این داستان تقدیم به شما
سلام حمید هستم ۲۳ ساله داستانی که میخام براتون تعریف کنم بر میگرده ب ۱۱ سال پیش اون موقع ۱۲ سالم بود اصلا از سکس ای حرفا چیزی نمیدونستم همیشه ب فکر بازی بودم این حرفا … یه روز پسر دایم که همرا پدرم ب دفترش کار میکرد تنها بودیم اون موقع اون هجده سالش یود خیلی از من بزرگتر بود منم پسر ۱۲ ساله تقریبا خشکل سفید بودم … باهم بازی میکردیم منو محکم بغلش گرفت انگشتم کردمن نفهمیدم چیزی نگفتم بازی ادامه دادم دید ک چیزی نگفتم دوباره انگشت کرد خندید بد دوباره منو بغلش از پشت محکم گرفت و یه چیزی حس کردم ب کونم خورد از رو شلوارش
خیلی سفت و بزرگ بود یه چند باری همینجوری کرد خندید م اون روز گذشت ..فرداش دفتر پدرم طبقه بالا همه رفته بودن هیچ کس نبود جز منو اون اومد سمتم منو محکم گرفت کیرش خیلی سفت شده بود خورد ب بدنم محکن دهنمو گرف شلوارمو داد پاین و کیر خودشو مالید ب کون حدودا ۱۹ سانت کلفت میخاست بکنه تو کونم نشد خیلی سوراخم تنگ و کوچیک بودم نشد بد کرد لای پام تلمبه زد وقتی تلمبه میزد از زیر کیرم میومد بیرون کیرش خیلی سفت و داغ بود منم نمیتونستم کاری کنم تلمبه زد ابش اومد ریخت تو سوراخم خیلی داغ بود و درد داشت فقط سرشو کرد تو …گریم گرفت گفت اگر ب کسی بگی میکشنت حالا میخای بگو میخای نگو منم از ترس نتونستم بگم اینم بگم خیلی از پدرم میترسیدم بد از اون ۲ بار بازم ب زور کرد منو و پسر داییم هیولای زندگی من شد ..
نوشته: حمید
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید