این داستان تقدیم به شما
شبی بعد از سالهای سال و از دست دادن آن همه موقعیتهای جالب او را در خواب دیدم
به راحتی تسلیمم شد و لختش کردم سکسی شیرین و با لذت کردیم گله از گذشته کرد که چرا اون همه تسلیمت شدم منو نکردی چرا این همه دیر ؟!
از خواب پریدم هیچ نبود نه یاری و نه معشوقی!
چند روز گذشت او را دیدم به خانه اش رفته بودم مثل سابق زیبا بود و حتی جا افتاده تر گفتم تو را خواب دیدم که سکس میکردیم صورت سفید خوشگلش گل انداخت ادامه دادم چطوری لختش کردم اعضای تک تک بدنش چه شکلی بود و روی سینه راستش خالی زیبا داشت و روی باسنش هم یه نشانی داشت (اینو شنیده بودم بچه بوده مامانش با چنگال داغش کرده بود نمیدونستم رو کدام باسنش بود) و کسش چه شکلی بود و موهای کسش بلند بود گفت عجب چه خواب نزدیک به واقعیتی؟! گفتم خال روی سینتو میشه ببینم؟ امتنا میکرد گفت باشه انگار دارم شیر به بچه میدم ببین! نزدیکش شدم دست زدم نمی ذاشت بمالمش هی دستمو از رو سینش جدا میکرد کشیدم گفتم جلوتم باید ببینم گفت نه ولی باسنمو ببین پا شد شلوارشو یه وری که انگار آمپول میزنه کشید جای چنگالو دیدم دست کشیدم دستمو بردم پایین تر نمیذاشت به زور بردم رو کسش شل شد گفت دیدی موهاشو نزدم!!؟ گفتم ندیدم اما لمس می کنم که داشتم کسشو می مالیدم خیلی زودتر از آنکه فکر میکردم مثل همان خوابی که دیده بودم تسلیم شد و او را لخت کردم خودمم لخت شدم اون روز تا عصر چهار بار گاییدمش تا شوهرش از بنگاه اومد شب را ماندم خونشون شام درست کرد شوهرش رفت دستشو بشوره بیاد گفت میدونی برادر زاده ات قرص قند میخوره قرص خواب هم خونه دارم میخوام بندازم تو قهوه اش که تلخ میخوره تا زود بخوابه بیام پیشت دو تا پنج بندازم خوبه گفتم آره
بعد شام نشستیم تعریف تا قهوه آورد من با شکر خوردم شوهرش تلخ و او هم با شکر طولی نکشید شوهرش خمیازه کشان دیگه تو حرف زدن با هم خوابش برد جاشو همانجا انداخت مثل مرده افتاد
گفتم چه خواب سنگینی؟! گفت سه تا پنجی انداختم تا صبح جلو چشمشم سکس کنیم بیدار نمیشه
رفتیم اتاق خواب و تا صبح بغل هم بودیم و تا صبح هر چه بود فقط سکس بود و بوسه و هم آغوشی دق دل پانزده سال انتظار مون که هر دو تشنهی هم بودیم را در آوردیم از اون ماجرا نزدیک ۹ ماه میگذره دهها بار او را میگام یک بارم بی میل زنمو
او برای این یکبار گاییدن زنم هم حسودیش میاد میگه بذار حسرت بمونه تو مال منی
شوهرش صبح میره املاک شب بر میگرده انگار میدونه عمویش زنشو از جلو و عقب هر روز میکنه چون شوهرش میگه که از شیو کردن کست نکنه داره عمو ترتیبتو میده ؟!
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید