این داستان تقدیم به شما
این خاطره مربوط به یه مدت پیشه تازه تو یه شرکت به عنوان ویزیتور استخدام شده بودم ویه روز بعد تموم شدن کارم که ظهرهم گذشته بود رفتم پارک محلمون راه برم یه جا تو پارک موقع رد شدن چشمم به چشم یه دختر افتاد اونم زل زده بود به من داشت منو میخورد با نگاش من رد شدم محلش ندادم رفتم پشت سرش یکم دورتر نشستم زیر نظر گرفتمش ببینم چی میشه پاشدم که برم دیدم اونطرفتر داره با دوستش راه میره رفتم نزدیکتر دیدم متوجه من شده به دوستش حرف میزد جوری که منم بشنوم منم جواب حرفاشو میدادم خداروشکر نه پلیسی بود نه آدمی پارک خلوت بود دیدم داره میره منم ازفرصت استفاده کردم وبعد از جداشدنش از دوستش رفتم دنبالش گفتم اگه میخوای تا جایی برسونمت چیزی نگفت رفتم موتورمو اوردم سوار شد خلاصه آشنا شدیم وحرف زدیم باهم بعدش نزدیک خونشون پیادش کردم از همون لحظه اول که رو موتور نشست چسبیده بود فشارم میداد راستی از حدیث بگم دختر تپل بانمک باقد 170 خیلی خوشم اومد ازش از شب اول که اس ام اس میدادیم بحث دوس داشتنو بغل کردنو اینارو کشید وسط خداییش همش راسته یچه ها به من گفت کی میخوابی گفتم سروصدا زیاده نمیشه خوابم گفت بیا تو بغل من بخواب من جاخوردم پیش خودم گفتم از شب اول ولی بیخیال نبود از طریق اس ام اس سکس کردم باهاشو بعد شب بخیر گفتم تا فردا از شرکت که اومدم زنگ زدیم قرار گذاشتیم راستی حدیث دبیرستان شبانه میخوند.
با دوستش جلو پارک قرار گذاشتن باهام سوارکردم جفتشونو بردمشون یه پارک خلوت تر نشستیم با هم حرف زدیم شوخی کردیم وخندیدیم گفتم بوس بده گفت جلو دوستم زشته نه گفتم من میخوام مث دیشب شیر بخورم از سینه هات گفت نه بعدا حدود 1ساعت اینطورا تو پارک بودیم که قرارشد ببرمشون برسونم دم پارک که برن خونه به حدیث گفتم دوستتو بپیچون میام دنبالت ببرمت یه جای خوب باکلی اصرار قبول کرد رفتم دنبالش سوارش کردم گفت کجا میریم گفتم حدیث بریم خونه ما داشتم از این پیشنهادم حسابی شرمنده میشدم ولی گفتم یا میشه یا قهر میکنه گفت واسه چی گفتم میخوام شیر بخورم لباتو بخورم ولی در عین حیرت گفت باشه خلاصه باکلی ترس وهیجان بردمش خونمون طبقه پایین خونه ما کسی نیس ولی وسایلش کامله بردمش تو اتاق خواب رو مبل نشستیم یکم حرف زدیم بعد کم کم لباشو خوردم میرفتم رو گردنش مزه عرق ویکم شیرین بود ولی تو حشریت این چیزا مهم نیس خیلی به مزاجم خوشمزه اومد فقط تمرکزم رو لباش وگردنش بود حسابی زبون میزدم ومیخوردمش نمیخواستم خلاف حرفم عمل کنم از سینه جلوتر برم ولی نشد مانتوشو باز کردم از روی سوتین سینه هاشو میخوردم وای چقد گنده بود تو دهنم حانمیشد نوکش تقریبا قهوه ای بود تا اونجا که تونستم تمام تواناییمو بکار بردم کم نذاشتم واسه خوردن سینه هاش
از اون طرف کیرم بدجور راست کرده بود همش آب شهوتش میومد طوری که به شلوارم پس داد جا نیفته که تو این مدت من لباس درنیاورده بودم مال حدیثم تا مانتو بازکرده بودم خلاصه انقد سینه هاشو میک زدم بانوکش ور رفتم وگاز زدم که از هوش نزدیک بود بره رفتم پایین تر خواستم شلوارشو در بیارم مخالفت کرد سینه هاشو بازم خوردم طوری که به غلط کردن افتاد گفت باشه رفتم شلوارشو در آوردم از رو شورت که قرمزم بود کسشو لیس زدم انقد داغ بود که میشد اونجا چایی دم کنی شورتشم کشیدم پایین کسشو دیدم میخواستم برم تووش کس صورتی بدون مو یکم آب شهوتش اومده بود لیسیدم خیلی بهم وخودش حال داد با زبونم کردم تو کسش ولی دردش میگرفت ناسلامتی دختر بود از پشت نذاشت وارد عمل بشم منم مجبوری افتادم روش سینه هاشو با لیس زدن خیس خیس کردم کیرمو گذاشتم لای سینه هاش راستش تا قبل این لای سینه نذاشته بودم واقعا بهم حال داد با آب شهوتم لیز لیز شده بود منم عقب جلو میکردم وحدیث اخ واوخ رفتم لای پاشو لیسدم اونجارم واسه رفت وآمد کیرم خیس خیس کردم بعد گذاشتم لاش آآآآآخخخ که چقد حال میدار چون روناش گنده بود داغ هم بود واقعا حال داد ولی سر کیرم رفته بود تو کسش منم اون موقع نفهمیده بودم ولی انقد بالا بودم که حواسم به سکس بود سر کیرم انقد لیز شده بود از آب کس اون که اگه یه فشار محکم میدادم تو کسش تا ته میرفت توو آبم داشت میومد واز اعماقم خالی شدم انقد آبمو که رو سینش ریختم زیاد بود که استخری شده بود واسه خودش بعد از ارضا شدن بازم میخواستم بکنمش ولی دیرش شده بود باید میرسوندمش خونشون بعد این جریان 5 6 بار دیگه کردمش
نوشته: ابو مجلوق
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید