این داستان تقدیم به شما
با سلام ، من بهروز هستم متاهل ، ٣٨ سالمه ، قد ١٨٠ وزن ٨٥ ، خيلي حشريم و هميشه تشنه سكس .
***
٤ سال هست كه مربي ام . قانون آموزشگاه اينه كه اگه شاگرد خانوم باشه بايد همراه داشته باشه ء، تو اين ٤ سال مخ ٤ نفرو زدم و سكس داشتم ، ميخام داستان پنجميش رو بگم كه منتهي شد به سكس با يه دختر خوشگل و مامان جيگرش .
ظهر كه برگشتم آموزشگاه ديدم منشي به يه دختر گفت آقاي مهدوي مربي شما هستن ،
عجب تيكه اي بود خدا ، چقدر خوشگل بود ، شلوار لي جذبش يه وجب از پايين كوتاه بود و پاهاي لخت و سكسيش ادمو ديوونه ميكرد ، بهش گفتم بفرمايين بريم ، جلوم راه افتاد ، واييييي چه كون گنده و گردي ، مانتوش داشت جررر ميخورد از بس تنگ بود . چه رژ لبي داشت . گفتم همراهتون نيومدن ، گفت چرا ، الان مامانم ميرسه ، نشستم پشت فرمون ، اون هم كنارم نشست ، وايي چه پاهايي داشت ، خوش تراش و خوردني ، گفت اوناهاش مامانم داره مياد . خداي من چي ميديدم ، يه خانوم قد بلند زيبا ، با كفش پاشنه دار ، ساق پاش عين برف بود ، شلوارش حتي از دخترش هم كوتاه تر بود ، از روبرو هم كه ميومد ميشد فهميد چه كون نازي داره ، مانتوش جلوش باز بود و ساپورت مشكيش روناش رو حسابي به نمايش ميذاشت ، يه تاپ سفيد تنش بود كه سوتين مشكي نازش معلوم بود ، اومد سوار شد صندلي عقب ، تا نشست دستش رو دراز كرد دست بده ، چه ناخوناي خوشگلي كاشته بود ، چه دست سفيد و نرمي داشت ، همش يه خنده خوشگل روي لباي نازش داشت ،
سلام كردم ، گفتم سامان مهدوي هستم ، اميدوارم بتونيم يه آموزش خوب در كنار هم داشته باشيم ، حركت كردم ، يه جاي خلوت سمت جاده بهشت زهرا بلد بودم كه از آموزشگاه ما ٢٠ دقيقه راه بود ، معمولا جلسات اول ميرفتيم اونجا ، وقتي رسيدم رفتم تو يه جاده فرعي هيچ ماشيني رد نميشد ، گفتم بفرمايين بشينين پشت رول خانوم خانوما ، وقتي داشت پياده ميشد حسابي كونش رو ديد زدم ، حتي مانتوش رو پايين هم نميداد ، خودم رفتم جاي اون ، واييي گرماي صندلي چقدر خوب بود ، ميخاستم بليسم كونش رو ، گفتم كمر بند رو ببند ، گفت اخه هروقت ميبندم اذيت ميكنه بدنمو ، با دست اشاره به سينه هاي خوشگلش داشت ، گفتم نميشه بايد ببندي . كمربند افتاده بود لاي سينه هاش ، تو سن ١٨ سالگي واقعا سينه هاي بزرگي بودن ، گفتم استارت بزن ، ماشينو روشن كرد ، – پاي چپتو فشار بده روي كلاچ و نگه دار ، بعد بزار دنده يك ، بعد آروم آروم پاتو بردار ، ماشين پريد و خاموش شد ، – دوباره امتحان بكن ،
همش هواسم از آيينه به صورت و موهاي مامانش بود كه حالا روسريش افتاده بود و چون كسي رد نميشد درست نميكرد ، آيدا اسم دختره بود و سميه اسم مامانه ، آيدا : اخه مانتوم اذيت ميكنه ، خيلي تنگه ، سميه : آيدا جان باز كن دكمه هاشو ، آيدا : آخه اباس زيرش كوتاهه ، سميه ؛ ايراد نداره مربيا مثل دكترا محرمن ، بعد هر سه زديم زير خنده ، دكمه هاي مامنتو شو باز كرد ، واييي ، يه تاپ داشت كه فقط روي سينه هاشو پوشونده بود ، تمام شكم سفيدش لخت بود . كيرم كه ١٨ سانته و هميشه زنم از كلفتيش دادش رو هواست داشت شلوارمو جررر ميداد ، سميه پشت آيدا بود ، چشاش رو كير من قفل شده بود ، در گوش آيدا يه چيزي گفت بعد بلند زدن زير خنده ، آيدا كه بعدش فورا به كير من نگاه كرد فهميدم موضوع از چه قراره ، – درگوشي نداريما .. سميه : يه حرف مادر دختريه ، – خب دوباره امتحان كن آيدا جان ، دوباره خاموش كرد ، گفتم اينبار من دستمو ميزارم رو پات كه زود ول نكني ، – با اجازه شما سميه خانوم . سميه : خواهش ميكنم ، شما هم مثل دوستين برامون ، هر كاري لازمه برا آموزش بكننين ، حرفي نيست ، اگه منم ميتونم كمكي كنم بگين ، واييي چه صداي نازي داشت ، چه عشوه اي ميرخت ، دست راستمو گذاشتم روي رون چپش ، فشار دادم پايين روي كلاچ ، آخخخ چه روناييي ، گفتم حالا اروم بيار بالا با كمك من ، ماشين راه افتاد جوري شتاب گرفت كه سرم رفت لاي سينه هاش ، اين كارو چند بار انجام داديم تا ديگه خودش راه ميوفتاد ، منم دستمو برداشتم ، و يه دستي به كيرم كشيدم و فشارش دادم ، ديدم سميه باز چشش به كيرمه ، معلوم بود اونم حشريه و تشنه كييير .
گفتم حالا ايدا دنده عقب برو ، دستت رو بزار رو پشتي صندلي من و عقبو نگاه كن ، خودمم برگشتم كه عقبو نگاه كنم به جايي نخوريم ، ولي بيشتر قصدم ديد زدن رونو و كوس سميه بود كه حالا كامل پاشو باز گذاشته بود و تپليه كوسش داشت ميگفت كيييير ميخاد ، من به پهلو بودم ، اينجوري سميه راحت تر ميتونست كيرمو البته از زير شلوار ببينه ، هواسم بهش بود ، لباشو گاز ميگرفت ، بعضي وقتا دستش ميرفت سمت كوسش ، چه روناي پري داشت ، عجب كوني بود ، به خودم گفتم كوسخول اينا دارن ميگن مارو بكن بعد تو خيچ واكنشي نشون نميدي ،؟ سينه هاي آيدا كاملا تو ديد من بود ، يه سوتين قرمزز زير تاپش داشت ، نوك سينش بدجوري سيخ بود ، نوك سينه هاي سميه هم قشنگ معلوم بود ، گفتم نيم ساعت ديگه بيشتر از كلاس نمونده ميخاين آروم آروم برگرديم ؟ سميه گفت ميشه منم بشينم ،؟ خيلي وقته تمرين نداشتم ، ميييششه ؟
وايي چه جوري حرف ميزد اين جنده ، گفتم البته ، بفرمايين ، سميه پياده شد ، مانتوشو در آورد ، واييي خداي من ، عجب كووني ، موقع سوار شدن بند شورتش از بغل ساپورت معلوم بود ، يه بند نازك مشكي ، روناش ميخاست ساپورتو جر بده ، قشنگ معلوم بود رانندگي بلده ، وقتي راه افتاد بدون كلاچ ترمز گرفت ، ماشين خاموش شد ، گفت ميشه مثل آيدا پاي منم نگه دارين ؟ خيلي سفته اين چيزتون ، كلاچتون ، عجب جنده ايه اين ، قشنگ معلومه منظورش كيرمه كه سفت شده ، منم با پررويي خم شدم و دستمو گذاشتم رو روناي خوشگلش ، سرم قشنگ روي سينه هاش بود ، عجب سينه هاي سفتي داشت ،چشام به كوسش بود كه فاصله كمي باهام داشت و ساپورت رفته بود لاي كوس خوشگلش ، وقتي كمي رفت گفتم حالا دنده رو بگير تو دستت برو ٢ ، دستش رو گذاشت رو كيرم و كيرمو گرفت فشار داد ، با اون دستشم موهامو كشيد سرموفشار داد به سينه هاش ، سميه : بسه ديگه هيز بازي ، اون بدبخت خفه شد ، درش بيار ببينم چي داري ، كيرمو انقد فشار داد داشت ابم ميومد . باورم نميشد قراره همچين كوسي بره زير كيرم ، لبام تو لباش قفل شد ، گفت در بيار كيرتو بخورم ، گفتم صبر كن يه برنامه دارم برات .
پشت ماشين چادر مسافرتي و زير انداز داشتم . زير انداز رو انداختم و چادر زدم ، يه پتو پهن كردم داخلش ،
سميه : چه مجهز ، معلومه قبلا شاگردارو زياد آوردي اينجا
گفتم بفرمايين داخل ، سميه اومد وقتي خواست بره تو يكي زدم به كونش ، عين ژله لرزيد لامصب ، گفتم شما نمياين آيدا جان ،؟
آيدا : نه شما راحت باشين ، خخخ
رفتم داخل چادر ، زيپ چادرو بستم ، سميه گفت يالا ديگه ، كمر بندمو باز كردم گفت دستمو زد كنار ، خودش دكمه شلوارمو باز كرد ، زيپمو داد پايين ، شلوارمو با عجله درآورد ، يه شرت هفتي قرمز تنگ تنم بود ، كيرم داشت پارش ميكرد ، با اون دستاي خوشگلش كه ناخوناي نازي داشت يكم ماليد و از رو شورت ليسس زد ،. بعد شرتم رو درآورد ، كيرم مثل فنر پريد بيرون ، چشاش از ديدن كيرم درشت شد ، گفت واييي چه خبره ،؟ اين كه جر ميده منو . شروع كرد ليسيدن كيرم ، هي قربون صدقش ميرفت ، ميگفت جووون ، من ميميرم واسه اين كير ، بايد سر حالم كني ، تخمامو ميليسيد ، من موهاشو تو دستم گرفته بودم و تو دهنش تلمبه ميزدم ،
خابوندمش كف چادر ، ساپورتش رو در آوردم ، وايييي چه پاهايي داشت ، يه شورت خوشگل مشكي تنش بود ، جلوش تور و نگين داشت ، تاپشو در آوردم ، جوووون سينه هارو ، مثل دوتا توپ گرد ، شروع كردم لباشو خوردن ، با دستم كوسشو ميمالوندم ، خيس خيس بود ، شرتشو درآوردم ، وايييي ، يه دونه مو هم نداشت ، گفتم عجب هلويي داري سميه ، گفت ليزر كردم ، شروع كردم ليسيدن ، چوچولشو ميخوردم ، داشت رو ابرا سير ميكرد ، داد ميزد ، سرمو فشار ميداد تو كوسش ، برش گردوندم ، اوووف عجب كون گنده اي ، خيلي تميز بود ، لاشو وا كردم ، شروع كردم سوراخشو ليسيدن ، خيليييي تميز بود لامصب ، جييييغ ميزد ، زبونمو ميكشيدم لاي كونش ، سوراخ كونشو با زبون ليس ميزدم ، گفت بسه ديگه ، بكن تو كوسم ، پاشو وا كردم ، كيرمو گذاشتم دم كوسش ، گفت فقط يواش ، خيلي خيس بود كوسش ، با يه فشار تا ته كردم تو كوسش ، يه جيغي زد كه گوشم كر شد ، آيدا زيپ چادرو وا كرد ، گفت نكشي مامانمو ، خخخ
سميه : آيدا خيلي كلفته كيرش ، دارم جررر ميخورم ، آيدا همونجا وايستاده بود كوس دادن مامانشو ميديد ، منم محكم تو كوسش تلمبه ميزدم ، خيلي داغ و تنگ بود ، اصلا بهش نميخورد اينقدر تنگ باشه ، لباشو ميخوردم ، سينه هاشو ميخوردم ، گفتم برگرد ميخام بزارم كونت ، گفت نه ، توروخدا ، عمرا نميتونم تحمل كنم ، گفتم پس دخترت بايد زحمتش رو بكشه ،
سميه : به خودش بگو
آيدا بدون اين كه حرف بزنه اومد تو چادر ، شلوارشو در آورد ، بعد تاپشو ، وايييي چه بدني داشت ، يه رون گوشتي ، كون گنده ، چه سينه هايي داشت ، جلوم زانوم زد ، كيرم انگار از هميشه بزرگ تر شده بود ، شروع كرد ليسيدن كيرم ، سميه هم وايستاده بود كنارم و لب همو ميخورديم ، منم سينه سميه رو ميماليدم ،
گفتم آيدا كون خوشگلتو ميخام ، چهار دست و پا شد ، شروع كردم كونشو ليسيدن ، معلوم بود از كون زياد داده ، راحت انگشتم رفت تو ، حسابي ليسيدم و خيسش كردم ، كيرمو گذاشتم دم سوراخش ، آروم آروم كردم تو ، گفت زياد ازش كار كشيديا آيدا ، خنديد ، به سميه گفتم همونجوري كه ايستاده خم بشه تا كون گندشو بليسم ، حالا يه كون گنده رو داشتم ميكردم و يه كون گنده هم داشتم ميليسيدم ، آبم داشت ميومد ، گفتم بشينين ، يكم با دست كيرمو ماليدم ، آبمو با فشار ريختم رو سينه هاشون ،
حسابي خسته بوديم ، خوابيدم كف چادر ، سميه يه سمتم ، آيدا سمت ديگه ، سميه : مرسي ، واقعا حال داد ، خيلي وقت بود كيري مثل تو نديده بودم ، لباسامونو پوشيديم ، رفتيم دم آموزشگاه ، ١٠ جلسه هر روز كارمون همين بود ، يك هفته هم اضافه گرفتن ، ١٧ روز پشت سر هم سكس داشتيم .
حالا هم بعضي روزا ميرم دنبالشون ميريم همونجا ، قصد دارم سميه رو صيغه داعم بكنم . و براش يه خونه بگيرم ،
چون داره از شوهرش كه معتاده جدا ميشه ، واقعا زندگيم خيلي تغيير كرده ، خيلي سر حالم ، واقعا يه زن خوب ميتونه ، دنياي آدم رو عوض كنه ….
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید