداد.و من عشق میکردم.
بعدا فهمیدم همه پرسنل خانوم میدونن من بکن سحر‌شدم خودش گفته بود.فکر‌کنم برای اینکه کسی دیگه از پرسنل با من اوکی نشه براشون گفته بود.اخه یکی دوتا از اوناهم بدشون نمیومد بهم کص بدن.
 
امیدوارم خوشتون اومده باشه

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *