این داستان تقدیم به شما

سلام من شیلا ام 22 سالمه از تهران قدم 160 وزنم 50 کیلو چشنم ابرو مشکی ام داستانی که میخوام براتون تعریف کنم شروعش مربوط میشه به 1سال پیش وقتی 21 سالم بود…
***
 
دو تا پسر دایی دارم به اسمای سعید که 25سالشه و علی که 14 سالشه ما با هم حوب بودیمو شوخی داشتی با هم کشتی میگرفتیم تو سر هم میزدیمو این حرفا یه روز که سعید اومده خونمون که منم تنها بودم گفت بیا کشتی بگیریم گفتم قبوله خلاصه همش تو کشتی منو خاک میکرد و میشست روم این که گفتم سعید پاشو از روم نفسم رفت .دیدم داره باسنشو رو سینه هام تنظیم میکنه برای نشستن دیگه نفسم در نمییمد که حس کردم سینه هام داره میلرزه و سهید میخده گفت گوزیدم رو سینه هات گفتم چیییی پاشو از روم کثافت سعی میکردم هی هلش بدم از روم بلند شه که نمیشد اون خیلی گنده تر بود یهو گفت به یه شرتی بلند میشم بزور گفتم یالا بگووو گفت باید بزاری انقد کیرمو بمالم به سینه هات تا ابم بیاد منم گفتم خفه شو اشغال این حرفا چیه درحالی که اون داشت کارشو انجام میدادو کیرشو میمالید تا این که بالاخره ارضا شد منم یه بند جیغ و داد میکردم .از روم بلند شد رفت اونور کلیی فحشش میدادم که دیدم داره به علی برادر کوچیکش رنگ میزنه که بعد مدرسش بیاد خونه ما از اونجا با هم برن خونه خودشون.

 
خلاصه همین جور جیغ وداد میکردم سرشو بهش فحش میدادم که سعید گفت خفه شو وگرنه میام جای سینه هات تو دهنتم میگوزما من که یه لحظه ماتم برده بود باز شرکع کردم فحش دادن یهو پاشد اومد سمتم گرفتم بزود درازم کرد رو مبل سه نفره هی میزدمشو جیغ میزدم در حالی که کامل درازم کرد رو مبل سه نفره تا دیدم این دیگه هیچی حالیش نیس افتادم به التام که تورو خدا نکن سعید گفت دیگه باید دهنتو میبستی من که الان معدم پرو شانس بیاری مرینم روت و هی میخندید تو یه حرکت سرئع شورت و شلورشو کشید پایین نشست رو صورتم اون زیر دیگه نمیتونستم جایی رو ببینم وقتی کون پر موش رو صورتم عوضی از سر به عنوان بالشتک مبل داشت استفاده میکرد برای کون پشمالوش حس کردم حی داره کونش رو صورتم سفت شل میشه که میگفت دارم سعی میکنم روت بگوزم دووم بیار و یهو زاااااااااآاارتتتتتتتتت .
 
داشتم اون زیر جون میدادم کم موند بمیرم اون زیر بدون هوا خیلی گوزش بد بو بود داشتم خفه میشدم ولی اون عوضی رو صورتم نشسته بود و با یه دستش داشت جلق میزد و با اون یکی دستش نوک سینه مو بشگون میگرفت تا نیم ساعت همین داستان بود تا اینکه زنگ در خورد .علی بود داداش سعید سعید بالاخره از رو سرم بلند شد دیگه چیزی نمونده بود بمیرم سرخ سرخ شده بودم پاشد شلوارو ایناشو تنش کرد و درا برا علی باز کرد من که خیلم راحت شده بود که دیگه تموم شده ولی انگار ادامه داشت .علی اومد سلا ملک کردیم و نشست سعید به من گفت توله سگ گمشو واسمون اب بیار یه تشتم بیام من که خشکم زده بود علی ام ماتش برده بود که قضیه چیه ؟؟؟؟چرا اینجوری حرف میزنه تا این که سعید پاشد اومد زد تو گوشم و گفت گمشو بیار وگرنه بیشتر میخوری منم از ترسم رفتم اوردم ولی هی تو زهنم میگفتم ابو میخواد بخوره تشت دیگه برای چی؟؟ رفتم اوردم .سعید گفت علی چند روزه حموم نرفتی گفت نمیدومم شاید دو روز باشه چطور بوی بدی میدم؟سعید گفت اره ولی تا شیلا اینجا هست نگران هیچی نباش باز دوباره هم من هم علی ماتمون برده بود که سعید گفت از پات شروع میکنم شیلا یالا تشتو بزار زیر پای علی منم گزاشتم دیدم جورابای علی خیلی بوی بدی میده که گفتم وایی چه قدر جورابات عرقیه چرا اینطوریه علیم گفت اخه زنگ اخر فوتبال داشتیم!

 
من که داشت چشتم سیاهی میرفت تا اینکه یه سیلی دیگه سعید بهم زد و گفت اگه عرقیه پس باید تمیزشون کنی من که دیگه داشتم عصبانی میشدم یه سیلیه دیگه بهم زد گفت دهنتو باز کن منم از ترس باز کردم گفت نه قشنگ باز کن ببینم دیدم داره جورابای علی و در میاره یهو گوله شون کرد چپوند تو دهنم وای حس میکردم تمام دهنم شور شده تمام میگفت اگه درشون بیاری چک میخوری علی تو اون لحظه داست از خنده بیهوش یشد بعد چند دقیقه جواربای عرقیو ازدهنم دراورد دیدم داره جلوی علی شلوارو شرتشو میکشه پایین برق از کله علی پریده بود یهو کیرشتا اینکه بالاخرو کرد تو دهنم خیلی شق کرده بود معلوم خیلی حشری شده تا ته میکرد تو حلقمو در میاورد یهو دراورد موهامو گفت دستش و صورتمو میمالید به کیرش کم مونده بود تو گوشامم کیرشو بکنه تا اینکه بالاخرو ارضا شد دیدم داره اب کیرشو میریزه رو انگشتای پای علی که هلی گفت اییی داداش این کارا چیه میکنه سعید باز یه سیلی زد بهم سرمو برد سمت پاهای علی گفت دونه دونه انگشتاشو میمکی فهمیدی

 
منم از ترس شروع کردم به مکیدن علی همش قلقلکش میگرعت و دلشو از خنده گرفته بود وای پاهاش خیلی شور بودن پاهایی که از صبح تو کفش بودن و باهاشون فوتبال بازی کرده بود کاملا چرکهی شورشو زیر زبونم حس میکردم تا این که اوق زدم و گفتم دیگه نمیتونم پاهاش پره چرکه کثافتا دست از سرم بردهرین گریم گرفته بود که یهو دیدم سعید یه ناخن گیر از جیبش دراورد بلند شد یکی زد تو گوشمو رو زمین درازم کرد و گفت دهنتو همینجوری باز نگه میداری اگه ببندیش میرینمتو دهنت میدونی که این کارو میکنم علی که همین جوری داشت میخندید گوشیشو از کیفش دراورد و شروع کرد به فیلم گرفتن میگفت این صحنه هارو نباید از دست داد و همین جور میخندید دیدم سعید داره با لبه ناخون گیر از زیر ناخنای علی چرک در میاره کم مونده بالا بیارم خمین جور چرک در میاورد و میزایت کنار تا اینکه همه چرگارو با دستش گوله کرد و کرد تو دهنم یه لحظه حس کردم یه قاشق پر نمک ریختن تو دهنم راشتم اوق میزدم که دهنمو گرفتمو مجبور شدم قورت بدم دستشو برداشتو گفت تازه داره شروع میشه شروع کرد به گرفتن ناخنای علی و باز مشت کرد ریخت تو دهن من بدبخت ناخناشو دیگه واقعا نمیتونستم قورت بدم تو گلوم گیر کرده بود حس کردم دارم خفه میشه که سعید گفت الان کمکت میکنم دیدم باز کیرشو دراورده کرد تو حلق من
 
اینقدر عقب جلو کرد که باز ارضا شد و ایندفه کلشو ریخت تو حلقم تا ناخنای تیزو کج لوج داداشش از گلوم پایین بره خلاصه پاهای علی گزاشت تو تشت و اب ریخت روش دیدم رفته از دستشویی یه مسواک اورده که مسواک منه شروع کرد با مسواک من کف پا و لای انگتای علیو تو تشت شستن علی که دیگه سر مستو خوش حال بود گفت سعید حالا که داریم اینهمه بلا سرش میاریم میشه کونمم بخوره خیلی دلم میخود حس کنم یه دختر داره کونمو میخوره من که عصبانی گفتم خجالت بکش بچه این حرفا چیه که سعید با چک ولقدمنو خوابوند رو مبل و هلیم در حالی که پاهاشو تو تشت میشست نشست رو سرم داشت نفسم بند میمودم کونش مو نداشت ولی خیلی بد بو بود معلوم بود حسابی کونش تو مدرسه و ورزش عرق کرده بود که چسبناک شده بود پوست صورتم چسبیده بود به کونشدیدم داره به سعید میگه اه داداش شیلا لیسم نمیزنه سعیدم گفت یگوز روش پس اون عوضین بلافاصله انگار که منتظر دستور بود گوزید وا دیگه داشتم میمردم که گفت شیلا اگه لیس نزنی بازم میگوزما که شروع کردم مثل یه سگ به لیس زدن کونشم عرقیو شور بود ولی اینقد لیسیده بودم که تازه تمیز شده بود
 
از روم بلند شد تازه نفس کشیدن دیدم دارن اب توی تشتو میریزن توی لیوان بزرگ و همینجوری زیر لب میخندن لیوان که پره اب کثافتای پای علی شده بودو گزاشتن زمین دیدم دارن نوبتی تخماشونو میکنن تو اب در میادن ابه دیگه پشتش دیده نمیشد اینقد که عرقای پا و خایه توش بود دیدم دارن با لیوان میان سمت من که دیگه به خودم گفتم تو ایند بخوری در جا میمیری و کثافا بزور  تاقطره اخرشو ریختن تو دهنم..

 

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *