این داستان تقدیم به شما
سلام
حاشیه نمیرم چون طولانیه
داستان از اون جایی شروع شد که دایی کصخول ما اومد خیر سرش زن بگیره (رف جنده گرف)
یه مدت که نامزد بودن میومدن تهران دو سه روز میموندن،اون موقه خودمو میزدم به بچگی و نفهمیدن میمالوندمو،بغلو،تیکه های خفنو فلان،تا دو سه سال بعد که خانوم خانوما جندگیش عود کردو زد دهن سوپرمارکت داییمو سرویس کرد(از یه طرف ایل و تبارش که هفتا فقط داداش داش،همه ام آسو پاسو معتاد،از یه طرف مشکل سوراخ کونش که پنج ملیون خرجش کردن تا بتونه برینه و… چجوری گذاشته بودن درش خدا میدونه) باعث شد داییم مغازه رو ببنده،رف جایی که پنج صب میرف سرکار تا ده یازده شب(البته فک نکنید تا داییم میرف میرفتم خونشون میکردمش نه خخخخ)من اون موقع تهران بودم،اونام تو یکی از شهرستانای آذربایجان غربی،تا ایتجا به جق زدنو،دید زدن بسنده میکردیم….
گذشتو گذشت تا کنکور ما فرا رسیدو اونجام چون عاشق یه دختره بودم رفتم همون جا مثلا ادامه تحصیل (یه سال کلا موندم)شیش ماه اول که خبری نبود،البته هم من هم خانواده بهش شک کرده بودیم،چون عصر که داییم میومد واس ناهارو میرفت، اینم فوری میپرید حمومو به خودش میرسیدو بزن بریم ددر … آرایش غلیظو، دیر اومدن خونه او ازینا،یه بار تصمیم گرفتم بیفتم دنبالش که ریدم /: تا سر کوچه رفتم گم شد،بازم گذشتو گذشت تا اینکه… با داداشش بیرون بود،زنگ زدم داداشش،گفتم فلانی کجایی خبری از نی،گف تو میدونم بیا اینجا،رفتم
دیدم بچه رو داده دست داداشه خودش رفته پارک واس لاس زدن،این بدبختم با یه بچه دو ساله وسط شهر مونده(البته اونجا فهمیدم که خود پوفیوزشم خبر داشته آبجیش جندس)هی زنگ میزدیم خانوم جواب نمیداد،تا یه ساعت بعد که خودش زنگ زد گف بیا پاسگا مارو گرفتن،سوار ماشین شدیمو رسیدیم پاسگاه،داداشه بچه رو داد دست من گف تو نیا،به کسی ام نگو،همین جا چالش کن،من کسخولم از کجا میدونستم منظورش اینکه تو بیای میفهمن شوهرداره /:
اون رف تو من یه چن دیقه موندم بیرون،این بزغاله ام هی زر زد،گفتم برم تو بدم دست ننش،رفتنی مامور گیر داد گف دستا بالا شرتا پایین هرچی داری بریز بیرون /:
تو اون هین پرسید بچه اون زنس،گفتم آره،ینی دمش گرم چیزی نگف وگرنه همون جا زن داییه از دستم پریده بود،رفتم تو پاسگا،با بچه /: دیدم خانوم داره زر زر گریه میکنه پسره ام به تخمش نی،البته پسره پشتش به من بود ندیدمش،زن داییه اومد جلو گف اینو ببر خونه الان میبینن،گفتم کجا برم باو پول ندارم که،داداششم نداشت نکبت،دراورد از نون حلالی که کسب کرده بود یه تراول پنجی داد، دهو نیم شب بود منم گوله اومدم خونه،تو راه با داداشه هماهنگ میکردیم که چی بگیم لو نره،منم که تو کونم عروسی،چن سال بود تو کفش بودمو داشتم به آرزوم میرسیدم،یه زن بلوند،سفید،یکم خوشگل،یچی تو مایه ه
ای مریم معصومی،از شما چه پنهون جلوم بدون حجاب بودو سرو وض درس حسابی ای نداشت،مام تا وخ گیر میاوردیم جق میزدیم /:
من که اومدم خونه دیگه نفهمیدم اونجا چه خبر شد،نیم ساعت بعد من، اومدن خونه،خونه دو طبقه بود،من اومدم پایین نمیدونم غذا بدم چی بدم دیدم زدن داییه زانو هارو بغل کرده با داداشه نشسته،داییمم اون موقه بالا بود،برگشتنی بهم گف توروخدا به کسی نگو،جان من،قسمو آیه،گفتم خیالت راحت،تو دلم گفتم دهنت سرویسه،داشتم از ذوق میمردم،شب خوابم نبرد خخخخ،فردا صب دیدم صدا در بیرون اومد،نگو دادگاه داشته،ساعت نه رف یازده اینا برگشت،رفتم پایین،نشستیم حرف زدیم چی شد گرفتنتو چه غلطی میکردیو پسره کی بود چی شد،یکم رومون بهم باز شد،به شوخی گفتم خب تو که میخواستی بدی به من می دادی(دقیق یادم نی ولی تو همین مایه ها بود)،البته ازین شوخیا میکردیم،نه دیگه انقد تابلو،خندید چیزی نگفت،جلوم که نشسته بود هی میگفتم دستمو بذارم لاپاش کارو تموم کنم،ولی سوسول تر ازین حرفا بودم،رف لباساشو عوض کرد با یه ساپورت صورتی اومد بیرون،راه پله رو داشت جارو میکردو منم نشسته بودم،هم لذت میبردم هم لاس میزدیم،هی جلوم میچرخید،یه بار سینه رو دید میزدم یه بار کونو،یه انگشتی ام اون وسط شوت کردم ولی نفهمید،یا خودشو زد به نفهمیدن،شمارشو گرفتمو شبام اس ام اس بازی
دیگه خیلی شوخیای لفظیمون زیاد شده بود،رسما صوتی میکردمش
باهم میرفتیم بیرون،باهم میومدیم،البته همیشه به شوهرش میگف کجا میره کجا نمیره،داییمم بعد یه مدت دوباره مغازه رو باز کرد،ولی لباس ریخ توش،زن داییمم میرف مغازه
یه روز داییم رفت مغازه بغلی،البته زیاد میرفت چون زن داییم بود،منو اون تنها مونیدم تو مغازه،مغازه روبه رویی ام خارکسه چشش فقط تو مغازه ما بود جاکش،مادر قحبه نبود لبه رو ازش گرفته بودم /:
خلاصه نشسته بود رو صندلی منم سرپا جلوش بودم،کلا بیس سانت باهاش فاصله نداشتم،ینی در میاوردم صاف میرف تو حلقش /:
از اس ام اسا حرف افتاد گف پاکشون کردی؟گفتم نه،گف پاکن دیوونه،مامانت اینا میبینن،ینی سر این فضولیه گوشیم با خانواده داستانا داشتیم /:
گفتم حالا مونده دیگه،گف نه همین الان پاکن،گفتم نه،دسشو آورد گوشیمو از تو جیبم در بیاره منم هی جلوش قر میدادم،هی دستش میخورد به کیرم منم حاااااال میکردما،خودشم فهمید خندش گرفتو دستشو کشید،ازون ساپورتش نگفتم،وای،از یه طرفم چشم به روناش بود،داشتم شخم میزدم،خلاصه جرو بحث ادامه داشت،تا اینکه بهش برخوردو پاشد یه قدمی تو مغازه زد،منم یکم با فاصله پشتش بودم،رفتو برگشتنی بهم زول زدیم خندید،از جلوم رد شدنی رفتم که لبه رو بگیرم چشم افتاد به اون زن جنده مغازه روبه رویی،کلا رو مغازه قفل بود،رفت نشست سرجاش،داییمم برگشت،همین طوری موندیم تا ساعت ده اینا بود
که مغاره رو بستیم برگردیم خونه،تو راه هی گفتم دستشو بگیرم نگیرم،خلاصه دستمو انداختم تو دستاش اونم گرفت،داشتم میمردم،یکم دستمو تاب داد بد ول کرد خندید منم زدم تو سرش
رسیدیم دم در خونه داییم رف تو،اینم پشت سرش،منم پشت سرش /
کف دستمو گذاشتم رو کونش یکم حولش دادم،فهمیدم که فهمید ولی اصلا به روی خودش نیاورد،دستمو برداشتم گذاشتم رو پهلوهاش،حالت قلقلک بهش دس دادو خندش گرف،داییمم یه چپ چپ نگا کرد،منم خفه شدم
ازون پله ای که بالاتر گفتم داشتم بالا میرفتم یه دستمو گذاشتم رو سینه چپش،بازم انگار نه انگار
فک کنم میکردمشم چیزی نمیگف، داشتم میرفتم بالا گف بیا بشین پایین،گفتم ممنون،گف بیا دیگه خجالت نداره خونه داییته،داییم تو بود،گفتم خفه شو برو دیگه (البته زن دایی که میگم فک نکنید سنش بالا بود،کلا سه سال فاصله سنی داشتیم،منم اون موقه نوزده سالم بود)
گذشتو گذشت بازم،منم نکردمش هنو(چون داستان تخیلی نی که سخته ) تا اینکه… یه روز رمشو داد دستم براش آهنگ ماهنگ بریزم،از قضا گوشیش مکالمه هاشو ضبط میکرد…گوش کردم دیدم به به،بله،زن داییه ازون جنده های خبره ی شهره،طرف میگفتم میای خونه خالی هست،اینم با ناز میگف نه خستم،اونم میگفت بذارم توش یه دس بچرخونم حالت بیاد سر جاشو،ازین حرفا،راستش داداشتون غیرتی شد
جدی عصابم خورد شد،پاشدم رفتم به دایی بزرگم بگم،از یه طرفم میخواستم چششو بترسونم به گو خوری بندازمش تا راحت به اهداف شومم برسم،ااز یه طرفم واقعا قاطی کرده بودم،داشتم بند کفشمو میبستم که برم،اومد بیرون با بچه اش،گف کجا میری،جواب ندادم،گف میری پیتزا بخوری مارم ببر،گفتم آره پیتزاشم کلفته میخوری؟ گف نه مال خودت
رفتم بیرون،بیرون بهش اس دادم دارم میرم همه چیو به فلانی بگم،اولش گف به تو مربوط نیستو دادو بیداد،گفتم حالا بهت نشون میدم،قط کردم،طبق پیش بینیم که درست از آب درومد تش به غلط کردن افتاد،به جون بچم دیگه نمیکنم،غلط کردم،منم که تیریپ جذبه برداشتم،گفتم شماره پسره رو آماده کن باید بیام ببینم چجوری باهاش تموم میکنی،چون بعد اون جریان بگیرو ببند بازم میداد جنده،گف باشه،برگشتم خونه گف شارژندارم، نگو دیوث بش اس داده زنگ زدم جواب نده،البته حدس میزنم،رفتم شارژو گرفتم آوردم گفتم بزن،هی زنگ زد کسی جواب نداد،منم قبلش تو کوچه دادو بیداد را انداخته بودم،شانس آوردم بالا مهمون داشتیم صدامو نشنیده بودن،ولی ننش که پایین بود شنید اومد بیرون،دیدم نه تعجبی،نه سوالی،بش گفتم حتما ننتم میدونه،گف آره،توکوچه یه پس کوچه بود،تو اون پس کوچه ام یه پس کوچه دیگه،رفتیم اونجا باهم حرف بزنیم،خر پر نمیزد
گف این کارا چیه میکنی،چرا یهو قاطی کردی،گفتم این حرومزاده کی بود باهات از خونه خالی حرف میزد،کی بود میگفت میکنم توت حال کنی خستگیت در بره،باز حالت طلبکارانشو گرف گف اصن جنده ام،میبینی که،تو اگه غیرت داری برو خاله تو جم کن(با خالم مث مرغو خروس بودن خخخخ)گفتم مگه خاله من مث تو میره کون میده جنده،شرو کرد زر زر کردن از خالمو منم نگا میکردم /: گفتم ببین انقد زر نزن،چرا واسه هرزگیت دنبال بهونه میگردی،گف آره هرزم،که چی،اصن خوشم میاد،میخوای همین جا لخت شم توام بکن،داشتم بهش نگا میکردم،یهو خندمون گرف،گفتم میکنمت صدا خر بدیا،گف بکن،بغلش کردم لباشو بوسیدم، آبم اومد /:
البته نیومد ولی خیس شد،داشتم کیرمو از راست به چپ منتقلش میکردم که از خنده ترکید،گفتم نخند عوضی چیش خنده داره، انقد خندید گریه کرد /:
ناموسا خنده داره؟ /:
گف در بیار ببینم،گفتم بیا برو گمشو کصافط /: گف جون من ببینم،منم که عرق شرم |:
خلاصه اسرار کردو منم در نیاوردم خخخ،دستشو آورد کیرمو گرفت،منم عین کسخولا قلقلکی /: هی میخندیدم میگفتم نکن،به جای اینکه من اونو بکنم اون منو کرد /: والا
گفتم بسه دیگه بیا بریم ضایس،اومدو رفتیم خونه
هنو نکردمش
باورتون میشه؟
ینی آدرنالین چسبیده بود به سقف،گوله رفتم دسشویی سه بار جق زدم هیچ موقه یادم نمیره چه حالی داد،مردم رسما،اومدم بیرون،دیدم اونم اومده بالا پیش مهمونا،من رفتم پایین،اینم باز ترسید نکنه دوباره برم کاری کنمو دنبالم اومد پایین،خاله و مامانمم شدید به ما شک داشتنو همیشه زیر نظر بودیم
اینم عین خر پشت من اومد پایین،اونام دیدن،ولی چون مهمونا بودن زود نیومدن پایین،رفتم جلو در تو کوچه،اینم اومد پشت در واسادو باهم حرف میزدیم،ننشم داش نگاه میکرد(از تو خونه به کوچه دید داش)یکی از زنای همسایه اومد باهاش شرو کرد حرف زدن من اومدم تو،ننشم رفته بود،تو راه پله بودیمو اونم مشغول صحبت،دستمو گذاشتم لای کونش میمالیدم،اونم هی با دستش دستمو میزد،منم از خنده ترکیده بودم،خودشم میخندید جلو زنه،همسایه ام شاکی شده بود،رفتم از پشت چسبوندم بهش،وای ینی آبم فواره زد،چه حالی داد
هنو نکردمش
کیرمو گذاشته بودم لای کونش هی بالا پایین میکردم،مگه میخوابید
اون الاغم دستشو انداخت تخممو گرف فشار داد،وای از درد مردم،رفتم دراز کشیدم رو پله،انگار تو بهشت بودم،شرتمم خیس خیس،اون همچنان داش حرف میزد
ایندفه رفتم دستمو از تو شلوارش کردم تو،انگشتمو کردم تو سوراخش،دیگه هیچ حرکتی نمیکرد،فقط عادی حرفشو میزد،منم میمالیدماااا،خدا خدا میکردم بیاد اینور بکنمش،دیدم مهمونا دارن میرن،رفتم نشستم رو پله،اومدن خدافظی کردن رفتن،دیگه منم نمیتونستم بمونم تو راه پله لاسمو بزنم،چون خالم فهمیده بود به خاطر اون پایینم،الکی بش گفتم میرم مغازه پیش دایی،گف باشه برو،زن داییه ام ازینور گف صب کن منم حاضرشم بیام
خالم داش مث قاتلا نگاش میکرد،منم حررررص میخوردم،آخه میخواستم اون بره منم برم پایین بکنمش خیره سرم،یه ده دیقه واسادم تا آرایش کنه حاضرشه،خالمم رفته بود،دیدم نمیاد آمار بگیره،با کفش رفتم تو،دیدم ننش تو اتاق خوابه،خودشم داره آرایش میکنه،بازم رفتم از پشت چسبیدم بهش،تو آینه داش نگا میکرد میخندید،دستمو گذاشتم رو سینه هاش،فشار دادمااااا،گف چته خر،گفتم این به اون در،خندید گف آها،فک کنم عقیم شدی رف،گفتم مهم نی،تو رو بکنم دیگه زن نمیگیرم،گف عه ینی انقد منو دوس داری،دستمو انداختم تو شلوارش کسشو مالیدم گفتم آره عشقم دیوونتم،من که کسشو مالیدم بر عکس این داستانا نه شرتش خیس شد،نه آخو اوف میکرد
والا،خیلی عادی روژ لبشو میزد
شلوارشو کشیدم پایین،شلوار خودمم دراوردم گذاشتم لای کونش،بدون اینکه فشاری بدم یه تف انداختم رو کیرم کمرشو داد جلو گف هوی هوی تف تفی نکن داریم میریم بیرون،کشیدمش سمت خودم گفتم چرت نگو چه بیرونی بابا بیا اینجا،نمیذاش بکنم جنده …
گفتم بیا یه لحظه بکنم زود آبم میاد،گف خب تف نزن،از زیر آینه یه کرم دراورد گف بگیر،منم گرفتم مالیدم به کیرم،یکم پاهامو باز کردم که کوتاه تر بشمو راحت بکنمش،خلاصه گذاشتیم درشو فشار دادیم،یه لحظه لباشو گاز گرف اخم کرد،گفتم چته هنو تو نرفته که،گف خب حالا زودباش تموم کن،والا از بس جق زده بودم مگه دیگه ارضا میشدم،اصن هیچ حسی نداش،نزدیک دو سه دیقه جلو عقب کردمو یکم آبم اومد(دو سه دیقه واسه من خیلی بودا ) ریخ تو کونش،دیگه در حال مرگ بودم،نمیتونستم بکشم بیرون،گوسفند یهو چرخید گف تموم شد،انگار برق 220 کیرمو گرف،گفتم چته وحشی،گف اینم جای تشکرته
خلاصه تا دوروز مث زامبیا را میرفتم،خیلی بیحال شده بودم،خلاصه تو شیش ماه دوم حسابی به آرزوهای دلم رسیدم،بعد یه سال برگشتم به تهران بازم خبر رسید که تو خونه با یه پسره گرفتنش،گفتم عجب جونوریه،این دفه دیگه کل خانواده فهمیده بودن،ننشم بود،داداشاشم همه شون فهمیدن،باباشم فهمید،خلاصه بگا رف،ولی باهاش کاری نکردن،فقط یکم محدودیت،مهریه شو بخشید،گوشیشو گرفتنو،گفتن با چادر باید اینور اونور بریو،آرایش نکنیو ازین حرفا،ما همیشه عیدو تابستون میرفتیم شهرستان،این بار چون لو رفته بود اصلا نمیذاشتن من سمتش برم،یه سال اصن نتونستم بکنمش،بعد یه سال که آبا از آسیاب افتاده بودو یکم آزاد بود،کم کم رفتم سمتش،بهش نزدیک شدم،گفتم جریان این پسره چی بود،گف هیچی داداشم مواد خریده بود پول نداشت پسره اومده بود با من تسویه کنه،گفتم ینی بهش بدی؟گف نه پولشو میخواستم بدم،فهمیدم اینبار بنده خدا سر هیچی بگا رفته،منم خالی بستم گفتم میدونی دایی تو خونه شنود گذاشته،بغض کرد شرو کرد گریه کردن،گف خودش بهت گف،گفتم نه به مامانم گفته بود اونم به من گف،گفت بیا تو الان میان میبینن،منم از خدا خواسته،چون مدت زیادی گذشته بود دیگه اون پررویی رو نداشتم،تو خونه یکم حرف زدیمو درد دل کرد،همون جوری ام داش غذا درس میکرد،منم دستمو انداختم
دور گردنش دلداریش بدم،اومد بغلمو،شق کردم
چیکار کنم خو
یکم قلقلکش دادم خندیدو منم که چسبونده بودم بهش داشتم حال میکردم،حیف یکم قدش از من کوچیکتر بود خوب لاش نمیرف
یکم چرتو پرت گفتیمو خندیدیم،یه دستش تو دستم بود،با دست زدم رو کونشو گفتم ماشالله گندش کردی،گف نکن پوریا حوصله ندارم
گفتم به تخمم همونجور که چسبونده بودم اون یکی دستمو از رو شلوار گذاشتم رو کسش مالیدم،با کونش محکم زد بهم گف نکن اه
گفتم چته سالارو ترکوندی،باز خندش گرف،خلاصه همین جوری با دستم کسشو میمالیدم،با اون یکی ام دکمه های شلوارمو باز کردم،دراوردم گذاشتم لای کونش،بازم همون جوری با کونش زد گف نکن عوضی برو گمشو،منم شرو کردم کس لیسی
نازشو کشیدمو سینه شو مالیدم،اونم هی فوش میداد دیوث
همین جوری کیرمو لای کونش بالا پایین میکردم،آبم اومد
گف ای خاک تو سرت کنم گمشو پاکش کن
منم عین بنگیا تو حال خودم بودم، یه دسمال آورد فرشو پاک کرد بعد داد به من گف خودتو تمیز کن بابا اه
دیدم مث اینکه مث قبل نمیشه کونش گذاش
گفتم بریم پیتزا بزنیم
گف برو با خالت بزن
دیوث
با خنده گفتم نترس پیتزاش کلف نی،گف آره دیدم،گفتم خب بیا بخورش دیگه،گف خفه شو پوری،گمشو بیرون الان خالت میاد میبینه اینجایی
رفتم یکی دو روز بعد میخواس بره بیرون گف میای بیا بریم بیرون کار دارم،گفتم آره میام،اومدم تو راه پله واسادم منتظرش شدم،اومد بیرون،دیدم آرایش کرده شده یه تیکه ماه،واقعا انقد خوشگلش شده بود دهنم باز موند،خیلی وقت بود با آرایش نمیدیدمش،خندش گرف گف به چی زول زدی،منم فقط خندیدم،اومد نشست رو پله کفشاشو بپوشه منم رو پنجه پام نشستم جلوش پاهاشو با دستم گرفتم مالیدم،ساپورت پاش بود،منم که داشتم پرواز میکردم،نکن عوضی،بدبخت زنت چجوری میخواد باهات بمونه،گفتم تو طلاق بگیر تو رو بگیرم
گف گو نخور مگه کوری بچه دارم
گفتم آها،خوبه میدونی بچه داری میری میدی،یکم قیافش شیش در چهار شد،منم اومدم مثلا دلداریش بدم زدم تو گوشش /: خخخخ
یکی از کفشاشو محکم کوبید بهم نکن عوضی دردم گرفت،گفتم نکرده دردت گرف،گف ای بابا توام که همه چیو سکسی میبینی،پاشد بریم بیرون،من از جام تکون نخوردم،یکم تلاش کرد رد بشه نذاشتم،گفتم چه چشایی داری( با احساس مثلا)
گفت شرمنده دیگه چشام کردنی نیس،جفتمون ترکیدیم از خنده،گف بیا بریم دیگه،گفتم نچ اول لب،گف زرشک،برو گمشو،دستشو گرفتم مثلا بپیچونم اونم برگرده که بکنمش،دستش درد گرف ولی نپیچید
گف روانی دهن منو گاییدی
چیکار کنم خو دافی بود بره خودش جنده
بغلش کردم دستمو بردم پشتش کونشو محکم گرفتم،گفت نکن خر الان میبینن از بالا،گفتم به تخمم،با مشت کوبید تو تخمم،منم الکی تخممو گرفتم خم شدم،اونم ترسید،گفتم الان کونتو پاره میکنم واسا،رف از ترس جلو در خونه که من رفتم دنبالش سریع بره تو،منم آروم آروم صاف کردم خودمو،یهو رفتم دنبالش،رفت تو اتاق خواب تا اومد درو ببنده درو هول دادم،افتاد به غلط کردن،هی ببخشیدو فلان،گفتم بهت گفتم چیکارت میکنم؟با خنده گف کونم میذاری،گفتم آها،برمیگردی یا برتگردونم،گف چقد بی جنبه ای تو،گفتم همینه که هس،دستمو آوردم بالا بزنمش گف باشه باشه صب کن،برگشت،ساپورتشو داد کشید پایین،گفتم واسا درو ببندم بیام،رفتم بستم برگشتم دیدم کشیده بالا داره میخنده !
یه جذبه ای اومدمو خودش کشید پایین،منم شلوارو دراوردمو یه تف زدم کردم تو کونش
یکم عقب جلو کردم گفتم سرپا حال نمیده بخواب،خوابید یه تف انداختم لای کونش انگشتمو یکم تو سراخش چرخوندم،دوباره کردم تو کونشو آبم دوباره ریختم تو کونش،فک کنم یه کیلو آبم ریخ روش
گف پوریا خدا لعنتت کنه،منم که رو زمین ولو،بیحال،تو آسمونا بودم،گف پاشو خودتو تمیز کن گمشو بیرون منم برم حموم،خلاصه بعد یه سال دوباره به آرزوم رسیدم،تو اون ده دوازده روز که تو شهرستان بودم شیش بار دیگه کردمش،الانم که باز تهرانمو منتظره عید بعدی…
نوشته: پوریای جقی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید