داستان سکسی تقدیم به شما
–
-یعنی این که سینا جان ما به تو علاقه مند شدیم و می تونیم بازم ازت دعوت کنیم که بیای و در خدمتت باشیم -شما در خدمت من باشید یا من در خدمت شما باشم . -فرقی نمی کنه هر دو طرف در خدمت هم هستیم . من ازت دعوت خواهم کرد . فقط حواست باشه که این خانومایی که باهاشون طرف میشی بیمار نباشن . -نه شیرین حواسش هست . برگ گواهی پزشک یا آزمایشگاه رو باید بیارن .. مهشید و ملیسا از خنده روده بر شده بودند . -ببینم مگه می خوای زن بگیری ;/; سه تایی شون تا آخرین لحظات از فرصت استفاده کردند . مهشید یک بار دیگه خودشو طوری در اختیار سینا قرار داده بود که هردو شون احساس می کردند که عاشق و معشوقی هستند که با تمام وجودشون در آغوش همند . سینا تازگی و التهاب و هیجان خاصی رو در بدن مهشید احساس می کرد .. لحظات مثل برق و باد می گذشت . لحظه وداع لحظه سختی بود . – خانوما دیگه باید رفت . ملیسا : خیلی باید ببخشی که ما اذیتت کردیم . در واقع حقش بود که شب گذشته رو چند ساعتی باید میذاشتیم که بخوابی تا با آرامش بیشتر و خستگی کمتری برگردی . -بودن با دو تا خانوم خوشگل و ناز و سکسی دیگه خستگی واسه آدم نمیذاره . ملیسا : فدای تو .. نفری یه پاکت به عنوان پاداش به سینا دادند -این چه کاریه که می کنین . قبلا به اندازه کافی شر منده شم . باهاتون حال کردم . این از انصاف به دوره -ببین چیزی ازمون کم نمیشه . در عوضش تو اگه یه روز بیکار بمونی برات جبران میشه . -خانوما قرار نشد که من هر روز برم سر کار . .. سینا با یه بوسه طولانی که از لبای هر دوشون بر داشت به بر نامه اون روزش خاتمه داد . …..اون قبل از رفتن به خونه باید یه سری به شیرین می زد . تا ببینه که بر نامه کاریش چیه . خسته و خواب آلود بود . اون نیاز به استراحت داشت . دیگه جونی نداشت . وقتی در زد و دربه روش باز شد سریع خودشو به هال و محوطه پذیرایی رسوند . به اتاق خواب که رسید دید که یه پسری که کیرش حالت شل و آویزون پیدا کرده داره شورت و شلوارشو با هم می کشه بالا . شیرین هم داره شورت و سوتینشو تنش می کنه .. سینا تعجب کرد .. این دیگه کیه و اینجا چیکار می کنه . پسر به نظرش آشنا میومد . انگاری که اونو قبلا یه جایی دیده بود با این حال زیاد به مغزش فشار نیاورد . .. پسر یه با اجازه ای گفت و از اونجا دور شد . -فرزاد بعدا خبرشو بهت میدم .. سینا با چشایی خسته به شیرین نگاه می کرد -ببخشید من فکر نمی کردم مهمون داشته باشین . وگرنه بی موقع مزاحم نمی شدم . -سینا ناراحت شدی ;/; کجا بودی ;/; دلم برات یه ذره شده بود . می دونی که چقدر دوستت دارم و فقط کیر توست که ارضام می کنه و آغوش توست که به من آرامش میده . باور کن من از این فرزاد لذت نمی بردم . این یک تست کاری بود .. منو ببخش مجبور بودم . شیرین طوری ترسیده بود و احساس خجالت می کرد که انگاری شوهرش اونو حین ار تکاب سکس با مرد دیگری گیر انداخته . دلش نمی خواست سینا اونو در این شرایط ببینه . ظاهرا شوهرش در رو باز کرده بود . چون سینا رو می شناخت ..می دونست که همکارشونه . ولی حساب اینو نمی کرد که زنش ممکنه یه دلبستگی خاصی به این جوون پیدا کرده باشه که نخواد اونو در این شرایط ببینه . -من خیلی خسته ام . می خوام برم خونه بخوابم . واسه امروز دیگه کاری برام در نظر نگیر . هر دو روز حداقل یه روز باید به من استراحت بدی . من خیلی خسته ام . شیرین که فکر می کرد سینا از دستش خیلی دلخور شده خودشو به پسر نزدیک کرد و گفت می دونم ازم دلخور شدی . فکر نمی کردی منو این جوری ببینی . باور کن من دوستت دارم . اصلا اگه دوست داری سهمت رو زیاد تر می کنم . به بقیه کمتر میدم . نگاه کن الان فرزاد از خودش ماشین داره . من بهش زیاد نمیدم . تازه کیرش هم مثل کیر تونیست . فقط یه چند لحظه گذاشت تو و درش آورد . اصلا لذت نبردم . سینا حال و حوصله گوش کردن به حرفای شیرین رو نداشت . اون در دنیای دیگه ای بود و اون زن در دنیای دیگه ای . نمی دونست دیگه باید چیکار کنه تا از شر این زن خلاص شه .-می تونم برم ;/; -اول باید نشون بدی که از من دلخور نیستی . بیا تا بهت نشون بدم که چقدر هوس دارم و هوس تو رو دارم . تشنه تو هستم . تا از دلت در نیاوردم نمیذارم که بری …. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی
نوشته های مرتبط:
پسران طلایی 51
پسران طلایی 121
پسران طلایی 91
پسران طلایی 210 (قسمت آخر )
پسران طلایی 117
پسران طلایی 143
پسران طلایی 89
پسران طلایی 127
پسران طلایی 95
پسران طلایی 137
پسران طلایی 88
پسران طلایی 182
پسران طلایی 165
پسران طلایی 112
پسران طلایی 135
پسران طلایی 4
پسران طلایی 130
پسران طلایی 115
پسران طلایی 144
پسران طلایی 146
پسران طلایی 194
پسران طلایی 125
پسران طلایی 120
پسران طلایی 106
پسران طلایی 122
پسران طلایی 113
پسران طلایی 126
پسران طلایی 100
پسران طلایی 123
پسران طلایی 134
پسران طلایی 119
پسران طلایی 156
پسران طلایی 118
پسران طلایی 9
پسران طلایی 145
پسران طلایی 203
پسران طلایی 141
پسران طلایی 92
پسران طلایی 136
پسران طلایی 201
پسران طلایی 85
پسران طلایی 180
پسران طلایی 174
پسران طلایی 17
پسران طلایی 147
پسران طلایی 175
پسران طلایی 170
پسران طلایی 157
پسران طلایی 124
پسران طلایی 101
پسران طلایی 177
پسران طلایی 90
پسران طلایی 163
پسران طلایی 98
پسران طلایی 149
پسران طلایی 10
پسران طلایی 20
پسران طلایی 150
پسران طلایی 199
پسران طلایی 188
پسران طلایی 93
پسران طلایی 207
پسران طلایی 131
پسران طلایی 185
پسران طلایی 162
پسران طلایی 172
پسران طلایی 161
پسران طلایی 195
پسران طلایی 7
پسران طلایی 198
پسران طلایی 189
پسران طلایی 148
پسران طلایی 206
پسران طلایی 75
پسران طلایی 11
پسران طلایی 197
پسران طلایی 158
پسران طلایی 142
پسران طلایی 176
پسران طلایی 192
پسران طلایی 166
پسران طلایی 132
پسران طلایی 205
پسران طلایی 196
پسران طلایی 178
پسران طلایی 104
پسران طلایی 151
پسران طلایی 21
پسران طلایی 84
پسران طلایی 22
پسران طلایی 18
پسران طلایی 155
پسران طلایی 5
پسران طلایی 15
پسران طلایی 202
پسران طلایی 167
پسران طلایی 168
پسران طلایی 153
پسران طلایی 73
پسران طلایی 209
پسران طلایی 186
پسران طلایی 204
پسران طلایی 191
پسران طلایی 12
پسران طلایی 68
پسران طلایی 19
پسران طلایی 159
پسران طلایی 49
پسران طلایی 48
پسران طلایی 152
پسران طلایی 61
پسران طلایی 78
پسران طلایی 16
پسران طلایی 53
پسران طلایی 54
پسران طلایی 23
پسران طلایی 14
پسران طلایی 52
پسران طلایی 58
پسران طلایی 71
پسران طلایی 65
پسران طلایی 35
پسران طلایی 40
پسران طلایی 72
پسران طلایی 34
پسران طلایی 76
پسران طلایی 30
پسران طلایی 69
پسران طلایی 38
پسران طلایی 82
پسران طلایی 59
پسران طلایی 60
پسران طلایی 36
پسران طلایی 56
پسران طلایی 26
پسران طلایی 66
پسران طلایی 29
پسران طلایی 27
پسران طلایی 46
پسران طلایی 47
پسران طلایی 43
پسران طلایی 42
پسران طلایی 62
پسران طلایی 77
پسران طلایی 32
پسران طلایی 79
پسران طلایی 33
پسران طلایی 64
پسران طلایی 80
پسران طلایی 31
اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
دیدگاهتان را بنویسید