این داستان تقدیم به شما
با سلام خدمتتون…خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم بر میگرده به دو سال پیش تابستون…من اسمم رضاست بیست سالمه و تو یه خانواده مذهبی بزرگ شدم…من از بچگی به لیسیدن پای خانما علاقه داشتم و دست خودمم نیست…
***
میخواستیم تو تابستون خونمونو رنگ بزنیم منم کاری نداشتم و مامانم منو فرستاد خونه خالم اینا…خالم یه زن خوش هیکل لاغر قد بلند و با پاهای خیلی خوشگل و کشیده که من خیلی دوست داشتمش یه پسر داره که کوچیکه و شوهرشو پنج سال پیش تو تصادف از دست داده بود…من رفتم اونجا و تو کف پاهای خالم بودم با خودم فکر کردم شب که شد کارمو شروع کنم شب که شد چون پذرایی خونشون کوچیک بود من تقریبا تو فاصله یه متری زیر پاهای خالم بودم و منتظر موندم بخوابه…وقتی که فهمیدم کاملا خوابش برده اروم رفتم زیر پاهاش ولی خیلی میترسیدم چون اون یه زن محجبه و سنگین بود میترسیدم بفهمه و دهنم سرویس بشه…
اول شروع کردن به بو کردن پاهاش,بوی خوبی میداد بعد اروم زبونمو گذاشتم رو پاشنه پاهاش و یه ذره زبونمو اینور اونور کردم مزه عالی ای میداد اولش هر چند ثانیه یه بار یه نگاه بهش میکردم ولی وقتی فهمیدم خوابش سنگینه شروع کردم از بالا پاینن پاشو لیس زدن انگشتاشو میمکیدم و کل پاشو خیس کردم بعدش کیرمو دراوردم مالیدم به کف پاش اینقدر کالیدم تا ارضا شدم بعدش ابمو ریختم کف پاش و با دستمال پاکش کردم وقتی میخواستم بخوابم هی با خودم فکر میکردم نکنه فهمیده؟و ازین حرفا…صبح که پاشدم به نظر میومد که همه چیز عادیه و چیزی نفهمیده. بعد از صبحونه وقتی خواستم برم یهو پشت پیرنمو گرفتو و سرمو کشید سمت خودشو گفت امشبم بیا ولی باید کونمم بلیسی. اینو که گفت قفل کردم ولی وقتی تو چشماش نگاه کردم کّل وحشتم یهو تبدیل به آرامش شد. آره من پارتنر سکسیمو پیدا کرده بودم. بزودی براتون تعریف میکنم که شب دوم چی شد.
دوستدار همتون رضا پالیس
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید