این داستان تقدیم به شما

در یکی از مسافرت هام به شهر کرمان مجبور به توقف یک روزه در تهران شدم.یه توفیق اجباری و بی خبر از اینکه قراره یکی از لذت بخشترین تجربه های سکس زندگیم رو داشته باشم.به محض رسیدن به تهران دریکی از هتل های پایتخت اسکان شدم و بعد یه حمام روی تخت به خواب رفتم و زمانی که از خواب پاشدم یه حس شهوتناکی تمام وجودمو غرق در خودش کرده بود.دوست داشتم از این موقعیت و تنهایی در یه شهر دیگه استفاده کنم ولی نمیدونستم شریک جنسی خودم رو چطوری پیدا کنم.
توی همین افکارات و حس و حال بودم که با احساس گشنگی به رستوران هتل مراجعه کردم و سفارش غذا دادم.چند دقیقه ای گذشته بود که آقا بهزاد داستان ما توی رستوران خلوت هتل اومد و در یکی از میزهای روبروییه من مستقر شد.منم نگاهی زیر چشمی بهش انداختم و با تجسم هیکل و چیزهای دیگه یه جورایی هوسشو کردم ولی این حسو فقط خودم میدونستمو خودم…
بعد از مدتی احساس کردم که بهزاد نگاهی متفاوت به من داره و منم غرق در هیجان با تموم کردن غذام به بیرون هتل رفتم تا یه نخ سیگار بکشم که دیدم اونم بیرون اومد و خواست باهام هم صحبت باشه…
شاید باورتون نشه ولی خیلی دوست داشتم بهم پیشنهاد بده و خودمو در اختیارش قرار بدم و مطمعن بودم اونم متوجه این احساسم شده بود به همین دلیل بهم پیشنهاد قدم زدن داد و منم پذیرفتم
بعد از نیم ساعت پیاده روی ازم خواست به هتل برگردیم و منو به اتاق خودش دعوت کرد و منم که دلم پر از آشوب بود درجا قبول کردم و راه بازگشتو هردومون سریعتر راه میرفتیم…
دستام سرد شده بود و تپش قلب پیدا کرده بودم و بهزاد هم انقدر هیجان داشت که نمیدونست چی داره میگه…
یادمه وقتی وارد هتل شدیم بهش گفتم از هم فاصله بگیریم تا بهمون شک نکنن و من اتاقشو پرسیدم و قول دادم بعد از چند دقیقه برم پیشش..
 
دلم داشت از جاش کنده میشد رفتم خودمو اماده کردم و وارد سوییتش شدم و دیدم که اونم انقدر هیجان داره که نمیدونه چیکار کنه.نشستیم کنار هم و با هم هم صحبت شدیم چند دقیقه ای نگذشته بود که گفت دوست داره کمرمو ماساژ بده منم از خدا خواسته درجا دراز کشیدمو اونم شروع کرد به لمس بدنم.هردومون حشری شده بودیمو من چشمام بسته بود ولی میتونستم بفهمم که شهوت بهزاد رو داره خفه میکنه و به نفس نفس افتاده.لباسامو دراورد و با یه شورت من در اختیارش بودم تا اینکه یه لحظه حس کردم اونم کاملا لخت شده و با کیرش کونمو لمس میکنه.داشتم از شهوت میمردم که دلو به دریا زدمو بهش گفتم شورتمو دربیاره و راحت باشه.اونم با یه حرکت شورتمو دراورد و وقتی لای کونمو با دستاش باز کرد یه اه بلندی کشیدو از عذر خواهی کرد از اینکه دوست داره ازم لذت ببره.من بهش گفتم که دارم خجالت میکشم ولی درحال لذت بردنم و ازش خواهش کردم که زیاد اذیتم نکنه که بهزاد با شنیدن این حرفم درجا یه خورده تف به کونم زد و قربون صدقم میرفت.قشنگ گرمیه کیرشو دم کونم احساس میکردم .میتونستم بفهمم اندازشو و اینکه قراره چقدر ازش لذت ببرم.زیاد طول نکشید وارد کونم شد و شروع به تلمبه زدن کرد ازش خواستم تلمبه های ارووم و عمیقی بزنه و از کل طول کیرش استفاده کنه.اون یه برده شده بود و دستوراتمو اجرا میکرد.بهش گفتم دوست دارم چند بار کامل درش بیاره و تا ته بذاره توش.غرق در شهوت شده بودیم که بهزاد ازم خواست حالت سگی بشم و اونم نیم ساعتی توی همین حالت باهام حال کرد و من انقدر توی لذت بودم که تمام این ماجرا واسم مثل یه خواب شده بود.اصلا حرف نمیزدیمو فقط صدای تلمبه هاشو میشنیدم تا اینکه با احساس یه چیز گرم درون خودم متوجه شدم که ارضا شده و هنوز داره تلمبه میزنه…
 
ازم خیلی تشکر میکرد و من با اینکه ازش لذت برده بودم باخجالتی که داشتم و گفتن حتی کلمه ای لباسامو پوشیدمو به اتاق خودم رفتم…
چند ساعت رو تختم دراز کشیده بودم و به تلمبه هاش و سکسمون فکر میکردم.به این فکر میکردم که باهاش در ارتباط باشم یا همین یه تجربه برام کافیه؟انقدر اروم بودم که دوست نداشتم به حموم برم و دوش بگیرم.حالی داشتم که غیر قابل توصیف بود.با همین حس و حال خوابم برد و فردا صبح وقتی پاشدم نمیدونستم بهزاد هست یا رفته؟حموم کردم و ساکمو برداشتم و از هتل خارج شدم و خوشحال از اینکه هیجان یه سکس تصادفی رو تجربه کرده بودم یه تاکسی گرفتم تا به فرودگاه برم…

 
نوشته: کون گیور

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *