این داستان تقدیم به شما
دقیقا نمیدونم چند سالم بود ولی میدونم که هیچ در مورد سکس و شهوت اطلاعاتی نداشتم فقط میدونستم کار خوبی نیست و اگه کسی بفهمه ابروی ادم میره . چهار تا از عموهام تو روستا بودن و همه چند تا پسر داشتن ولی من تک فرزند بودم و چند باری میشنیدم که در مورد کونم بچه ها صحبت میکردن و متوجه بودم که اگه مواظب نباشم و اطمینان کنم کونمو از دست میدمو و ابروم میره. چون تو روستا اگه کسی کون میداد ابروی فامیل میرفت . خلاصه خیلی هواسم جمع بود که جایی گیر نیوفتم . یه پسر عمو داشتم تو شهر زندگی میکردن و تابستونا میومد روستا من رابطه خوبی باش نداشتم چون 5، 6 سالی از من بزرگتر بود بیشتر با اون پسر عموهام که تقریبا همسن بودن رفیق بود .
اسمش ناصر بود و قد بلند و قلدر بود و اهل دعوا و لات لاتی بود . ناصر بچه پولدار بود عموم وضعیت مالیش خوب بود ناصر که میومد ده همیشه بچه هارو دعوت میکرد به خوراکی و برامون توپ میخرید و پول خرج کن بود و برا همین همیشه اطرافش شلوغ بود یه روز با یکی پسر عموهام دعواش شد و قهر کرده بود و میگفت میخاد بره شهرشون ولی بقیه از رفتنش ناراحت بودن و اصرار میکردن که بمونه ولی اون اولش کلی ناز کرد و بعدش گفت به شرطی که بیاین قایم موشک بازی کنیم همه قبول کردن و اون اول از همه منو انتخاب کردو دو تا دیگه از بچه هارو انتخاب کردو منم توی اون سن که به غیر از بازی به چیز دیگه فکر نمیکردم و بازی رو خیلی جدی گرفته بودم وقتی اون گروه چشم گذاشتن ناصر سریع به من گفت بیا اینجا و رفتیم توی یه خونه قدیمی و تاریک که حالت تویله و کاهدون و انباری بود و پشت یه کمد فلزی قایم شدیم . همین که وایسادم دیدم اومد چسبید مشتم و محکم منو گرفتو گفت چیزی نگو .
منم اون لحظه نمیدونم چرا هیچ حرکتی نکردم و زبونم بند اومده بود و هیچ راهی به ذهنم نرسید به جز اینکه وا بدم .شلوارمو کشید پایین و تف انداخت رو کونمو کیرشو یه کم مالید لای کونم و فشارش داد داخل از شدت درد نمیدونستم چیکار کنم یه کم عقب جلو کرد تو کونم و کیرشو کشید بیرون و شلوارشو پوشید .منم هنوز داشتم درد میکشیدم و احساس میکردم در کونم خیس شده و درد داشتم فکر میکردم پاره شدمو و اون خیسی هم خون از کونم اومده . شلوارمو کشیدم بالا و وایسادیم تا اومدن پیدامون کردن . رفتم خونه نمیدونستم باید چیزی بگم یا نه ولی نگفتم و تا چند سال هر موقع میدیدمش فرار میکردم . بعدش متوجه شدم که دوتا دیگه از پسر عموهامو که از من کوچیکتر بودنو رو هم داره میکنه . چند سالی گذشت ولی دیگه هر کاری کرد اجازه ندادم گیرش بیوفتم.
دیگه کارش شده بود کردن چند تا پسر عموهام البته بعدا مشخص شد که مادرش یعنی زن عموم هم در جریانش بوده و میدونسته که بچه هارو میکنه و باش همکاری میکرده که یه جورایی وقتی همه بزرگ شدیم جلوش سربزیر باشیم . وقتی یکی از پسر عمو ها میرفت خونشون زن عموم شرایطو براناصر جور میکرده و شبا میبرده با توی یه اتاق و مطمعن میشد که ناصر امشب ترتیب طرفو میده و بعد از چند سال لو میره و با یکی از زن عموها دعواش میشه و همه متوجه کارزن عمو و پسر عمو میشن . البته بعد از مدتی ناصر معتاد شدو پسر عموها دختر عموی بی گناهو کردن و ابروشو ولی من هنوز که هنوزه دارم عذابشو میکشم . ناصر هم الان زندان به جرم مواد اب خنک میخوره .ببخشید میدونم داستان نویس خوبی نیستم ولی سعی کردم این چند سالو تو یه داستان بنویسم .همش فکر میکردم مقصر اصلی کیه تا اینکه به این نتیجه رسیدم سؤالم غلطه و باید بپرسم مقصر اصلی چیه چون همه ی ما قربانی نفهمی و کمبود عشق و محبت و جدا کردن پسر از دختر و هزار درد بی درمون دیگه هستیم و منشأ این درد فقط یه چیزه. اسلام گوه که عربا به زور تو کون همه ی ما ایرانیا کردن . همه چیز داشتیم و عرب فقط اسلام داشت حالا عرب همه چیز داره و ما فقط اسلام داریم.
نوشته: ه
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید