این داستان تقدیم به شما
سلام خدمت بچه ها…..من گاهی وقتا که چشمم به داستان های سکس با محارم میخوره به شدت عصبانی میشم و نگران از این جامعه ی حشری…اما از کاری که با زنعموم کردم یک درصدم پشیمون نیستم.
داستانم کاملا واقعی و مربوط به 3 ماه پیشه…..بریم سره داستان….
***
من مثلا آریا (برا حفظ حریم خصوصی) 20 سالمه و یه زنعموی بسیار مذهبی(از اون خارکسه های درجه یک) دارم به اسم مریم و 33 سالشه …من شاید گاهی زنعموم رو دید میزدم (اونم از رو کنجکاوی جوانی) اما فکر اینکه بخوام باهاش سکس کنم هیچ وقت به سرم نمیزد….ما هممون تو یه روستا از شمال زندگی میکنیم و موقع انتخابات چند ماهه گذشته یک پسر مثلا به اسم (احسان) کاندیدای شورای روستایی بود و رئیس پایگاه بسیج محلمون بود و سره کوچمون نونوایی داشت مدام به زنعموم گوشزد میکرد که براش رای جمع کنیم …. اقا ما براش بخاطر زنعموی جندمون کلی جمع کردیم و این آقا احسان شد شورای محل…
بعد چند هفته من یه روز رفتم نونوایی و زنعموم تو نونوایی داشت با احسان حرف میزد و اونا متوجه حضور من نشدن و در پایان حرف هاشون احسان از کلمه ی فدات بشم و عزیز دلمی استفاده کرد و این خیلی ناراحتم کرد ….من یهو رفتم داخل و اونا هل کردن و منم نشنیده از موضوع گذشتم و زنعموم که چادری و محجبه هم هست سریع رفت خونه ….منم نون رو گرفتم رفتم خونه….دو روز بعد پسر عموم که 5 سالشه اومد پیشم و گوشی زنعمومو آورد که براش بازی بریزم و منم گوشی رو گرفتم و یهو کنجکاو شدم که برم تو تلگرامش از طریق لپ تاپم نفوذ کنم…..آقا من این حرکت رو کردم و با کامپیوترم وارد به تلگرام گوشی زنعموم شدم جوری که اون نمی فهمید و هرچی پیام میداد منم میدیدم……………من از 1 بعدازظهر تا یازده شب چیزی ندیدم اما از یازده شب که عموم رفت سره کار دیدم زنعموم داره با یه مرد غریبه به طرز بسیار حیوانی سکس چت میکنه ….من به شدت شکه شدم از این پیام ها و متوجه شدم احسان …همون بسیجیه خایمال داره زنعمومو میگاد… زنعموم عکس کسشو میفرستاد و اون جاکش عکس کیرشو …
من اول خیلی ناراحت شدم و چون لطف و کمک های عموم .. به بابامو هیچ وقت نمی تونستم فراموش کنم.عموی بدبختم که هیچ مشکل مالی نداشت و 4 میلیون حقوق و بهترین خونه و ماشین زنش داشت بهش خیانت میکرد…از چت و عکس ها اسکرین شات گرفتم و گوشی رو ورداشتم که زنگ بزنم عموم و بگم همه چی رو اما با خودم فکر کردم که اگه چیزی بگم ممکنه اتفاقای بدی بیفته….فرداش زنعموم رو صدا زدم و همه چیو گفتم و موقع حرف زدن زنعموم که شد من با گوشیم صداشو ضبط کردم و اون اعترافشو کرد و منم هم اسکرین شات ازش داشتم و هم اینکه با صدای خودش پیشم اعتراف کرد و یه مدرک حسابی ازش داشتم….زنعموم جلوم گریه کرد و با التماس ازم خواست چیزی نگم و تو اون لحظه ها من به فکر سکس نبودم تا اینکه از شدت ناراحتی به یکی از صمیمی ترین دوستام جریان و گفتم و اون دیوس بود که حس شهوت و انداخت تو دلم….دوستم بهم گفتم که ای کاش موقعیت منو داشتن با این مدرک و کس مفتی میکردن…من اولش ناراحت شدم و گفتم نه اما اون گفت پس تا آخر جوونیت جق بزن …
بعد از چند روز از اون قضیه …یه روز من خیلی حشری بودم و به فکرم افتاد که زنعمومو بکنم و بهش پیام دادم گفتم میخوام به عمو بگم و اون بازم گریه زاری کرد که نگم….بعد از چن اس ام اس گفتم اگه به من ندی من همه چیو لو میدم و اونم گفت (البته خیلی خلاصه )باشه و قبول کرد بهم بده وفقط یه بار ……فردای اون روز عموم شیفت صبح بود و بچه ش هم کلاس زبان رفت…قرار شد برم خونشون….وقتی رفتم خونشون زنعموم با یه بولیز و دامن بلند ایستاده بود و با قیافه ی درهم گفت بیا به کارت برس و دیگه هم خونمون نیا من گفتم جنده خانوم کیره آقا احسان میره تو کست …مگه کیره ما خار داره …؟یهو کونشو مالیدم و مقاومت کرد و گفت تو اتاق خواب…حین عبور از در اتاق خواب اونو محکم از پشت بغل گرفتم……وای چه کون نرمی ووو از رو شلور چند تا تقه دادم و دامنشو کشیدم پایین. یه شلوار تنگ که کون قلمبه ش داشت شلوار و جر میداد……شلوارشو کشید پاییین و یه ماچ به لپ کونش دادم و شورتشم یهو دادم پایین…..سوراخ کون قهوه ایش داشت دیوونم میکرد …
انگشتم و گذاشتم تو کونش تا نصف فرو کردم و اون هم یه جیغ کوچیک کشید و با یه دستم کس بی پشمشو میمالیدم جوری که اشک شهوت تو چشم مریم جونم جمع شده بود …..دوبارهرفتم سمت سینه هاش و 10 دقیقه عین وحشی ها میک زدم …زنعموم دیگه ناله های شهوت ناکش اتاق و پر کرد و من با یه حرکت کیره کلفتمو کردم تو کس لیزه مرریم ….اون بلحظه هیچ وقت یادم نمیره کسش پر از آب شده بود و من با یک دقیقه تلمبه آبم اومد ….زنعموم سریع پاشد وگفت سریع برو …اما من کون میخواستم…به زور خوابوندمش و کیرمو تا ته کردم تو کونش و اونجا بود که صدای مرم بالاتر رفت…………وای که چقد داغ و تنگ بود….انگار به عموم زیاد کون نمی داد…..زیاد طول نکشید که دوباره آبم اومد و اینبار زنعموم رفت و خودشوجمع کرد…من دیگه نای بلند شدن نداشتم…..و سریع از خونه زدم بیرون …از اون به بعد دیگه باهاش کات کردم …اما اون هنوز به احسان میده و مطمئنم یه روز عموم متوجه میشه و طلاقش میده….
پایان
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید