این داستان تقدیم به شما
سلام وقت بخیر اسمم حسینه 35 سالمه 6 ساله ازدواج کردم .هیکلم بد نیس ولی تعریفی نداره . حالا از زنم بگم پوست سفید و گوشتی ناز. چشم و ابرو مشکی کون بزرگ و کص خوشکل و سفید و اندام عالی و خدایی از من سرتره. بگذریم …
داستانی که میخام بگم برمیگرده به نوروز امسال .واسه عید دیدنی رفتیم خونه خواهر زنم که تهران پارسه. خواهر خانومم 3 سال از خانوم خشکلم کوچیکتره و به باجناق دارم که هم سن خودمه و سایه همو با تیر میزنیم و رابطه خوبی نداریم و خیلی با من دشمنه و ازم بدش میاد. خصومت ما بر میگرده به سال ها پیش. خلاصه با اصرار خانوم نازم رفتیم خونشون ولی ته دلم راضی نبود. وقتی رفتیم خواهر خانومم درو باز کرد و با سلام و احوالپرسی و این حرفا رفتیم خونه.باجناقم خونه نبود.من یه پسر 2 ساله دارم و باجناقم یه بچه تو راهی داره. که از شانس بدما اون روز خواهر زنم دردش گرفت و من و خانومم بردیمش بیمارستان .بعد از اینکه بچش به دنیا اومد قرار شد دو روزی بیمارستان باشه.شب قرار شد یه نفر پیش خواهر خانومم بمونه زنم خیلی اصرار کرد که بمونه و قبول کردم.خلاصه روز اول گذشت و شب دوم که قرار شد یکی مراقب بمونه من نذاشتم خانومم بمونه و گفتم تو خسته ای برو خونه استراحت کن .اونم رفت ساعت 11 بود. یه ساعتی گذشت که خانومم زنگ زد و گفت کلید دست توئه و یادم رفت ازت بگیرم. واسه این که خونمون خیلی فاصله داره گفتم برو خونه ابجیت گفت باشه و گوشی رو قطع کرد.
ساعت1نصف شب بود که نگران شدم که باجناقم کار دستم نده(بابت اون دشمنیه)سریع ماشینمو سوار شدم و رفتم طرف خونه باجناقم.رسیدم به خونه شون.گفتم شاید خواب باشن.زنگ نزدم و از روی در رفتم داخل و رفتم تو خونه نزدیک اتاق باجناقم شدم که دیدم یه صداهایی میاد شک کردم. گوش وایستادم که دیدم بعله صدای زنم بود که هی میگفت هادی (باجناقم) یواشتر .اخ اخ اخ. یه لحظه خواستم برم مچشو بگیرم ولی گفتم ولش کن یه تنوعی هم واسه زنم بشه و طعم کیر کیر باجناقمو بچشه.خیلی حشری شده بودم و غیرت از یادم رفته بود رفتم از پنجره کوچیک که به حیات راه داره نگاه کردم.دیدم یه کیر بزرگ و سیاه تو کون زنم داره تند تند عقب جلو میشه و خوشکلمو پاره میکنه.اخه ماتا حالاسکس از عقب نداشتیم.چ جور میگایید بی شرف داشتم تلافی خصومت با منو سر کون زنم در میاورد.یه هفت هشت دقیقه ای نازنینمو از کون گایید.منم حال می کردم.که هادی زد تو صورت زنم گفت زانو بزن جنده خانوم امشب باید یه حال توپ بهم بدی.زانو بزن یالله.زنم مجبور شد زانو بزنه هادی گفت بخورش جنده زنم کیرشو کرد تو دهنش و عقب جلو میکرد و یه ساک عالی از روی اجبار واسش زد.حالا نوبت کوس ناز خانومم بود. عشقمو خوابوند رو تخت پاهاشو داد بالا.بیچاره زنم.تو اولین بار کیرشو با فشار فرو کرد تو کوس خوشکل و تمیز زنم.زنم یه جیغ بلند زد و باجناق بی رحمم میخندید و میگفت خفه شو جنده خفه شو.شروع کرد به تلمبه زدن و گفت تخم سه تا بچه رو میکارم .ده دقیقه زنمو گرد و کرد تا این که گفت جنده آماده ای؟
میخاست آبشو خالی کنه دیدم سرعت تلمبه زدنش کم شد و آبشو خالی کرد تو کوس خانومیم.پاشد از روی زنم و یه سیلی محکم زد روی کونش و صورتش وپاشد.منم که خودمو خراب کردم رفتم خونه حموم کردم و رفتم بیمارستان و فردا انگار نه انگار و اصلا به روی زنم نیاوردم و اونم هیچی نگفت…
نوشته: حسین زن جنده
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید