این داستان تقدیم به شما

سلام
من فؤاد هستم 26 ساله از جنوب
خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به سه سال پیش…
***
 
دانشجوی مهندسی بودم. کارم و زندگیم شده بود درس و دانشگاه و ماشینم و دور دور توی یکی از خیابون های شهرمون. هر روز بعد از کلاس با ماشینم (پراید) میرفتم یه چرخی میزدم و چند نخ سیگار میکشیدم و یه دختری سوار میکردم و شماره ای و فک زدن های نصف شبو و بعدش هم میزدیم به تیپ و تاپ همدیگه و بای بای.
خلاصه یه روز حالم گرفته بود کلاس هم نداشتم ماشین رو برداشتم و رفتم یه چرخی بزنم واسه خودم اهنگ گوش دادم و سیگار کشیدم دیگه توی مسیر برگشت به خونه بودم که یه زن با قدی متوسط تیپ معمولی ایستاده بود کنار خیابان بوق زدم واسش:
گفت: فلان فلکه میرید؟
گفتم: بله
آقا توی آینه عقب نگاهش کردم چشاش سبز بود خر کیف شدم خواستم شروع کنم مخ زنی که خودش یه دفعه:
گفت: تا کوی فلان دربست چقدر میگیری؟
بهش گفتم: شما اول گفتید فلکه فلان الان میگید دربست فلان جا . راستشو بخوای من مسافر کش نیستم خونه حوصله ام سررفته بود زدم بیرون دور دور کنم در مسیر برگشت به خونه بودم که شما رو دیدم و از شما خوشم آمد و سوارتون کردم. الان هم حرف پول رو نزنید هر جا خواستید من شما رو میبرم.

 
گفت: اینطوری که نمیشه بلاخره پول میدید جای بنزین
گفتم : خب باشه حالا که میگی همون پول بنزینمو بدی کافیه
گفت: در ضمن شما چند سالتونه؟
گفتم: 23
گفت : پس بچه ای
گفتم : نه شما بزرگی
گفت: من ده سال ازت بزرگترم و دوتا بچه دارم و دارم میرم بچه هامو ببینم و ….
خلاصه خاطرمو طولانی نکنم متوجه شدم طلاق گرفته شوهرش معتاد بود و خیانت کار اما شاغل بود دادگاه هم سرپرستی بچه هاشو میده به باباشون و میره دادگاه و قاضی بهش میگه هر وقت خونه اجاره کردی و نامه اشتغال به کار آوردی من سرپرستی بچه ها رو بخاطر اعتیاد پدرشون به شما میدم.
خلاصه بردمش کوی فلان بچه هاش یه دختر و یه پسر 9 و 6 ساله رو سوار کردم و بردم پارک و منم یه گوشه ای از پارک نشستم تا کارشون و بازیشون تموم و رفتیم بچه ها رو تحویل باباشون دادیم و بچه ها گریه و مادره گریه
حالمون گرفته شد…
 
 
خلاصه حرکت کردیم بریم زنه رو برسونم خونه خواهرش اخه با خواهرش زندگی میکرد.
توی مسیر باهاش صحبت کردم که اروم باش و از این جور حرف ها و من کمکت میکنم شاید بتونم واست کاری بکنم
رسیدم به مقصد دست کرد تو کیفش 12 تومن بهم داد
شمارمو بهش دادم و تک زد سر گوشیم
منم رفتم خونه و خبری نشد ازش تا فردا شبش
اس داد: سلام . تو قول دادی کمکم کنی یادت باشه
اس دادم بهش: سلام چشم حتما به فکرت هستم
گفت: مرسی بخدا با این حرف ها اروم میشم
گفتم: خیره انشاالا
دیگه اس نداد و منم اس ندادم تا فردا اس ام اس بازی ها از صبح شروع شد و فهمیدم اسمش چیه کجایی هستش و….
واسه فردا با هم قرار گذاشتیم صبح ساعت 10 بود رفتم دنبالش و یه چرخی زدیم و بردم رسوندمش و برگشتم خونه دیدم خانواده ام همه رفتن
زنگ زدم بهشون و متوجه شدم رفتن شهرستان و تا فردا ظهر نمیان.
خلاصه منم اس دادم به نسترن(همون زن مطلقه) گفتم تنهام حوصله ام سر میره بخدا نهار نخوردم شام هم ندارم. بیا بریم بیرون
گفت: باشه اما بعدش خودم میام خونتون واست یه چیز درست کنم
گفتم : 5 میام دنبالت
رفتم دنبالش و کیرم شق شق شده بود
خو دیگه خودتون میدونید یه زن مطلقه میخواد بیاد خونه خخخخ
انصافا هر کی جای من بود شق نمیکرد؟؟؟

 
 
خلاصه رفتم آوردمش خونمون رفتم تو اتاقم اونم روسریش رو در آورد دراز کشید سر تخت خوابم
داشتم اهنگ پلی میکردم که گفت بیا پیشم بشین. رفتم پیشش روسریش رو انداخت تو صورتش و گفت بخواب بغلم منم کیر شق شق خوابیدم کنارش و چسبیدم بهش و که گفت: چه خبره راستش کردی و خنده ای کرد و مانتوش رو در آورد و خوابید بغلم دوباره منم حشری شده بودم وحشی خخخحخ
از رو تاپ شرو کردم مالیدن و بلند شدم نشستم رو پاهاش گوشه ای از سینه هاش رو درآوردم خوردم و لیس میزدم که تاپشو در آوردم سوتین هم خودش در آورد شلوارش رو در آوردم رسیدم به شرتش گفت: نه دیگه فؤاد بسه
توجه نکردم شرتش هم در آوردم و سریع کیرم رو که 17 سانته و کلفتیش هم بد نیست رو کردم داخل و یه آه کشید و گفت: یوااااش جر خوردم
دوتا تلمبه زدم آبم داشت میامد کشیدم بیرون ریختم سر شکم و روی کسش
تازه چشام از شهوت باز شده بود
نوک سینه های نسترن قهوه ای کم رنگ بود کس صورتی خوشکل که فقط تو فیلم ها دیده بودم چشمای خودشم سبز وای …..

 
دوبار کیرم شق شده بود آروم گذاشت رو کسش و تکون میدادم و اه و ناله میکرد و میگفت بکن دیگه کوچولو
کیرم خودش گرفت فرستاد تو کسش و منم شروع کردم تلمبه زدن و همش اه و ناله میکرد حدود یه بیست دقیقه تلمبه زدم اون دو بار ارضاء شد اما من هنوز نشده بودم گفتم تا بزار بکنم تو کونت یا ساک بزن
کون قبول نکرد و ساک زد تا ابم آمد و همشو خورد و بعدش لباس پوشیدیم و یکم لب و مالیدیم به هم و بردم رسوندمش فردا شبش هم زنگ زد گفت تو گولم زدی و اشتباه کردم و دیگه زنگ نزن بهم.
منم گفتم هر جور راحتی تو هم حال کردی زور کنت که نکردم قرار بود بیای واسم غذا درست کنی و درست هم نکردی من تو فاز کردن نبودم خودت گفتی بیا بغلم و … خو منم حشری شدم شب هم گرسنه نماندم نترس ساندویچ گرفتم الان هم باشه دیگه زنگ نمیزنم. قطع کردم و گوشیش هم آف کرد تا یک سال بعد هم بهش زنگیدم آف بود.
ولی کس بود. یکم گشاد بود اما کس خوشکل و اندام اسمی داشت…
 
واقعی بود اهل کس و شر گفتن هم نیستم اگه بودم تب و تابش رو زیاد میکردم.
میخواید باور کنید میخواید نکنید
مهم اینه من کردم و واسم خاطره شده ای کاش دوباره تکرار میشد بعدش زیاد کون لاپا سکس کامل و نصفه و نیمه داشتم اما بخدا هیچ کسی نسترن نشد…
نوشته: فؤاد

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *