این داستان تقدیم به شما

سلام

من الهه هستم 35 سالمه قدم 178 وزنم هم 68 کیلو و یازدهم دی جشن تولدم بود دقیقا دهم دی ماه ده سال قبل زمانی که 25 ساله بودم برای خرید لوازم و وسایل جشن تولد تنهایی رفته بودم بازار البته اینم بگم که منو همسرم هردو دی ماهی هستیم اسماعیل همسرمم دی ماهیه و فقط تفاوت روزمون دو روزه من دهم دی هستم اون دوازدهم برای،همین هرسال یازده دی جشن تولد دوتامونه…
***
خلاصه  ده سال قبل رفته بودم تو بازار برای خرید و همانطورکه دنبال جور کردن وسایلم بودم احساس کردم یکی سایه به سایه دنبالمه بازار هم شلوغ بود ولی حس ششم من اشتباه نمیکرد تو یه شلوغی یه دفعه دیدم یکی دستش رو کامل چپوند بین شکاف کونم و درحد دو سه ثانیه کامل سوراخ جونم رو از رو مانتو وشلوار لمس کرد ، ناخودآگاه من قسمت پائین تنه ام رو به جلو پرتاب کردم و یهوئی با حالت عصبی برگشتم که بزنم تو گوشش که متوجه شدم یه پسر جوون خیلی خیلی خوشگلیه چشماش اینقدر خوشگل بود که دلم نیومد حرفی بهش بزنم واقعا چهره معصومانه ای داشت به راهم ادامه دادم که باز تو یه شلوغی دیگه مجدد دستش رو اینبار بیشتر از قبل گذاشت لای کون من و تو همون حالت گفت خواهش میکنم یه حال بهم بده ، انگار مسخ این بچه شدم اصلا نمیتونستم بهش حرفی بزنم باز تکرار کرد و بهش فقط تونستم بگم برو من شوهر دارم اذیتم نکن ، ولی ولکن نبود تو شلوغی بعدی بهم گفت گذر بعدی سمت راست مغازه منه منتظرتم …

 
جوری این بچه روی من تاثیر گذاشت که منی که تابحال چه در دوران مجردی چه بعد اون با هیچکس نبودم مثل جن زده ها خامش شدم نمیدونم شهوت بود کنجکاوی بود چه حسی منو تو در مغازه این یه علف بچه کشوند به خودم که اومدم دیدم طبقه دوم یه کاروانسرا توی یه حجره قدیمی که البته جای دنجی هم بود لبهام تو لبهای احسانه. و لخت تو بغلش خوابیدم و از کیرشو تا خایه فرو کرده تو کونم و به شدت داره زبون و لبهامو میخوره آنقدر داغ و هیجانی باهام سکس میکرد که چندین بار ارضا شدم و شاید این نوع ارگاسم رو تو عمرم برای اولین بار بود که تجربه میکردم و یکی از دلایل اون قطور و بلند بودن کیر احسان بود که شاید دو برابر کیر شوهرم بود علیرغم سن کمش که تازه 18سالش بود ولی انگار کیر یه الاغ رو پیوند زده و با اون چهره معصومانه و خوشگلش بد دامی برام انداخت

 
بی مهابا تو کون من می کوبید و عرق از بدن هر دوی ما به شدت میریخت گاهی سینه هامو می مالید گاهی زبون میمکید گاهی موهامو میکشید یا نوازش میکرد گاهی کشاله رونمو با کف دست یا نوک انگشتاش دست میکشید ولی از شدت تلمبه تو کونم نه تنها کم نمی کرد بلکه تندتر و محکمترش میکرد تا بالاخره اونقدر با یه دستش کوسم رو مالید و با دست دیگه اش سینمو مالید و زبونمو مکید که همراه با یه ارضای عمیق دیگه و ناله های بلند من آب داغش رو درون کونم تخلیه کرد و نفس نفس زنان خوابید پشت من برای ده دقیقه ای هر دومون در همون حالت خوابمان برد روی یه تخت قدیمی که بسیار طرح زیبایی داشت و معلوم بود که عتیقه است واقعا حجره دنج و باهالی بود همه چیزش عتیقه و قدیمی بود ولی بسیار شیک و تمیز بعد چند دقیقه که بیدار شدیم و خودمون رو تمیز کردیم و لباس پوشیدیم تازه فهمیدم چه غلطی کردم و نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه من زن متاهل سی و پنج ساله تو بغل یه نوجوان هم سن پسر خودم گریه میکردم بعد کمی گریه منو بوسید و ازم جدا شد
 
برام یه رانی از تو یخچال آورد و نشوندتم تا رانی رو بخورم و یه منقل از تو پستو حجره آورد که توش خاکستر بود از توی یه جعبه منبت کاری شده هم یه بافور آورد و دغال ها رو از زیر خاکستر درآورد و نشست به کشیدن بعد اینکه خودش کشید به زور به منم داد و گفت آرومت میکنه که خودتو لو ندی راستم گفت بعد اینکه یه کمی کشیدم احساس کردم بدنم گر گرفته و تپش قلبم زیاد شد و گردش خونم انگار رفت بالا یه چایی نبات برام آورد و بهم داد یه کمی که میزون شدم از حجره اومدیم بیرون یه دونه زنجیر وپلاک طلا بهم داد که حرف eانگلیسی روش نوشته شده بود کلمه اول اسم خودش و البته اتفاقی من وبهم شمارشو داد و گفت اگر خواستی بیا پیشم ، واز هم جدا شدیم ، دو بار دیگه هم رفتم باهاش حال کردم ولی دیگه نتونستم بدم ولی هرسال موقع تولدم یادش میافتم و علیرغم همه وجدان درد مزه لذت اون روز رو زیر زبونم مزه مزه میکنم.

 
نوشته: الهه ی باز

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *