این داستان تقدیم به شما

پاییز 89 بود 18ساله شدم رفتم سربازی با رفتن من به خدمت داداش بزرگم که 30 سالش بود نامزد کرد من آموزشی کرمان بودم پسر داییم خبر نامزدی داداشمو تو وایبر داد گفت ساعتی پیش علی قاطی مرغا شد
پرسیدم زنداداشم کیه؟
گفت دختر حاج …علی ویدا(اسم مستعار) عشق خودت! ما تو یک دهستان بزرگ زندگی می‌کنیم همه همدیگرو بنام می‌شناسند اسامی را کامل نمی‌نویسم البته الان دهستان ما شده مرکز بخش
ویدا از من یک سال کوچکتر بود تو عالم نوجوانی عشق من بود اینو سینا(مستعار) فقط میدونست داداشم با ویدا ۱۳ سال اختلاف سنیشون می‌شد!!
 
ما تو ده جزو پولدارها و سرمایه دارها بودیم پدرم مالک بود زمین کشاورزی و تجاری زیاد داشت سه تا چاه عمیق داشت چندتا تراکتور و سه تا کامیون جفت و بزرگترین فروشگاه ده را هم داشت به این خاطر ویدا را راضی میشن تو دفعه اول بی معطلی به علی با ۱۳ سال اختلاف بدن
من خوشحال بودم که بزودی عروسیشون میشه راضی شده بودم که ویدا زنداداشم بشه آخه من سنم در حد ازدواج نبود وگرنه عاشق ویدا بودم تا منم شرکت کنم که متاسفانه تو همون ده روز نامزدی بساط عروسی را جور می‌کنند بمن مرخصی ندادن و محروم شدم بعد از چندین روز گذشته از جشن اومدم ده
وقتی اومدم موهامو با تیغ کچل کرده بودم موی بلند و خوش حالتم رو سرم نبود بعلت آموزش افتاب سوخته هم شده بودم با همه روبوسی کردم ویدا و داداش با شنیدن اینکه اومده ام جزو اخرین اعضای خانواده بودند که رسیدن،
 
علی بوسم کرد و دستی به سر تاسم کشید نوبت به ویدا رسید دست داد من رفتم ببوسمش کمی رم کرد امام چسبید همدیگرو ماچ کردیم تو بوسیدن ویدا سینه های خوش استیلش چسبید به سینم که من با یه تیشرت بودم بقدری لذت داد که انگار تو خونم بیست لیتر مانول 9201 تزریق شد تمام رگهایم تو تنم جهش کردند از جمله سیستم کیرم…
ساعتی نگذشته بود سینا پسر داییم اومد خونمون دیدم با مامانم روبوسی می‌کنه پرسید عمه مهران (مستعار) شنیدم اومده کو؟ مامان تا منو بگه خودم دیدمشون اومدم حیاط با مهران رفتیم کوچه حرف از همه جا و پرسیدن بقیه فامیل و بچه ها
سینا گفت حیف تو عروسی علی نبودی خیلی خوش گذشت و تعریف و اخرش گفت از حرفهای بابا و مامانم دیروز شنیدم هنوز مثل اینکه علی نتونسته ویدا را کاریش کنه!
من زیاد تعجب نکردم گفتم به منوتو چه زن و شوهر شاید تصمیم گرفتن برن تو مسافرت با خاطره و رومانتیک کارشونو بکنند
گفت نه کلی دعا و قرص و دکتر رفتن مال علی بلند نمیشه
گفتم از کجا میدونی ؟ علی الاغ نرو آبستن می‌کنه چطور زنشو نمیتونه؟!

 
گفت خبر ندارم گفتم مهران از بقیه بچه ها بگو گوهر را چی کردی؟ گفت اوکیشو دادن اما هنوز قطعی نشده باباش خیلی سخت گیره
سینا گفت مهران ویدا زنداداشت شده ناراحت میستی؟ اخه عشقت بود!
گفتم نه خیلی هم خوشحالم اون عشق بچگیه الان هیچ حسی جز زندادشم باشه بهش ندارم (زبانم میگفت اما دلم میگفت بی خود زر نزن)
بعد ملاقات با فامیل و بچه ها شب وقت شام رفتم خونه سینا هم باهام بود راستی سینا سه سال از من بزرگتر بود اما انگار همسن بودیم
سفره باز بود من رفتم پیش مامان نشستم مهرانم اومد اونور مامان ویدا داشت پذیرایی می‌کرد با یه بولیز شلوار شیک که بولیزش فقط باسنشو پوشونده بود تا دولا میشد گردی باسنش میریخت بیرون
مامان گفت ویدا جون بیا تو هم بشین شامتو بخور ویدا اومد چسب من نشست گفت پیش داداش مهران مزش بیشتره تا نشست بولیزشو جمع کرد باسنش انگار لخت بود چسبید به رونم چقدر داغ و نرم و وسوسه انگیز بود
نگفتم ما سه برادر و سه خواهریم که من از همشون کوچکترم از همه بزرگتر داداش حاجی است که ۴۸ سالش بود اونم زنش ۱۵ سال از خودش کوچکتر بود
شب که وقت خواب رسید زنداداش بزرگه معصوم(مستعار) به ویدا گفت برو علی منتظرته گفت نه میخام پیش تو و مامان بخوابم علی قراره بره خونه احمد عموش نمیدونم چکار دارن(بعد فهمیدیم طلسم براش می‌نوشتندذباید جدا از زنش باشه) معصوم اصرار کرد که برو نذار بره اون دیگه متاهله تو گوش معصو ندا پچ پچ کرد رای معصوم عوض شد
خندید گفت پیش مامان امشب نمیشه تو هم بخوابی اخه مهرام اومده مامان تا صبح باید شیرش بده البته با شوخی من همیشه مامانو بغل می‌کردم میخوابیدم بدون مامان خوابم نمی‌برد
ویدا گفت چطور تو می‌تونی پیششون باشی من نه ؟!
 
خلاصه ما سه تا شب تو اتاقی پیش مامان خوابیدیم من مامانو بغل کردم ویدا و معص.م هم پیش هم با کمی فاصله از ما جا انداختن ویدا سمت من معصوم سمت دیوار بود
نمیدونم چه وقت شب بود مامانو حسابی بغل کردم طبق معمول همیشگی دستم رو سینه‌ی لختش بود چندتا ماچ از صورتش کردم اووومی کرد چ خید پشتش بمن شد خوابم برد باز گذشت یه وقت شب دستم دنبال تن مامان بود پیداش کردم بغلش کرپم صورنشو تو تاریکی ماچ کردم اونم بغلم کرد دیگه نشد دستمو بذارم رو سینش منم بغلش کردم چند بار همو بوسیدیم بعد مدتی که خوابم داشت سنگین میشد حس کردم مامان دستشو برد سمت باسنمو بعد کمی پایین تنشو فاصله داد دستشو برد رو کیرم منم یه شورت ماماندوز چینی نازک تنم بود انگار لختم با کیرم ور رفت صورتمو بوسید و تا دید کیرم سفت شد دستشو کشید شورتم داد پایین حس کردم کیرم لخت شد اما کشش زیر خایه هام بود چون هر چه کرد شورتم زیرم گیر کرده بود باور کنید فکر می‌کردم خواب می‌بینم کیرم بدجوری تحریک شده بود حس کردم مامان پایین تنشو چسبوندذبه کیرم دستشو برد کیرمو داد پایین رد کرد لای پاهاش خودشو فشار دادبه من خالا فهمیدم خواب و تصور نیست واقعیته اینا را که می‌گم شاید یک دقیقه هم طول نکشید چشامو خوب باز کردم اتاق خیلی تاریک بود میدونستم عادت مامانه نباید ذره‌ای نور تو شب باشه وگرنه خوابش نمی‌بره سه لا پرده تو تنها پنجره اش داشت ولی فرم صورت و تیپ هیکل را تشخیص دادم مامانم نیست!!
ویدا حدودا هم هیکل مامان بود اما مامان باسنش و شکمش گنده تر از او بود حس کردم اینیکه منو بغل کرده مامان نیست بلکه ویداس!!
استرس گرفتم کیرم جمع شد و ترسیدم ویدا خیلی یواش تو گوشم گفت منم ویدا تو را خدا ولم نکن بیچاره‌ام من زبانم بند اومده بود بدنم مثل بید می‌لرزید نتونستم چیزی بگم تا چند دقیقه گذشت به اسنرسم غلبه کردم ویدا پچ وچ کنان تشویقم می‌کرد که فقط بین پام تکانش بده خالی بشم گفت بذار شورتتو در بیارم تا خودم دربیارم با پاش و دستش در اورد حالا هردو پایین تنمون لخت بود گفتم چیو خالی بشی این اولین جمله بود تونستم بگم
 
گفت پر پرم شهوتمو میگم تازه فهمیدم زنها هم مثل مردا شهوت دارن سه نکردم انگار میدونستم گفتم آها فهمیدم تازه دونستم آبشونم میاد !!دستمو کشیدم رو باسنش لخت بود اصلن شلوارم نداشت اینم تازه فهمیدم شلوار و شورت تنش نیست!!
تا باسنشو مالیدم کیرم تو چند ثانیه قد کشید و سفت شد با دستش رد کرد لای کسش گفت کمرتو تکان بده شاید ده تا نشد اندازه یه کاسه آب با فوق فشار از کیرم پاشید طوری که دستم لای قاچ باسنش بود پر اب شد و پاششو حس کردم حالا ویدا ولم نمی‌کرد مورمورم میشد نفسم بریده بود خودشو با فشار رو کیرم عقب جلو می‌کرد اونقدر فشار آورد تا یهویی دیدم لرزید و نفسش انگار راحت شد شل شد تازه کیرم برای بار دوم تحریک شده بود حالا من ول کن نبودم تو گوشم گفت بکون تووووش منم تا اون روز هیچ سکسی نکرده بودم فقط یکی را با سینا گاییده بودیم اونم پسر ۱۴ ساله‌ی سلمانی ده بود گفتم آخه پرده ات پاره میشه گفت بذار تو کونم
خیلی اهسته چرخید کونشو کرد سمتم در عین احتیاط چسبیدم به باسنش که چقدرم از مال من بلند تر بود کیر منم معمولی بود حدود ۱۴ سانت با کلفتی متوسط اما بسیار زیبا
باسنش حسابی اماده کرد سمتم دستمو کشیدم از اب خودمو اب ویدا لای پاش لیز لیز بود انگشتمو کردم تو کونش خیلی راحت تا نصفه هاش رفت تو ذهنم گفتم مال مرتضی از مال ویدا تنگ تر بود عجب راحت رفت تو

 
کیرمو فرو کردم توش به راحتی رفت تو تنگ بود نه مثل مال مرتضی یه تیکی حس کردم ندا کرد کیرم راحت تا ته می‌رفت توش و می‌اومد بیرون لیز لیز شده بود حس می‌کردم پیش ابم لیزش کرده تا به اوج رسیدم هر چه توان تو بازوها داشتم بغلش کردم کیرمو تا خایه هم فشار دادم ابمو خالی کردم تو کونش خواستم رهاش کنم فهمید قبل اقدامم دستشو آورد باسنمو فشار داد که ولش نکنم باز تکانهای باسنش شروع شد حالا حس می‌کردم کونش به کیرم فشار هم میاره چند دقیقه ادامه داد باز بدنش شل شد هنوز نمی‌ذاشت کیرمو در بیارم کیرم هنوز سفت بود از اینکه زیباترین عروس ده را داشتم می‌گاییدم انگار تو قله اوج اوج بود ازش جدا شدم کیرم نیمه خیز بود از کونش اومد بیرون زود با پارچه ای لای پاشو تمیز کرد بعد فهمیدم شورت من بوده
تمام این کارها را در سکوت کامل انام میدادیم هی میگفت مواظب باش ابجیم (معصوم) نفهمه مامانم خور پف ملایمش خبر از خواب سنگینش که خیلی خوابش سنگینه می‌کرد اما معصوم نقش در نمی‌اومد نگو بیداره!!!! اما فقط فکر کرده منو ویدا همدیگرو بغل کردیم فقط همدیگرو می‌بوسیم چون بعدها ویدا گفت
کارمون که تموم شد لبی طولانی از من گرفت من بلد نبودم لب بگیرم گذاشتم فقط ویدا لبامو مک زد خیلی کم من مال اونو خوردم
 
شورت و دامن شلواریشو میدونست کجا گذاشته پیدا کرد پوشید باز لبی گ فت و گفت مرسی شوهر خوشگلم شدم خانم خودت مرسی که تو را دارم و از این حرفا باز نفهمیدم منظورش چیه
کلی کورمال کورمال دنبال شورتم گشتم تا پیداش کردم فهمیدم با شورت من خودشو پاک کرده خیلی هم خوشحال شدم که چند لحظه پیش لای پای ویدا را لمس کرده پوشیدم با وجودی که حس کردم لکه هایی هنوز خیسه تا صبح گفتم خشک میشه انگار از یک کار پر مشقت ازاد شده باشم خیلی زود خوابم برد حتی دنبال مامان هم نگشتم بغلش کنم نگو من غلت خوردم سمت ویدا اونم تا دستشو میندازه سمت ما میخوره بمن اونم غلت میخوره فکر می‌کنه من قصد گاییدنشو دارم لخت میشه میاد به من می‌چسبه !
مامان نماز خون است صبح که بیدار شد رفت بیرون من بیدار شدم منم سخرخیزم
 
تا رفت بیرون یکی از پرده ها را که ضخیم است باز کرد سایه روشن نور سپیده اتاقو روشن کرد سرمو چرخوندم ندا پشت بمن روی باز با باسن درشت و زیبا خوابه و معصومم مثل اون رو به دیوار هر دو خوابن کمی نگاه به کمر باز شده سفید ویدا کردم صحنه شب تو ذهنم مثل فیلم عبور کرد کیرم تو چند ثانیه بلند شد و سفت تا مامان بیاد غلتیدم ویدا را بغل کردم تا سفتی کیرم خورد به لای باسنش بیدار شد انگار میدونست منم خیلی ریلکس دستشو برد رو لباش هیس کرد و معصومو نشان داد یعنی برو بیدار میشه دستشو بوسیدم و غلتی زدم سمت جام پتو را کشیدم رو نیمتنه پایینم مامان اومد کیر شق شدمو نبینه طولی نکشید مامان نمازشو خونده بود اومد منو بغل کرد و دستمو بردم رو ممش در اوردم خوردمو ارام ارام خوابم برد نمیدونم کی مامان بیدار شد و رفت یه وقت دیدم یکی از لبام بوسه‌ای زدو چشامو باز کردم ویدا بود گفت شوهر عزیزم واشو صبحانه اماده است دستمو بردم سینشو تو مشتم گرفتم کمی فشار دادم اخی کرد و گفت پاشو بیا شلوغه انگار هیچ کاری با من نکردی شوهر قلدرم
گفتم ویدا خوابم میاد بذار بخوابم مامان صدا کرد بیدارش کن نذار بخوابه کم همه را اذیت کرده تو هم اذیتش کن کم شوهرتو اذیت کرده خبر نداری ( من عادت داشتم صبح که بیدار می‌شدم همه را بیدار می‌کردم مخصوصا علی را خیلی اذیت می‌کردم اب می‌ریختم صورتشون و فرار می‌کردم) پتومو از روم برداشت یهو زود کشید روم گفتذبذار برم شلوار بیارم شورتت مثیف شده گفتم خشک شده گفت خونیه !!!
نگاه کردم وااای چقدر لکه های خون رو شورت سفیدم است تعجب کردم !!

 
ویدا طولی نکشید یه پیژامه مال علی را با شورت اسلیپ اورد گفت بپوش شورتتو بده من زود
منم بدون خجالت شورتمو کندمو شورت تازه و تن نرفته‌ی علی را پوشیدم پیژامه هم از روش ویدا شورتمو کرددتو شلوارش که حالا یه ساپورت و پیرن بلندی تا زانوهاش تنش بود کرد و جیم شد
دست و رومو شستم با خودم می‌گفتم کونشو یعتی پاره کردم؟! مرور کردم یادم افتاد که یه تقی انگار کیرم کرد و ویدا تیک زد و یه اهی بی صدا کشید پس اونجا کونشو زخمی کردم خونش ریزی کرده
صبحانه را خوردم من سه روز مرخصی داشتم یک روزم باید تو راه باشم رفتم کوچه دنبال دوستام ظهر اومدم خونه فرصتی نشد با ویدا تک باشیم تا عصر که معصوم و ویدا رو مبل کهنه‌ای تو ایوان نشسته بودن که من رسیدم سر حرفشون معصوم گفت مهران بچه بود حاجی که می‌رفت تنها می‌شدم مامان مهرانو می‌فرستاد تنها نخوابم به مهران گفته بود مواظب معصوم باش شبا مهران منو زغل می‌کرد نمیذاشت تکان بخورم تا بیدار می‌شدم دلم نمی اومد جداش کنم تا یک شب بیدارش کردم گفتم اینجوری اذیت میشی مهران جان دستت زیرم میمونه درد میاد
گفت اخه مامان گفته مواظبت باشم خخخخخ
شبم دیدم مهران بغلت کرده یاد بچگیاش افتادم تو دلم گفتم الان مواظب ویداست دلم نیومد ارامشتون را بهم بزنم !!!
واااای معصوم پس شب همه چیزو دیده !!

 
منم دیدم راه فرار ندارم گفتم اول فکر کرد ماملنه بعد دیدم ویدا را بغل کردم که جدا شدیم
معصوم گفت خیلی طول کشید نکنه ممشم میخوردی
گفتم معصوم اره بخپچدا نمی‌ذاشت تعجب می‌کردم بزور خوردم تا گفت مامانت نیستم خجالت کشیدم خخخخ
معصوم گفت پس بخاطر اون هی می جنبیدین؟! ویدا گفت اره آبجی مگه میتونستم از بغلش جدا بشم بزور سینم خورد خخخ بعد کلی ویشگون گرفتن مجبور شدم بگم منم ویدا تا فهمید ولم کرد
زنا برای سکس آفریده شدن زیاد براشون مهم نیست بنظرم معصوم دونست منو ویدا لاپوشانی می‌کنیم اما پیگیر نشد شایدم ندونست تا حالا که حرفی نبوده
شب فرا رسید خودمو اماده کردم باز تکرار شب قبل حادث بشه اما شب ویدا با علی رفت گویا طلسم کرده بودند قرار بوده شب کس ویدا پلمپش برداشته بشه
شب به صبح رسید باز خبری نشد دیگه ماملن آشکارا بمن گفت جریان چیه نمیدونست میدونم گفت به کسی نگو فقط خودشو مامانو معصوم میدونن حتی بابام نمیدونه آخه بابام دو روز بعد عروسی رفته بود مکه
روز شد و حدود ساعت یازده بود با ویدا تنها شدیم گفتم چی شد ؟
 
گفت هیچی کاش مال تو میشدم سنگو سوراخ می‌کردی خونه شلوغ بود تا خلوتی گیرمون اومده بود گفتم اجازه هست بغلت کنم گفت بفرما شوهر با عرضه‌ام تو شوهرمی نه علی گفتم شلوغش نکن دلم نمیاد به علی خیانت کنم گفت خیانت چیه منوتو برای هم زاده شدیم کدام خیانت؟ من احتیاج دارم مگه تمام میشه گوشتی می‌ره تو گوشتی و لذت دو طرفه هم اضافیش این حرفا چیه
هر وقت دا اشت مرد شد باشه دست رد بزن بغلم کرد و دستشو برد خرطوم فیلو گرفت
ویدا اسمشو گذاشته خرطوم فیل خخخ بزرگم نیست اما میگه خیلیم بزرگه و زیبا سر پا شلوارشو داد پایین دستشو گذاشت روی در کع کسی اومد در باز نشه گفت زود باش تا خلوته زنتو بکون باسن زیبا و بی نهایت شهوانیشو داد سمتم گودیهای بالای باسنش دو تا چاله کوچولو چقدر زیباترش کرده بود باسن درشت سفید مخملی کمر باریک کیرمو راست سوراخ کونش کردم دستشو اورد گذاشت درش به راحتی رفت توش اخی گفت جون جونی کرد گفت پارم کن نترس فشارش بده کمی تنگتر از پریشب بود انگار دور کونش با کیرم اوایل میرفت توش بعد که می‌کشیدم کش می‌اومد اما چند دقیقه نکشید روانتر شد صدای چلپ چلپ میداد تا خواستم ارضا بشم نذاشت گفت بذار هر دو با هم کیرمو کشیدم بیرون برگشت لبوم خورد حالا منم لبشو میخوردم اما او بیشتر و وارد تر میخورد با دستش نازش کرد باز برگشت رو به در قمبل کرد خودش با یه دستش بازم کیرمو رد کرد تو کونش زدم نفس نفس افتاد فهمید منم تو اوجم گفت محکم بزن بریز توووش تشنشه بریییز سینهاش تو مشتم بودند باسنش موج می‌زد کمرم سرعتش چند برابر شد گفت جوووون فدای کیرت بشم برییییز که انگار هر چه تو وجودم بود ریختم تو کون ویدا جون بغلش کردم هنوز کاری می‌کرد کیرم توش باشه اما هردو می‌ترسیدیم یکی بیاد تماش کردیم شلوارشو که رفته بود دم مچش دولا شد کشید بالا باز کلی خون لای پاش بود کیرمنم دورش خونی بود شلوارمو دادم بالا خوشبختانه کسی ندید و نیامد رفتم توالت شاش دادشتم شاشیدم و خودمو شستم خون دور کیرم تمیز شد باز تو دلم گفتم بیچاره هنوز خوب نشده کونشو باز پاره کردم

 
شب با مامان خوابیدم فرداش راهی کرمان شدم
دیگه تو کرمان همش حواسم به ویدا بود
تا اینکه با یک همقطار خیلی دوست صمیمی شدم بچه تهران بود سمت میدان شوش
خیلی دختر باز بود سنش بالا بود چار سال غیبت داشت منجی منو چند تا از هم قطارامون بود ما را یواشکی از پادگان جیم میداد میرفتیم اخر شب بر‌می‌گشتیم از سکسهایی که با چند دختر کرده بود تعریف کرد
تا منم سکسمو با ویدا با جزئیات تعریف کردم البته گفتم تو عروسی با دختر داییم اون‌کارا را کردم قضیه شورتمو گفتم بعد گاییدنش در اتاق که دستاشو به در بود
گذاشت همه را که تعریف کردم گفت تو حق می‌زنی ؟
گفتم اره گفت چقدر گفتم ماهی یکی دو بار اما از اون جریان روزی یک بار بیاد ویدا جق می‌زنم
گفت قبلا هم تو جق زدن فکر کردی ویدا را گاییدی
قسم خوردم هر چه کردم باور نکرد
 
گفت اسکول خدا دختر ۱۷ ساله کونش لیز میشه و تو گاییدن چلق چلق می‌کنه که وال ویدا می‌کرده؟ برو اسکول خودتی گفتم بخدا مرگ مامانم مال ویدا اونجوری بود دروغ گفتم شش بار همش دو بار گاییدم
گفت چطوری گاییدی یه بار بگو توضیح دادم که پشتشو بمن کرد خودش با دستش گذاشت دم سوراخ کونش و منم راحت گاییدم خلاصه باور نکرد چون گفت اونجوری که تو میگی خون اومد ویدا باید نعره می‌زد و دیگه نمیشد اونهمه ادامش بدی مگر اینکه بجای کونش تو کوسش کرده باشی و پردشو بزنی و خونریزی کنه دومین بارم باز کوسشو بکنی بازم ممکنه خون بیاد وگرنه کون امکان نداره
منم گفتم نه تو کونش گذاشتم خودم دیدم خودشم گذاشت
دیگه با من حرف نمی‌زد تا آموزشیمون تمام شد مرخصی هم ندادن هر دو منتقل شدیم من قبل رفتن به تهران سه روز مرخصی داشتم رفتم ده و بدبختانه تا آخرین روز نتونستم با عشقم سکس کنم بلیط یک بعددنصف شب گرفتم صبح تهران باشم شامو خوردیم وسایلمو جمع کردم ساعت ساعت ده هم گذشت ویدا صدام کرد بیا اتاقم دکور میز توالتمو میخوام عوض کنم داداشت کمرش درد می‌کنه نتونست من فکر کردم علی هم تو اتاقه تا رفتم اتاقش درو بست معطل نکرد تاپشو داد بالا گفت ممه هامو بخور منم عاشق ممه بودم تا جون تو فکم بود ممهاشو خوردم اخ و اووووخشو در آوردم گفتم یواش میشنوه رفتیم سمت دراور هر چه رو دراور بود ریخت زمین خوابید روش همزمان شلوارشو با شورتش داد پایین گفت زود بکون که علی در نیومده رفته زیر دوش تشنه ابتم زود بریز تو کوسم گفتم نه کونت مثل همو قبلیا گفت باشه کونم زوووود تا در نیامده تو یه دقیقه ممکنه بیاد منم در حال انفجار بودم با استرس کمرم حسابی پر گفتم سرو صدا نکنی صدامونو بشنوه صدای دوش تو اتاق می‌اومد چراغا خاموش بود فقط نور از پنجره سمت حیاط اتاقو روشن کرده بود گفت زود باش زووود
 
تا دولا شد منم شلوار شورتمو دادم پایین باز دستشو آورد گذاشت در کونش لیز و خیس بود فکر کردم کرم زده خیلی راحت اما کیپ کونش بود استرس جانمو گرفته بود حالا مگه آبم می‌اومد ویدا هم هی می‌گفت زود باش ابتو بریز علی نیامده انگار قرار نبود ابم بیاد عوضش ویدا حرارتش بالا و بالاتر رفته بود نفسش به شمارش افتاده بود شاید پنج دقیقه هم گذشت که یهویی حس کردم پاهاش لرزید و بدنش شل کرد تخت شد رو دراور نگاه به موج باسنش کردم انگار منم یادم رفته بود علی ممکنه الان از زیر دوش بیادذبیرون اما صدای دوش حکایت دیگری داشت یکریز آبش می‌اومد!! زدم بی خیالی هرچه باداباد که دو دقیقه نشد به زور خودمو نگهداشتم شاید یک لیوان آب تو کونش ریختم
ولو شدم روش تو گوشش گفتم مرسی خانمم گفت دوست دارم مهران خیلی خوبی علی نیستش الکی گفتم تو حمامه میدونستم اگه استرس ندم تو چند تلمبه ابتو می‌ریزی علی را فرستادم از شهرستان دارو برام بگیره آخه دوره داروهامو که باید بخورم قایم کردم گفتم گم شده کلی گشت رفت بخره تا نصف شبم بر نمیگرده خخخ
مرسی سیرابم کردی شوهرم
مامان دنبالم میگشت زدم بیرون سمت اتاق خودم سرو صدا کردم فهمید تو اتاقم نصف شب بود علی اومد تازه باید منو میرسوند شهرستان تا سوار اتوبوس بشم
اینبار دیگه خونی در کار نبود به همقطارم مسعود تعریف کردم که دختر دایی را همانجور که ویدا را گاییدم باز کونشو گاییدم کونش ابکی بود و داغ آبمو ریختم توشو اومدم
باز مسخرم کرد گفت برو جق جقووو
مسعود شبا خونشون بود

 
یک روز مرخصی ساعتی گرفتیم گفت با دو تا دختر قرار دارم خونمون کسی نیست بیا یکیشو تو بکن یکیشو من
تو کونم عروسی بود
رفتیم تا برسیم خونشون تو راه دخترا که ۲۰۶ داشتن افتادن پشت سرما اومدن سمت خونه مسعود پارک کردن و با ماشین مسعود رفتیم خونشون که اپارتمان بود تو آسانسور مسعود مجالشون نداد هردو را تا وایسادیم چلوند منم یکیو تا مسعود دومی را چسبید بوسیدم رفتیم تو هردو سن سالشون زیر ۲۰ بود شیک و پیک خوشگل بودن
پذیرایی شدیم و من با فهیمه رفتم اتاق خواب و مسعودم با نوشین
هردو لخت شدیم کمی سینه هاشو خوردم گفت کوسمو گفتم نه خوشم نمیاد چون لای پاش تیره بود
آخ و اوخ الکی راه انداخت و رفت زیرم پاهاشو داد بالا کیرمو گرفت گفت کوسمو پارش کن بزن مال خودته کردتو کوسش!!!! خیلی راحت رفت توش
گفتم بچرخ میخوام کونتو بکنم گفت نه تو را خدا اذیت میشم دردم میاد از کون تا حالا ندادم میدونستم الکی میگه گفتم باید بکنم گفت بذار کرم بزنم از کیفش کرم در آورد زد
خوابید گفت بذار بالش بکشم زیرم بیشتر کیف کنی باسنش اومد بالا کیرمو خودش گرفت گذاشت در کونش فشار دادم به زور نوکش رفت سفت کرده بود گفتم شل کن جنده فاحشه با سیلی زدم در کونش خوشش می‌اومد التماس می‌کرد ارام تو دلم میگفتم داره الکی ناز میکنه هرچه زور تو کمر داشتم فشار دادم کیرم تا ته رفت تو کونش اما منو مثل موج زلزله پرت کرد بالا که دهاتی سکس ندیده کونم پاره شد منم بزور زیرم نگهداشته بودم گفت بکش بیرون اماده نبودم پاره شدم که نگو مسعود و نوشین درو باز کردن لخت ما را نگاه می‌کنند فهیمه تا مسعودو دید گفت این دهاتی کیه آدم نیست حیوانه کونمو پاره کرده کیرم تو کونش خفت بود تکان میدادم انگار با مشتش گرفته !!
 
واااای تازه فهمیدم هر دفعه بجای کون به کوس ویدا گذاشتم به مسعود گفتم میدونی چی شده؟
گفت آره فهیمه را پاره کردی
گفتم نه ویدا را من از کوس گاییدم تا حال فکر می‌کردم به کونش می‌ذاشم آبستن نشه صلوااات..
هر سه خندیدن و دخترا نمیدونستن اما مسعود دوهزاریش افتاد غش کرد از خنده
دیگه فهمیه هم حواسش پرت شده بود شل کرده بود مسعودم گفت کمی بی حرکت باشین فهیمه خودتو شل کن چند دقیقه بعد عادی شد عذر خواهی کردم جریان ویدا را کامل به فهیمه گفتم زد رو سرم گفت دختر داییتو از کس گاییدی پس ابستنم کردی
کیرتو بکش از کونم با دستش یه ذره داد پایین رفت تو کوسش
بلی نگو پرده ویدا را زده بودم اونقدر آماده بوده و ترشحاتش کامل بوده هر بار به راحتی کیرم به کوسش می‌رفته
اینبار که رفتم مرخصی به ویدا گفتم آخرش علی چطوری پردتو پاره کرد؟
خندید گفت مگه من چندتا پرده داشتم ؟!
گفتم پس چی؟
 
گفت همون شب پیش مامان و معصوم پردمو زدی و نگفتی اون خون چی بوده؟ خوبه شورتتو برای یادگاری نگهداشتم !!!
و بعدشم باز زخمم کردی جای پردم بود خون ریزی کرد
گفتم علی نگفت پردت کو؟
گفت تو بادکنکی جوهر برنگ خون آماده کرده بودم شبی که علی تونست کیرش بلند شه چراغا را خاموش کردم مثلا استرس نداشته باشه به بهانه اوردن ژله اونو اوردم تا کیرش سفت شد گذاشت تو کوسم الکی اخ و اوخ کردم بادکنکو پارکردم پارچه ای که آماده کرده بودم با ابشو ترشحاتم قاطی به کسمم مالیدم مامانتو معصوم اومدن تبریک گفتن پارچه خونی را هم دیدن به همین سادگی
گفتم اینبار میخوام کونتو بکنم گفت تو جون بخوا مال خودتم پلمپ کونشم برداشتم بقدری سفت بود انگشتم تو نمی‌رفت اما با حوصله و تجربه ای که از فهیمه یادم بود تو بیش از نیمساعت یواش یواش تا ته کیرمو تو کونش کردم الان بیش از ۱۳ساله ویدا مال خودمه یک بچه شش ساله داره خوشبختانه از تخم علی هست اگه از من بود تو تست گروه خونش تا برسه دی ان آ معلوم میشد چون ویدا و علی هردو او هستن من AA هستم بچه اگر از من بود به احتمال آ100% AOمی‌شد که A محسوب میشه در حالیکه آیلار هم OO هست به توصیه من با سزارین زایمان کرده داداش بزرگم دو سال پیش فوت کرده معصوم طفلی بیوه شده کاهی تیکه میندازه میگه ویدا جای من بود یه روز فرصتش میدادی؟ منم شوخی شوخی می‌گم علی اگه الان بمیره اول ویدا را عقد می‌کنم بعد برای علی گریه می‌کنم گفتم که مغصوم بنظرم پی برده من ویدا را می‌کنم اما تا حالا چیزی به کسی نگفته یک بار ویدا را تو حمامشون می‌گاییدم معصوم در حمامو باز کرد نگو صدا می‌کرده نمی‌شنیدیم منو خوب ندید چون بخار بود و من زیر دوش بودم ویدا حایل شد خوب نبینه

 
همان روز معصوم بمن گفت ویدا تو حمام با علی بود اما بنظرم اومد علی نبود کی میتونه باشه؟! گفتم عیر ممکنه فراموش کن بوی خون میاد خودتو خراب نکن گفت راست میگی
ولی مطمئنم منو شناخت آخه هیکل من دو برابر علی هست!
تهران خونه‌ای دارم کسی از فامیل جز ویدا خبر نداره اونجا میعادگاه منو ویداست آخه ویدا تو شرکت هواپیمایی کارمنده به بهانه های مختلف میتونه جیم شده شده ده روز ده روز با همیم
ویدا تا تنها میشه بغل همیم کسی هم بو نبرده قصد ازدواجم ندارم.

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *