این داستان تقدیم به شما
یک سال وچند ماهی از ازدواجم با نسیم میگذشت و پنج سال از ازدواج ژاکلین و داداشم پیمان سپری شده بود زن داداش کوچکم سال به سال و روز به روز زیباتر میشد اسمشم مثل خودش زیباست، ژاکلین! دلمو ذره ذره برده و مال خود کرده بود ژاکلین مادرِ مادر بزرگش از ارامنه ارومیه بوده مسلمون شدن ولی اسامیشون هنوز اغلب ارمنی است
میدونستم منو تا سر حد نهایت دوس داره اما نمیدونستم آیا از دریچه سکس هم دوسم داره؟!
عصر یک روز زمستان حدود سه ماه پیش بود هوای داخل خونشون گرم و متبوع و شاعرانه همه به عروسی یکی از فامیلهای چند جانبه در تبریز دعوت بودیم خونه من تبریزه خونه داداش در یکی از شهرستان های ارومیه است ما هم همه اصالتن همین شهرستانیم ،شام خونه پیمان دعوت بودم که صبح با ماشین من قرار بود سه تایی بریم تبریز حنابندان شب دعوت بودیم گفته بودن ناهار هم سعی کنید باشید
شامو خوردیم آشپزخونه شون اوپن نیست یه پنجرهی کوچکی به پذیرایی داره و بزرگه نذاشتم بیاره پذیرایی همانجا تو آشپزخونه سفره انداخت خوردیم پیمان بخاطر فشار بالا وقندش در رژیم غذاییه و سخت معذبه بی نمک و غذاهای خاصی باید بخوره خواست جرعهای نوشابه بخوره ژاکلین با تشر و دعوا نذاشت دلم خیلی سوخت چندتا قرص با لیوانی آب خوردو رفت بخوابه،
گفتم داداش اون همه قرص برای چه؟! گفت اینارو نخورم تا صبح باید سقفو نگاه کنم و تیر بشمارم! آهاا الان ده دقیقهی دیگه توپ هم بیخ گوشم در کنن بیدار نمیشم ، منم اول جوانی به این قرص ها معتاد شدم !! رو به ژاکلین کرد و گفت هر چه میخای آماده کنی از الان آماده کن تا صبح علافمون نکنی !
ژاکلین بدون پاسخ دادن به پیمان گفت برو بخواب میدونم چکار کنم من کلی کار دارم بخودمم نرسیدم، قراره تازه پریسا بیاد موهامو رنگ کنه ،
پیمان گفت استاد رنگ پرهامه چرا پریسا را شب از اونور شهر میکشی اینجا ژاکلین گفت نمیدونستم پرهام میاد
من پرهام سه سال از پیمان بزرگترم کشتی گیر بودم البته نه حرفه ای معلم ورزشم به اغلب بچه های فامیلم فنون کشتی یاد دادم حتی به دخترای داداشام و تنها دختر خواهرم که در زیبایی سرآمد روزگاره
خیلی محدود به ژاکلین و زهرا و راضیه زن داداشام هم به اصرار خودشون یاد میدادم و مامانم تا میدید با زنداداشام کشتی میگیرم دعوام میکرد که نکن حرف در میارن! ولی من قصد دیگری نداشتم البته با سه تای بزرگترها که اولیش پیر بود اما راضیه که وسواسم داشت از بچگی باهاش لج بودم بقصد آزار میکوبیدمش زمین تا ژاکلین عروسمان شد پیمان با باباش همکار بوده ژاکلین را میبینه و مامانمو مجبور کرد براش خواستگاری کردن چهار سال زودتر از من ازدواج کرد از روزی که دیدمش عاشقش شدم نخستین باری که باهام کشتی گرفت داشتم دخترای داداش پارسا را آموزش میدادم هردو بزرگ بودن دانشجوی تربیت بدنی بودن ژاکلین اومد داشتم با فرناز کشتی کار میکردم منو پا انداخت درگیرم شد فریده هم اومد گفتن سه تایی بیاین پشت عمو را خاک کنیم که هر سه را زدم زمین ژاکلین با دامن بود رون و باسنش افتاد بیرون پیچ خورد درست رفت زیرکیرم تا باسن لختش جفت کیرم شد آنی کیرم سفت شد و فشار دادم لای پاش خودشو شل کرد کاری کرد که کیرم رو چاک کسش بشینه شورتشم جمع شده بود از بغل شورتش دست انداختم کنده گوسفند انداز کنم دو تا از انگشتام رفت تو کسش فریده دید خندید خودمو زدم اون راه ندیدم ! بارها تو کنده کشی دخترا را کس مالی کرده بودم حرکاتم طبیعی بود میدونست انگشتمم بره تو کس زن عموش مهم نیست پرده مرده نداره که شر بشه خودشو چسبوند زمین خاک شده بود رفتم رو باسنش باز کیرمو فشار دادم لای باسن و رو چاک کسش معلومم شد که بدش نمیاد چون زیرم تکان نمیخوردو فقط کورکوری میخوند باسنشو جابجا میکرد تا کیرم لاش حرکت کنه!! بعد اون هر موقع سر شاخ میشدم کیرم سه سوته سفت میشد بارها خاک مینشست میگفت یادم بده چطوری راضیه را بخوابونم نتونه از زیرم در بره با راضیه زیاد کشتی میگرفتن
اونقدر صبر میکردم تا کامل تو شورت خودم ارضا میشدم رو باسنش مینشستم آرام که میشدم رهاش میکردم تا اینکه با پافشاری مامانم زن گرفتم و کمتر با ژاکلین ور میرفتم از طرفی خونشون جدا شد منم اومدم تبریز با مامان و بابامو نسیم زندگی کردیم خونه مال خودم است کلنگی و بزرگ با بابام شریکی پولشو داده بودیم خونه پدری بفروش رفت پدر سهم همه را داد
خونه تبریز به اسم منه ،نه تا اتاق خواب داره و حیاط بزرگ و باغچه و دارودرخت و استخر و چاه… این خونه را حدود ده سال پیش خریده بودم اجاره سه تا شرکت داده بودم تا خونه پدری بفروش رفت برگشتم خونم
این هایی که نوشتم حاصل چندین سال برخوردها بوده خواستم بدونید مقدمه داشته
پیمان تا از اتاق رفت ژاکلینو گرفتم بغلم بلندش کردم گفتم داری سنگین میشی !!چرا به پیمان زور میگی ؟ هاااا بزنمت زمین ؟! هاااااا بزنمت؟!
خیلی ریلکس تو بغلم بود و سینه های نرم و رگ کردهاش چسب سینه های تقریبا لختم بود زیرپوش دو بنده مشگی تنم بود و شلوار اسلش، گفت دلت میاد منو بزنی عشقم؟! گفتم نه ولی اینجوری گازت میگیرم گذاشتمش زمینو… بازوشو یواشکی از جای لختش بوسیدمو گاز گرفتم ، باز بغلش کردم طوریکه کیرم درست چاک کسش و در سوراخش بود فشار که دادم با شلوارش انگار رفت تو سوراخش با دستاش باسنمو سیلی باران کرد، گفت خوشبحال زنت مال تو چقدرم سفته؟! شلوارمو داره پاره میکنه ماشالا!!!!!!
آخه کیرم سفت بود لای پاش رو کسش از روی شلوار خونه که معلومم بود شورت تنش نیست انگار کمی رفته باشه تو سوراخش تکان تکان میداد!!! گذاشتمش زمین گفتم مال پیمان مگه سفت نیست ؟! گفت نه به اندازهی مال تو ! دیگه رویمان به هم باز شده بود ، گفتم ژاکلین شبی چند بار سکس دارین؟ گفت چند باااار؟! بگو سالی چند بار!
گفتم یعنی چه؟ گفت خیلی هنر کنه از زمان مریضیش دو ماه یک بار
گفت شما چطور گفتم فقط ایام پریودیش نداریم شبی یک بار حداقلشه .
گفت خوشبحالش حروووومش بشه چه شانسی داره نسیم؟! ،بذار به پریسا زنگ بزنم نیاد (بوی سکس و موج شهوت در تمام تنش طغیان کرده بود حالا از پشت بغلش کرده بودم دستام رو سینه هاش بود باسنش چسبیده به کیرم که با دستم هل داده بودم لای باسنو پاهاش داشت فشار می داد و چیزی نمونده بود ابم بیاد تظاهر به ندانستن میکردیم تلفنشو ورداشت دیگه تماس نگرفت طاقتش تمووم شد یهویی شلوارشو با دو دستش تا زانوش داد پایین منم شلوار اسلشی که داده بود تن کرده بودم دادم پایین گفت بکوووون تووووم کمی خم شد کیرم خیلی راحت رفت تو کسش زنگ در زده شد تکرار شد تا زنگ تلفنش صدا کرد کیرم دو بار سه بار بیشتر تو کسش تلمبه نزده آبم پاشید تو کسش در اوردم همه ابمون ریخت لای پاش اتاق را بوی شهوت گرفت از ترس پیمان که یهو نیاد تو رفت درو باز کرد )
پریسا اومد تو هاج و واج بود! و پوزخند زنان بمن گفت خسته نباشی پهلوان چیزی یاد گرفت؟! کج کج نگاهش کردم گفتم کافر همه را بکیش خود پندارد!
ژاکلین گفت اول مش اونو آماده کردم گذاشتم، تو فرصت رنگ گرفتنش وسایلشو مرتب کرد بدجوری هر دو تشنه سکس بودیم پریسا رفت حمام به ژاکلین گفتم بیا تو موندی تمامش کنیم گفت نه پریسا بره بعد ،
دیگه خیلی راحت حرفمو میزدم ژاکلینم راحتر از من جوابمو میداد!!
گفتم پس آماده شو رنگتو بذارم گفت بذار پریسا در بیاد راهش بندازم بعد به من بذار دوس دارم وقتی میخای به من بذاری کسی نبینه تو عروسی سوپرایز فامیلتون باشم خخخ دقیقا کلماتشو اینجوری گفت که نوشتم (میخای به من بذاری!! را با نازو خندهی خاصی گفت و صداش بریده بریده از حلقش در اومد) زنم زنگ زد کلی غرولند زد که قرار بود پریشب بیای نیومدی رنگم کنی پریودم نمیتونم رنگ موهامو عوض کنم میخواستم تیپ مشکی بزنم تو این عروسی متفاوت باشم (زنم کاملا بلوند است) گفتم نمیخا تو بلوندی مشکی بتو نمیاد همان رنگ طبیعی تو زیبا تر از همه رنگهاست دادم زیر بغلش واقیتشم همون بود زنم موهاش بی نهایت خوش رنگ و خوش حالته اما رخ و استایل تنش انچه باید باشه نیست همه جز خودم میگن خیلی خوشگله! پرسید ژاکلین موهاشو چه رنگی میکنه؟ اونم بلونده! ژاکلین میشنید با اشاره فهموند نگم گفتم نپرسیدم
ژاکلین گوشیو از من گرفت حال احوال کرد گفت نسیم جون پرهام مش پریسا را گذاشت رفته حموم میدونم عالی میشه خوش بحالت که شوهرت اینهمه هنرمنده و تو همه کارها نامبر وانه! میخام بدم پرهام یه رنگ فندقی برام بذاره به من میاد؟ گفت نه بذار به عهدهی پرهام او خودش میدونه چه رنگی به هر چهره و لباسی میاد صدای پریسا اومد که از ژاکلین میخواست براش سشوار بکشه با حوله تنیش اومد اتاق اونم با نسیم احوالپرسی کرد نسیم گفت خوب تو و ژاکلین پرهامو از دستم گرفتین! سر من بی کلاه مونده نمیتونم رنگ بذارم, پریسا گفت چرا ؟!
نسیم گفت پریودم !
پریسا گفت تقصیر عمومو یا خودت خانوووم ؟
سشوارو گرفتم به ژاکلین گفتم من میکشم برو به کارات برس موهاشو خشک کردم و حالت دادم چندتا بوس ابدار از من کرد و قربون صدقم رفت و همونجا پیشم شورتشو پوشید حوله را زد جا رختی پشت به من سوتینشو زد رو سینه هاش عقب عقب اومد تا بندشو بندازم ممه هاشو با شوخی از رو سوتینش مالیدم گفتم حیف نیس غریبهها میخان اینارو بخورن؟! این کووونو بغل کنن؟!خخخخ مگه عمو پرهام چیشه مگه فلجه ؟!
گفت خدا نکنه عشقم عمووو مگه چند نفر میخان سینه هامو بخورن و بغلشون باشم ؟! که جمع میبندی گفتم آخه خیلی خوش خوراکه برای یک نفر زیاده و حیفه خخخخ گفت کونمو شاید بخورن خخخخخخخ ولی اینا مال یکی میشه خخخخخخ!! گفتم فعلن که هم کونت و هم سینه هات هردوش مال خودمه ببین آهاااا خخخخخ
گفت نوووش جوونت بخووور
گفتم کونتو بخورم؟! گفت نه گازش بگیر سینه هامو بخور مال خودتم عشقم خخخخ
با خنده و تمسخر گفت ،عمووووو کاش میشد زنت میشدم این عسلام چیه باید عموی به این خوشگلی را یه زن غریبه صاحب بشه هر سه خندیدیم و ژاکلین دستپاچه بود که پریسا را زود راهی کنه(بچه های داداشام با من خیلی راحتن و شوخی های تند کیکنیم) پریساا لباساشو پوشید فهمید ژاکلین میخا دکش کنه شاید میدونست ما کاری کردیم چون اومدنی با تاخیر باز شدن درو بوی عرق تنمونو بوی تند زیبای سکس هنوز تو اتاق بود من که فهمیدم پریسا پی به سکس نیمه تماممون برده چون گفت انگار بد موقع زنگو زدم خخخخخ نکنه عمو داشتی کشتی یادش میدادی ناقلا؟! خخخخ گفتم نه ژاکلین تو باغ نیست حس نداره مثل تو پریسا جون هار نیس چکار کنم که محرممی تا حالیت کنم ،ژاکلینو پیمان رسشو کشیده حس نداره خخخ، گفت ژاکلیییین؟! اسبو به زانو در میاره عمو پیمان بیچاره کجا بتونه جوابشو بده ؟! ژاکلین این گفتگو را نمی شنید گفتم چشت رفته به خودت پیر و جوون حالیت نیست کی باشه تا ترتیبتو بدم روتو کم کنم خخخخ ژاکلین اومد
پریسا تا حاضر شد گفت زنعمو اگه اجازه بدی من برم آماده بشیم صبح حرکت کنیم ژاکلین راهش انداخت و گفت پرهام جون رنگ ترکیبی که نشونت دادم را برام آماده کن ببینم چه درمیاد گفتم نمیخای کار نیمه تمامو اول تمام کنیم ؟ گفت نه دیگه سرد شدم دلم نمیخا!! میدونستم دروغ میگه!
گفتم برو یک نایلون بزرگ بیار تا لباس و بدنت رنگی نشه تا بیاد ترکیب رنگو میکس کردم یه کیسه زباله آورد تهشو قیچی زدم کردم تنش گفت خفه شدم بذار بلوزمو در بیارم گفتم زود باش !
رفت تو اتاق بعدی و اومد کیسه مشگی تنش کرده و با بازوهای لخت زیباش اومد نشست رو صندلی میز توالت پشتش تا بالای کمرش لخت شد ناودون کونشو تا دیدم کیرم باز مثل هیولا از خواب پا شد گردی باسنش که بارها به بهانهی اینکه چرا باسنت اینقده گندس لمس کرده بودم و چند دقیقه قبل تو بغل گرفته و گاییده بودمش حالا تو چند سانتی چشمم باز چشمک میزدو دعوت به گاییدنش میکرد!! وحالمو خراب میکرد! تو آینه برجستگی کیرمو میدید و چش ابرو مینداخت شروع کردم رنگشو گذاشتم تمام شد دینم دراومد و تخمام از درد ،روزگارمو سیاه کرد
با همون نایلون نشست کنارم و از خوشی هایی که من با زنم کردم و دنیا را با نسیم چرخیدم گفت از اینکه شوهرش جایی و سفری او را نبرده شکایت کرد گفت ای کاش شوهری مثل تو داشتم غصهای نداشتم تایم زده بودم ۴۵ دقیقه باید موهاشو می شست نصف تایمش رفته بود دستاش تو دستام بود انگشتامون تو هم و لب های طولانی از هم میگرفتیم یکدفعه تعارفات بینمان ذوب شده بود هر لحظه انتظار داشتم قدم جلو بذاره تا لختش کنم بغلش کنم دیگه طاقتم تموم شده بود دستمو از دستش در آوردم کردم لای پاش رو چاک کسش که پر آب بودو خییییییس گفت نایلون تنمو خیس عرق کرده سر دوشامو قیچی بزن ! برم در بیارم خفه شدم حالا کو تا پایان ۴۵ دقیقه واقعا هم راست میگفت عرق تنشو رو ناودون کونش و بغلاش میدیدم انگار زیر دوش رفته! نامردی نکردم از پشت گردنش قیچی زدم تا ناودون کونش پشتش لخت شد گودی کمر و بند سوتینش چشامو از تعجب بهت زده کرد استایل تنش با مقایسه با پریسا که دختر داداشمه و نسیم زنم ابدا قابل قیاس نبود
هول شد گفت وااا چرا اونجوری زدی گفتم حالا راحت تر در میاد نایلون چسبیده به تنت راحتت کردم
گفتم درش بیار مگه سوتین تنت نیست من که همه جاتو دیدم منکه گاییدمت عشقم مال خودم شدی خخخخ ببین این لمبرهای گندت دیووونم کرده دل هر مردی را میبره خخخ دستمو زدم به دو طرف لپ های باسنش و گفتم
گفت یعنی دل تو را هم برده ؟! گفتم مگه من دل ندارم ژاکلین جووون
خیلی راحت نایلونو در اورد خدای من چی میدیدم مگه زن هم اینقدر زیبا و خوش استایل میشه؟!!
گفتم ژاکلین بخدا تو را خداوند تک آفریده پاشو میخام فقط ببینمت !
پا شد مثل مدلینگها خودشو چپ و راست کرد جلو چشام چرخی زد بغلش کردم گفت رنگی نشی عشقم بعد پنج سال تازه فهمیدی من خوشگلم؟! گفتم نه از همون روز اول عاشقت بودم و هستم از پشت بغلش کردمو سفتی کیرم لای باسنش آشکارا رو چاک کسش بود با لرزش صدا گفت مواظب رنگ موهام باش!
که نایلون رد کرده بودم چرخید لب گرفتیم باسنشو از زیر شلوارش لمس کردم که بهشت عالم است
دستمو بردم لپ های باسنشو مالیدم از جلو دستمو بردم رو کسش که آه و نالش در اومد شلوارشو داد پایین گفت کییییرتو میخام کیییییییر بکن تو کسم دیوانه وار و غیر قابل باور بود!!!!
نذاشت خودم شلوارمو در بیارم شلوارمو داد پایین با دستش هر چه لوازم آرایش رو دراور داشت ریخت پایین خوابید رو دراور کونشو برام تکان داد کسش هم مثل همه جای تنش زیبا و خوردنی بود همیشه ارزوم بود کون و کسشو ماچ کنم و زبون بزنم زانو زدم لپهای باسنشو بوسیدم آب خودمو خودش هنوز انگار تو کسش بود بازش کردم کون و کس بسیار خوشگلشو تا میشد لیسش زدم گفت کیییییرتو میخاااام
کیرم زیبا و نسبتا درشته و بسیار شق و جوندار گذاشتم در کسش با دو سه حرکت همشو دادم تو کسش باز متاسفانه همونجا ابم اومد نتونستم دوام بیارم که اعتراض کرد بزززززن من موندم بززززن پر پرم گازم گرفت انگار انرژی تازه ای بمن تزریق کرد که با شدت تمام گاییدمش تا آبش اومد میترسیدم پیمان صدامونو بشنوه هر چند یک مشت قرص خورده بود و خوابش خیلی سنگین و اتاقش از اتاقی که بودیم دور بود و در اتاقمونم قفل بود بویی نبرد
با اومدن اب دوم خودم تایم موهاشم تمام شده بود و تایمر موبایلش اهنگ زد رفتیم حمام هر دو لخت ساعتی همدیگرو خوردیم یک بارم اونجا گاییدمش ساعت از یک هم گذشت من رفتم اتاق دیگه ژاکلین تو اتاقش خوابید خوابم نبرد که نبرد پا شدم رفتم پیشش بیدار بود اونم تو فکر سکس سوم بود ساعت نزدیک ۴ بود بیش از نیم ساعت گاییدمش و رنگ موهاش معرکه شده بود رفتم اتاقم ساعت ۸ ژاکلین اومد سراغم بوسم کرد گفت عشقم پاشو پیمان رفته سنگک بگیره تا بیاد منو باز بکون معطل نکردم تا پیمان بیاد یک بار دیگه گاییدم و صبحانه را خوردیم نزدیک ۱۲ حرکت کردیم تبریز که بعد اون ژاکلین مثل زن واقعیم بدون خجالت هر موقع خلوت میشه خبرم میکنه سکس داریم آبستن نبود جلوگیری هم نمیکرد دوس داره بچه من تو شکمش بزرگ بشه تو ماه سوم بعد اولین سکسمون بودیم حالش به هم میخورد گفتم شاید تو این ماه حامله شدی! چون ویار داری بگفته خودت صبح ها دو بار حالت بد شده، برو تست کن نکرد پس فرداش ارومیه بودم خودم با بیبی چک تستش کردم واااای آبستن شده !! من میترسم اما ژاکلین از شادی در پوست خودش نمی گنجه بعد تست دو بار پشت هم در یک سکس طولانی و مطمئن در خونه خودش از عصر تا صبح سکس کردیم و بار اولش شاید نیم ساعت طول کشید من ارضا شدم البته خودم دوس داشتم طولانی بشه ژاکلین چند بار ارضا شد جای سالم تو بدنم نذاشت بمونه دوشی گرفتیمو و تو حمام هم گاییدمش ولی نذاشت ارضا بشم و خودشم ارضا نشد گفت میخام تا صبح منو بکنی! شامو خوردیم میوه و آجیل و شکلاتی زدیم و عشقبازی هایمون را کردیم کلی همو دنبال کردیم مثل موش و گربه همو گاز گرفتیمو و چلوندیم تا رفتیم رو تخت نمیدونم ساعت چند بود ولی پایانش را ساعتو نگاه کردم 4 بامداد بود دیگه هر دو نایی نداشتیم بغل هم خوابیدیم ساعت حدود 12 بیدار شدیم از اون زمان بیش از چهل روزم گذشته فقط امروز خلوتی شد گاییدمش شکمش کمی بزرگتر شده زیباییش هم بیشتر شده برای تعیین جنسیت حاضر نیست بره ولی هر دو حدس میزنیم بچمون پسره نمیدونم چرا!! جشن بچه داریشم قبلا گرفت منم دعوت بودم شوهرش چه شادی ها که نمیکرد!! اینم یه عکس لخت از ژاکلین که حامله شده…
پرهام
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید