این داستان تقدیم به شما
سلام دوستان
من آرش هستم و الان 33 سالمه.
خواهرم مستانه 28 سالشه.
(خانواده ما چهار نفرست و فقط من و مستانه ایم)
من از وقتی که مستانه 5-6 سالش بود و من تازه با سکس کمی اشنا شده بودم به خاطر همین اونو همیشه میشوندمش رو کیرم و لذت میبردم.
در حین این لذت ازش سوال های الکی میپرسیدم تا اون سرش گرم بشه و من حالی بکنم.
خلاصه چند سال گذشت تا من 19 سالم شد و رفتم سربازی.
اون موقع خواهرم 14 سالش بود و فکر کنم تو اوج حشری شدن بود.یادمه بعضی وقتا که از سربازی مرخصی میگرفتم میومدم خونه خیلی باهاش شوخی میکردم و اون کیر منو به شوخی میگرفت.ولی من فقط ممه هاشو میگرفتم و با این حال اون چشماش خمار میشد.(آخه ماخیلی به هم وابسته ایم)
بگذریم یه شب از پادگان اومدم مرخصی گرفتم و اومدم خونه.شب ساعت 2 بود و همه خواب منم رفتم تو اتاقم طبقه بالا.(خونه ما دوبلکس هست و طبقه بالاش دو اتاق داره که یکی مال من و اون مال خواهرم.اینم اضه کنم که این خونه از پدر بزرگم بهمون رسیده.)خلاصه اونشب خسته بودم و از پله ها که داشتم میرفتم بالا اول اتاق خواهرمه بعد من.به محض اینکه چند قدمی نزدیک به اتاقش بودم دیدم از قفل در نور به چشم میخورد و صدای اه اه میومد.منم از کنجکاوی از سوراخ در صحنه ای دیدم که فکر کنم اگه آلزایمر هم بگیرم این صحنه رو یادم نمیره.مستانه با یه دیلدو کم ضخامتو سبز رنگ تو کونش داشت بالا پایین میپرید و کوسشو با سرعت میمالید.حشری شدم و راست کردم و میدونستم اگه در رو باز کنم از ترس سکته رو میزنه.کنکاو بودم اخرش چی میشه که دیدم ابش اومد و اروم اروم از کسش سرازیر شد.منم زرنگی کردم و یه سکه 500 تومنی رو از زیر در فرستادم تو و بلافاصله داخل سوراخ در رو نگاه کردم که دیدم سریع پتو رو دور خودش پیچوند و گفت کیه؟ منم اروم دستگیره در رو باز کردم و رفتم داخل و در رو بستم و رفتم کنارش نشستم که با تاراحتی گفت چقدرشو دیدی.منم با یکم لبخند گفتم به اندازه کافی که برم به مامان و بابا بگم.اقا اونم تا این جمله رو شنید مثل سگ التماس میکرد و منم با آتو که از اون داشتم گفتم باید ساک بزنی برام.اونم هی تفره میرفت هی میگفت بی ناموس من خواهرتم و تو چطور دلت میاد منو بکنی و…
بالاخره راضیش کردم و کیرمو که راست بود رو در اوردم که تا دیدش بازم نه نه میکرد و منم زدم زیر گوشش و گفتم جنده خانم بخور و گرنه میدونی که چی میشه.
خلاصه کیرمو با ترس گرفت و سرشو کرد تو دهنش که من آهم در اومد کم کم میبورد داخل تر و تا تواناییش میبرد داخل ولی من راضی نبودم چون کیرم 18-19 سانت بود و این تا شایه ده یانتش هم نمیخورد.خودم دست به کار شدم و سر خواهرمو گرفتم و کیرمو فشار میدادم ته حلقش و اون رون هامو چنگ میزد و منم تو دهنش تلنبه میزدم که بعضی وقتاش نزدیک بود خفه بشه.خلاصه یه نیم ساعتی تلنبه زدم ته حلقش که ابم اومد و منم کیرمو کشیدم بیرون و ریختمش رو چشماش و دماغش.از اون موقع دیگه باهام چشم تو چشم نمیشد و دیگه باهام شوخی نمیکرد.
گذش تا من 25 سالم شو د اون 20-21 سالش شد.و ما کم کم با هم شوخی میکردیم و کم وم اعتمادشو جلب کرده بودم.
ولی همچنان پیش هم فدش بد میدادیم و گاهی وقتا درباره سکس حرف میزدیم و من ممه هاشو شوخی ای میگرفتم.یه روز که عروسی داییم بود،ساعت 6 عصر شد که ما اماده شدیم و من و مستانه عقب نشستیم و پدر مادرم جلو.من شیطنتم گل کرد و کس مستانه رو تو ماشین میمالیدم و میدونستم جلوی مامان و بابام چیزی نمیگه.
انقدر مالیدمش که یکم صدای اهش در اومد که مادرم بهش گفت چیزی شده؟ اونم گفت نه پاهام یکم درد میکنن و منم دست کشیدم.
گذشت عروسی و ماهم رفتیم خونه و من میدونستم که امشب باید بکنمش.خسته کوفته رفتیم به اتاق هامون و نیم ساعت گفت. رفتم تو واتساپ و دیدم که انلاینه. بهش گفتم بیا اتاقم کارت دارم.اونم گفت باش.استرس داشتم و قلبم توپ توپ میکرد.سریع ولزلین رو اماده کردم.که اومد و منم با مهربونی و جدیت خواستم که بهم کون بده و طبق معمول فحش میداد بهم و اینبار که آتو نداشتم ازش، التماسش کردم و گفتم همین یکبار و بعد از چند بار کس لیسی بالاخره خام شد و قبول کرد.من در رو قفل کردم و تا برگشتم دیدم لخت مادرزاد جلومه که من جاش خجالت کشیدم.که گفت مگه کون نمیخواستی خب بیا دیگه.منم رو کمر خوابوندمش و سرعتی کسشو زبون میزدم و اونم اهش بلند شد و سرمو به خودش فشار میداد بعد از چند دقیقه برش گردوندم داگ استایل سوراخ کونشو میلیسیدم که یکم مزه باد کنک میداد و منم لذت میبردم. اینبار ساک نزد برام منم وازلین رو اوردم یکم مالیدم به سوراخش و یکمم به کیرم.اماده شدم؛کیرمو گذاشتم دم سوراخش و هل میدادم و اون کونشو میاورد پایین و سفت میکرد.منم بعش میگفتم سفت نکن دردت میگیره.اونم گوش نمیداد که من عصبی شدم یکم دیگه وازلین زدم رو کیرم و گفتم خودت خواستی.دهنشو سفت گرفتم و با تمام قدرت فشار دادم و بالاخره یکم بیشتر از کله کیرم رفت تو و اون هی میخواست در بره.منم کم کم تا اخر دادم داخل و کم کم تلنبه زدم و سرعت بیشتر کردم و با قدرت بیشر میزدم داخل و همچنان دستم رو دهنش بود و هی میخواست جیغ بزنه.منم با قدرت تلنبه میزدم و صدای شالاپ شلوپ کل اتاقو برداشته بود دیدم که داره ابم میاد که نعره ای کشیدم و همشو خالی کردم تو کونش و در اوردم که دیدم سوراخش اندازه لوله جارو برقی باز شده و یک ساعت بی حال افتادیم رو هم و بعد رفتیم خوابیدیم.
ازون یه بعد 4-5 سال هر شب برناممون همین بود تا اینکه یه گوریل بی مصرف پولدار اومد باهاش ازدواج کرد و رفت.و بعد از زدن پردش من چند باری اونو از کس هم کردم ولی دیگه من و اون از هم خسته شده بودیم و دیگه ادامه ندادیم.
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید