این داستان تقدیم به شما
سلام.
نیما هستم.٣١ سالمه و الان ٣ ساله كه ازدواج كردم.همسرمو خیلی دوس دارم.اما خیلی ظریف و نحیف هستش.زود سرما میخوره.خیلی كم غذا میخوره.از ی لیوان معجون فقط ٣ قاشقش رو میتونه بخوره.خلاصه كه زد و خانم ما باردار شد.سكسمون كم شد تا وقتی كه ٤-٥ ماه بود و ویار گرفت.همش استفراغ میكردو بالا میاورد.به بو حساس شده بود بخصوص به بوی من.نمیذاشت شبا كنارش بخوابم.میدونستم گذرا هست و واقعا دوستم داره اما حساس شده بود.شهوتم میزد بالا بعضی روزا و وقتی خونه نبود و میرسیدم خونه سریع جغ میزدم قبل ازینكه برگرده…
٣ تا خواهر دارم و برادر ندارم.نمیدونم اون زمان چجوری بوده كه دقیقا ما ٤ تا بچه با فاصله های یكسال به یكسال به دنیا اومدیم.خواهر بزرگرتم ٣٧ سالشه تقریبا.ی زن زیبا و خوش اندام حدود ٦٧-٨ كیلو با باسن گنده و سینه های گنده اما نه چندان سفت.شله سینه هاش خلاصه.دوتا بچه داره.كه یكیش دختره و سوم دبیرستانه و ی پسر دوم دبستان.خودشم شاغله و تا ساعت ٥ سركاره همیشه.خلاصه كه ی روز تلفنی داشنیم صحبت میكردیم كه بحث باز شد كه سارا چیكار میكنه و ازین حرفا كه منم گفتم به همه چیز حساس شده بخصوص به من و الان دو ماهه كه حتی كنارش هم نمیخوابم.سارا خانمم هست.اونم با تعجب گفت دوماهه كه كنارش نخوابیدی!!
گذشت و هفته بعد خونه مادرمینا دیدمش.بچه هاش رو نیاورده بود و منم اتفاقی رفته بودم ی سری به مادرم بزنم كه اونم اونجا بود و كلی صحبت كردیم نا اینكه مادرم باید میرفت خونه داییم و داییم اومد دنبالش.منم به خواهرم گفتم حالا ی نیم ساعت بشین خودم میرسونمت.خلاصه كه تنها شدیم و كلی صحبت كردیم كه بحث ویار سارا اومد وسط. و اینكه به بو حساس شده.منم كه شاكی بودم گفتم پس كی تموم میشه این دوران خیلی اذیت میشمو ازین حرفا.گفت نیما واقعا چیكار میكنی الان.گفتم هیچی منكه با زنی رابطه ندارم كه بخوام برم پیشش.نشستم تا سارا بخه رو بزاد بعدش هم بشینم تا شكمش خوب شه كه بعید میدونم تا اونموقع زنده باشم.اونم گفت واا یعنی هیچ كاری نمیكنی!!لااقل خودت خودتو ارضا كن گفتم بابا من دیگه سنی ازم گذشته اونم گفت از من كه بزرگتر نیستی من هفته ای بكبار خودمو ارضا میكنم.گفتم مگه شوهرت برات كافی نیست گفت نه بابا دو هفته ای بكبار سكس میكنیم كه اونم زود ارضا میشه.گفتم ای بابا پس هممون مشكل جنسی داریم در حال حاضر.رفت چایی بیاره كه ی شلوار مشكی خیلی تنگ مثل ساپورت داشت اخه از سركار اومده بود.نگاهش كردم دیدم چه بدنی داره اما اصلا حسی نداشتم.وقتی برگشت گفتم تو با این اندام قشنگت شوهرت چجوری دو هفته تحمل میكنه و بهت دست نمیزنه!اونم خیلی سود جواب داد كه بی غیرته.بعد خودش ادامه دادو حرف بجایی رسید كه ما خانوادگی سكسی هستیمو ٣ تا خواهرا قوی و خوش اندامیم مطمئنم تو مثل مایی.
تعریف از خود نباشه من واقعا كیرم كلفته.اندازه ی بادمجون نسبتا بزرگ كیر دارم كه منم گفتم من كه فوق العاده امو ازین حرفا كه گفت یعنی چی!گفتم هم كلفتم هم كمرم سفته.اونم گفت قشنگ میشد حدس زد كه كلفت هستی.منم خندیدم.منم گفتم خب توام درشت اندامی و مشخصه سینه هات و باسنت خیلی بزرگه كه بلند سد و ایستاد گفت اینا كجاش بزرگه!دست كشید روی سینه هاش و باسنش و همش میگفت اینا بزرگه!!پس بزرگ ندیدی.منم راست كرده بودم.كفت تما تابلو هستش كه مال تو بزرگه.منم گفتم خب معلومه بزرگه همین الانشم تابلو هستش.گفتم سارا خیلی ظریفه كاش بدنو اندامش شبیه تو بود كه گفت ای بابا كیه كه اسنفاده كنه.گفتم واقعا شوهرت استفاده نمیكنه ازین باسن!گفت ااااصلا.نمیدونه حتی باسن چیه كه گفتم كاش جای اون بودم.اونم میخندید.خلاصه كه گفت من میرم اتاق ارایش كنم كه بریم گفتم باشه.رفت توی اتاق بعد از چند دقیقه رفتم دیدم داره اوایش میكنه كه گفتم عجب بدمی داری لیلا.اونم گفت نظرت چیه قبل از رفتن ی حالی بهت بدم تا از كف در بیای منم گفتم واقعا!!گفت اره.توی اتاق خوای ی تخت دو نفره هست.رفت روی اون چهار دیتو پاشد و شلوارشو تا نصف كشید پایین.قلبم داشت میومد توی دهنم
.شورتشم همزمان با شلوار اومد پایبن.ی كون گنده ،ی كس باریك كه تقریبا یكهفته اصلاح شده بود و ی سوراخ كون خوشگل.منم زیپ شلوارمو دادم پایین و تا زیر خایه هام شلوارمو كشیدم پایین.كیرمو اروم گذاشتم سر كوسش.كاملا خیس بود.فشار دادم گفت وای نیما خیلی كلفتی.البته اصلا برنمیگشت منو ببینه.خلاصه بدون تف فشار دادم رفت توش.كوسش تننننگ بود و داغ.همینطور تلمبه میزدمو از پهلوهاش گرفته بودم.ته كیرم ی كف سفید جمع سده بود كه دقیقا میفهمیدم اب لیلا هستش و داره لذت زیادی میبره.سوراخ كونش قشنگ نمایان بود.در اوردم كیرمو و دولا شدمو حسابی سوراخ كونشو خوردم كه اب كوسش كلا سوراخ كونشو خیس كرده بود.دوباره.بلند شدمو كیرمو كردم توی كسش و ٥-٦ دقیقه محكم تلمبه زدمو كیرمو در اوردم و ابمو ریختم روی كمرش.یك دقیقه خشك شدمو بعد سریع شلوارمو كشیدم بالا و كمربندمو بستم.اونم بلند شد و شلوارشو كشبد بالا و شروع كرد دوباره جلوی اینه ارایش كردن.خیلی اتفاق جالبی بود.نه سینه هاشو دوست حسابی دست زدم.نه خرفی زدیم.نه از روبرو كه مجبور شم صورتشو و شكمو سینه اش رو ببینم سكس كردیم.و نه بعدش دیگه پیش اومد سكس كنیم.فقط توی بك لحظه قنبل كردومنم مثل سگ تلمبه زدمو ابمو ریختم روی كمرش.ی سكس بی دردسر و بی حاشیه.اما هیچ وقت سوراخ كون به اون خوشگلی ندیده بودم به عمرم.بردم رسوندمش و هیچ وقتم واجع بش حرفی نزدیك.سكس یهویی خیلی حال میده
نوشته:
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید