این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان گلم
خاطره ای میخوام تعریف کنم مربوط به اولین سکس منه که حدودا 20 سال پیش اتفاق افتاد که با زن داداشم هستش با اینکه توی زندگیم سکس خیلی داشتم البته منظورم بجز با همسرم هستش ولی این یکی که میخوام تعریف کنم همیشه برام یهترین سکس عمرم بوده و هست
عرض کنم که من بخاطر فوت زود هنگام پدر و مادرم از 12 سالگی تنها و مجردی زندگی کردم پدرم دوبار ازدواج کرده بود از زن اولش یک پسر و یک دختر داشت بعد از فوت #همسر اولش با مادر من ازدواج کرد که فقط من از این ازدواج بدنیا اومدم وقتی 11 سالم بود تصادف میکنن و فوت میشن تا اینجا رو داشته باشین
اما بعد از فوت والدینم از شهر زادگاهم به تهران اومدم و نزدیک خونه داییم یه اتقاق اجاره کردم و در بازار اهن تهران مشغول بکار شدم تا اینکه دوران نوجوانی گذشت و من پا به دوران جوانی گذاشتم قدم 1 متر و 93 و بخاطر کارم که با اهن و اینا بود هیکلم ورزشکاری شده بود تا اون روزها زیاد به محل قدیمی مون سر نمیزدم یبار اتفاقی عموم رو دیدم بعد از کلی حال و احوال گفت بیشتر بیا پیش ما منم بعد از چند ماه دوباره رفتم به عموم سر بزنم که عموم گفت برادر و خواهرت خیلی دوست دارن ببینن منو و قرار شد اخر هفته برم خونه پدریم که برادرم اونجا زندگی میکرد خلاصه رفتم و داداشم که از اینجا اسمش رو جواد میزاریم اومد دم درب و بعد از مدتها همدیگر رو دیدیم حالا بماند که مثل فیلم هندی شده بود اون ربطی به این خاطره نداره رفتیم توی خونه که منو به همسرش معرفی کنه
از اینجا رو داشته باشین
 
وقتی رفتیم توی خونه دیدم یه حوری بهشتی اومد جلوم هرکس یه فانتزی از خانمها رو دوست داره یکی چاق یکی لاغر یکی سیاه یکی سفید اما این دقیقا همونی بود که دوست داشتم قد کشیده کمر باریک حتی یزره شکم نداشت پوست سفید لبها قلوه ای و مثل گل رز قرمز ابرو کمون چشمها قهوهای وقتی میخندید دندونهاش مثل الماس میدرخشید محو تماشای اون همه زیبایی بودم خدا میدونه اصلا زمان و مکان رو فراموش کرده بودم که داداشم زد به پشتم گفت کجایی به چی زل زدی به خودم اومدم گفتم هیچی یاد بچگی هام افتادم خلاصه اون روز گذشت و رفت و امد من به اونجا بخاطر زن داداش عزیزم که از اینجا اسمش رو مریم میزاریم شروع شد اسم خودمم میزاریم مثلا وحید
خیلی زود متوجه شدم جواد به تریاک اعتیاد داره و با مریم رفتار خوبی نداره و حتی کتکش میزنه جواد هر روز با چندتا از دوستاش میومدن خونه و ساعتها مشغول تریاک کشیدن میشدن که مریم مجبور بود توی اتاق دیگه تنها بشینه تا اونا کارشون تموم بشه و برن من هر دو هفته یکبار میرفتم اونجا و با مریم توی اتاق حرف میزدیم مریم متوجه علاقه من به خودش شده بود و با کارهاش نشون میداد که اون هم دلش میخواد باهم باشیم ولی نه اون و نه من جرات نمیکردیم چیزی بهم بگیم مثلا مریم وقتی میخواست چیزی بیاره جوری راه میرفت که کونش رو بیشتر ببینم یا وقتی چیزی بهم تعارف میکرد عمدا کاری میکرد که من سینهاش رو ببینم حتی چندبار که به سینه هاش نگاه میکردم اون یه من نگاه کرد و وقتی توی چشماش نگاه کردم با عشوه و ناز میگفت به چی نگاه میکنی #شیطون
من کلا ادم خجالتی هستم اون موقع هم سرم رو مینداختم پایین و چیزی نمیگفتم تا اینکه یبار که رفته بودم اونجا و طبق معمول جواد با دوستاش مشغول بودن رفتم پیش مریم اون تا منو دید یهو بلند شد و با خوشحالی گفت اومدی وحید منتظرت بودم گفتم خیره چی شده ؟؟ گفت حوصلم سر رفته میری از جواد اجازه منو بگیری بریم بیرون بچرخیم باهم گفتم باشه رفتم پیش جواد و اونم انگار از خداش باشه گفت برید بهتر ماهم راحت میشنیم انگار که خیلی ناراحت باشه که مریم خونه هستش خلاصه رفتیم بیرون و کلی هم بهمون خوش گذشت موقع برگشتن مریم با ناراحتی ولی لبخند گفت وحید گفتم جانم گفت خوشبحال اون دختری که زن تو بشه گفتم چطور مگه یه اهی کشید گفت هیچی همیجوری گفتم حالا بگو گفت بعدا بهت میگم تا اومدیم خونه و موقع شام شد سر سفره داشتیم شام میخوردیم که مریم به جواد گفت چند ساله بهم قول دادی منو ببری تهران خونه خالم ولی هر سال یه بهونه میاری میدونم که منو نمیبری اجازه بده با وحید برم تهران تو بعدا بیا دنبالم جواد گفت نه نمیشه مریم هی واسه جواد خودشو لوس میکرد که بزار برم دیگه گه یهو جواد سرش داد زد که خفو شو دیگه میگم نه یعنی نه حتما باید جلو وحید بگم پول ندارم خودت نمیدونی چرا میگم نه مریم گریش گرفت با صدای بقض الود گفت واسه زهر ماری پول داری هر روز با دوستات بکشی واسه من پول نداری و بلند شد از اتاق بره بیرون جواد عصبانی شد و بلند شد بزنه اونو من دستش رو گرفتم گفتم چیکار میخوای بکنی بشین کارت دارم جواد چندتا فش به مریم داد و نشست ولی عصبانی بود گفتم داداش واسه چی سرش داد میزنی اروم بگو پول ندارم اینکه داد و بیداد نداره جواد باز چندتا فش به مریم داد که پریدم وسط حرفش گفتم داداش گلم اروم باش تا بگم اگه مشکل فقط پوله اون با من ناراحتی نداره من بهت میدم هر وقت داشتی پس بده اما اگه مشکل چیز دیگه س یا به من اعتماد نداری حرف دیگه س جواد گفت حرف مفت نزن بهم اعتماد نداری چیه معلومه که بهت اعتماد دارم مشکل فقط پوله با خنده گفتم پس مشکل حله با صدای بلند گفتم زن داداش بیا خبر خوب دارم برات #مریم انگار پشت درب اتاق بود با گریه و یکم لوس کردن خودش اومد تو گفتم زن داداش هنوز که گریه میکنی داداش جواد اجازه داد اشکهاتو پاک کن برو ساکت رو ببند فردا بریم مریم یهو گفت راست میگی بعد رو به جواد کرد گفت جواد جون من اجازه دادی جواد گفت من که از پس این منو نشون داد گفت از پس این بر نمیام برو دیگه ولی الان بگم من نمیام دنبالت هر کس تورو میبره خودشم تورو میاره منم گفتم چشم خان داداش من نوکرتم هستم مریم از خوشحالی اومد منو بغل کنه یک قدم برداشت ولی مکث کرد برگشت سمت جواد بغلش کرد یه بوسش کرد گفت جواد جون تو بهترین #شوهر دنیایی
 
اون شب از خوشحالی اینکه میتونم با مریم تا تهران تنها باشم خوابم نمیبرد هزار جور نقشه کشیدم که چی بگم چجوری شروع کنم که بتونم بکنمش اینقدر فکر کردم که نفهمیدم کی خوابیدم فردا صبح رفتم از پسر داییم یکم پول قرض کردم که بدم جواد یوقت پشیمون نشه پول داشتم توی حسابم هم پول بود اون موقع ها عابر بانک و کارت عابر نبود یه دفترچه پس انداز بود که فقط از همون بانک میشد پول بگیری خلاصه رفتم با بدبختی دوتا بلیط اتوبوس گرفتم اونم صندلی اخر برگشتم خونه جواد اول جواد رو کشیدم کنار و یادم نیست چقدر بود پولو بهش دادم گفتم اینم پیشت باشه بعد یکم دیگه پول دادم بهش گفتم اینم خودت بده زن داداش اگه کم اورد یا خواست خرید کنه من تهران بهش پول میدم جواد خر کیف شد گفت دستت درد نکنه ساعت حرکت ما فک کنم پنج عصر بود خلاصه رفتیم و سوار شدیم و حرکت کردیم دل توی دلم نبود قلبم جوری میزد که فک میکردم کل مسافرها صدای قلبم رو میشنون اون همه #نقشه کشیده بودم که چجوری شروع کنم ولی همش از یادم رفته بود فقط مثل این اسگل ها به جلو نگاه میکردم نیم ساعت گذشت که احساس کردم مریم پاش رو چسبوند به پای من دیگه کلا لال شدم #هنگ کردم اسم خودم رو هم فراموش کردم نمیدونم چقدر طول کشید که مریم دستم رو گرفت و محکم فشار داد گفت نامرد کشتی منو پس چرا هیچی نمیگی چرا هیچ کاری نمیکنی بعد دستم رو ول کرد و صورتش رو اون طرف کرد با این کارش انگار قفل دهنم باز شده باشه یخم باز شده باشه شروع کردم حرف زدن نمیدونستم چی دارم میگم فقط سعی میکردم که بهش بفهمونم دوستش دارم یوقت نگاه کردم به مریم که یجور خاصی نگاه میکرد بهم و لبخند زده بود گفتم چیه گفت هیچی ولی انگار تو یچیزیت هست معلومه چی داری میگی خودت میفهمی گفتم راستش نه نمیدونم چی دارم میگم فقط میخوام بگم از روزی که دیدمت بدجوری گرفتارت شدم خندید گفت خوب بسه خودت رو خسته نکم عزیزم فهمیدم و هر دونفر خندیدم انگار یه بار از دوشم برداشته شده باشه دستش رو گرفتم و یه نفس عمیق کشیدم مریم سرش رو روی شونم گذاشت و زیر گوشم گفت منم از روز اول ازت خوشم اومد وحید بعد اروم بوسم کرد که نزدیک بود از هوش برم چند دقیقه سکوت بود هوا هم تازه تاریک شده بود گفتم مریم جون یکار کنم ناراحت نمیشی گفت چیکار گفتم میشه و ادامه ندادم گفت خوب میشه چی ؟؟؟
گفتم هیچی ولش کن

 
گفت نه بگو گفتم هیچی دیگه بیخیال مریم گفت اوووووف از دست تو با خجالت کشیدنت
اره میشه بعد دستم رو گرفت گذاشت روی پاش گفت هر کاری دوست داری بکن من مال توام فقط مراقب باش کسی نبینه ابرومون بره از خوشحالی زبونم بند اومده بود مریم یه نگاه بهم کرد فهمید خر کیف خر کیف شدم گفت دیونه انگار تا حالا دستش به هیچ زنی نخورده گفتم خوب نخورده دیگه گفت اره تو گفتی منم باور کردم ادامه ندادم دستم رو گذاشتم روی رون پای مریم و شروع به مالیدن کردم مریم گفت وایسا از کیفش چادرش رو در اورد و انگار میخوایم بخوابیم انداخت روی خودش و من بعد با ناز لب پایینش رو گاز گرفت و چشمک زد یعنی شروع کن منم یکم راحتر شده بودم بیخیال پا شدم و یک راست دستم رو گذاشتم روی بهشتش یکم از روی شلوار لی که پوشیده بود با کسش بازی کردم دیدم اینجوری حال نمیده خواستم دستم رو بکنم توی شلوارش که نتونستم چون شلوار لی که پوشیده بود نمیشد مریم متوجه شد خودش دکمه شلوارش رو باز کرد زیپش رو کشید پایین خودشم جابجا شد پاهاش رو باز کرد دستم رو گرفت کرد توی شرتش وااااااااااای چی بگم چی بگم دست که خورد به کسش نزدیک بود ابم بیاد صافه صاف داغ نرم لطیف چه کیفی داشت واسه اولین بار توی عمرم دستم به کس خورده بود یکم باهاش ور رفتم بعد رفتم پایین تر که دستم خیس شد اولش بدم اومد نمیدونستم وقتی زن تحریک میشه کسش خیس میشه اولش بدم اومد ولی به روی خودم نیاوردم و یواش انگشتم رو کردم توی کسش وای خدا چقدر داغ بود چه حالی میداد انگشتم وسط رو تا جایی که میشد کردم توی کسش و در اوردم دوباره کردم و در اوردم همینجور ادامه دادم مریم هی تکون میخورد و لبش رو محکم گاز گرفته بود که صداش در نیاد چشماش بسته بود بعد چند لحظه چشماش که حسابی خمار شده بود رو باز کرد اروم گفت دوانگشتی بکن منم دوانگشتی کردم توش مریم گفت تندتر منم که دستم خسته شده بود ولی تندتر میکردم توش در میاوردم که دیدم مریم با اینکه سعی میکرد خودش رو کنترل کنه چندتا تکون خورد دستم رو گرفت که یعنی بسه دیگه و شل شد باور کنید تعجب داشتم شاخ در میاوردم که چرا اینجوری شد خوب نمیدونستم و ندیده بودم که زن چجوری ارضا میشه مریم دستم رو کشید بیرون من یه نگاه به اطرافم انداختم ببینم کسی مارو نگاه نمیکنه چون تا اون لحظه اصلا حواسم نبود دیدم خوشبختانه امن و امانه کیرم که تا اون موقع داشت #منفجر میشد و تخمام درد گرفته بود با دیدن اون صحنه ها که برام تازگی داشت کلا خوابید چند دقیقه بعد مریم چشماش رو باز کرد گفت مرسی وحید جون حالا نوبته منه چادر رو درست کرد بعد خودش #زیپ شلوارم رو باز کرد دستش رو برد توی و کیرم رو از روی شرت گرفت یهو با اخم بهم گفت چیکار کردی باهاش که قهر کرده خوابیده خندم گرفته بود گفتم هییییییسسسس یواااااااش بعد دستش رو کرد توی شرت و کیرم رو گرفت همین که دستش به کیرم خورد مثل فنر ازجاش پرید مریم یه جووووووون زیر لب گفت و کیرم رو کشید بیرون یه نگاه به اطراف گرد بعد گوشه چادر رو داد بالا و به کیرم نگاه کرد بازم زیر لب گفت مال خودمه و با زبونش کشید روی لبش همین کارش کافی بود که ابم با فشار بزنه بیرون و ریخت روی چادر و دستاش و شلوار خودم مریم گفت وااااااا چی شد من که هنوز کاریش نکردم خیلی خجالت کشیدم گفتم ببخشید اخه اولین باره که دست یه زن بهم میخوره نتونستم خودمو کنترل کنم مریم گفت اره جون عمت تا حالا دست هیچ زنی بهت نخورده منم که خرم باور کردم بعد با اون دستش از توی کیفش دستمال کاغذی برداشت و دستش و کیر و شلوار منو پاک کردبهش گفتم چرا باور نمیکنی تا حالا با کسی نبودم من حتی دوست دختر هم ندارم مریم با حالت مسخره و دهن گجی گفت ی ی ی ی ی

 
 
گفتم به روح بابا و مامانم راس میگم قسم که خوردم باور کرد با خنده گفت پس چه شبی بشه امشب خلاصه رسیدیم تهران و پیاده شدیم اولین تاکسی که دیدم گفتم دربست سوار شدیم سمت خونه مجردی من توی راه همش به راننده تاکسی میگفتم میشه تندتر بریم رسیدیم خونه همینکه رفتیم تو از پشت گرفتمش مریم خندید گفت خوب فرار نمیکنم امشب پیشتم مال توام ولی من حالیم نبود گفت بابا بزار برم جیش کنم بیام ولش کردم گفت دستشویی کجاست با دست بهش نشون دادم اونا خواست بره کیرم رو گرفت فشار داد گفت باز اذیتش نکنی قهر کنه و رفت دستشویی منم سریع رختخوابم رو پهن کردم تا که مریم اومد گفت ای ول عجب سرعت عملی بیا تو هم برو دستشویی کیرتم خوب بشور بیا منم رفتم و زود برگشتم دیدم مریم دراز کشیده و پتو رو تا زیر گردنش کشیده روی خودش گفتم یخ نکنی یوقت گفت بیا گرمم کن راست میگی گفتم چشم خواستم برم دراز بکشم گفت کجا گفتم گرمت کنم دیگه گفت یخ کنی با لباس میخوای بیای گفتم اها فهمیدم لباسم رو در اوردم با شرت خواستم برم که گفت کجا گفتم دیگه چیه گفت اونم در بیار گفتم خوب اینجوری خجالت میکشم بزار زیر پتو در میارم یتو رو محکم گرفت گفت نمیشه باید درربیاری گفتم حداقل بزار برق رو خاموش کنم گفت باشه برق رو خاموش کردم شرتم رو در اوردم رفتم زیر پتو تازه متوجه شدم چرا پتو رو اونجوری کشیده بود روی خودش خانم لخت بود یه جوووووون گفتم گرفتم توی بغلم اونم لباش رو گذاشت روی لبم و یه لب ابدار جانانه بهم داد بعد کیرمو گرفت گفت حالا که من اولین زنی هستم که میخوای بکنی میخوام حالی بهت بدم که تا عمر داری یادت نره بعد گفت دراز بکش منم دراز کشیدم و خودم رو در اختیارش گذاشتم اونم شروع کرد اول لب بعد گردنم رو میخورد اومد تا رسید به کبرم و با لحن بچگونه گفت الان میخورمت تموم بشی یه بوس از سر کیرم کرد دو سه بار زد به صورتش یه جووووون گفت بعد از زیر کیرم زبون کشید تا سرش و کرد توی دهنش شروع کرد ساک زدن من دیگه توی این دنیا نبودم بی اختیار اه و اوه میکردم انگار بستنی میخورد با ملچ ملوچ ساک میزد خیلللللللللللی حال میکردم احساس کردم ابم میخواد بیاد بهش گفتم داره میاد خواستم سرش رو از کیرم جدا کنم که گفت اوووووووووم و اخم کرد یعنی نکن بزار کارم رو بکنم منم بی خیال شدم اونم با شدت بیشتر ساک میزد تمام بدنم منقبض شد با فشار تمام ابم اومد ریخت توی دهنش اونم همونجور ادامه میداد تا دهنش از اب من پر شد یهو بلند شد دوید سمت دستشوی و صدای اوق زدن و بالا اوردنش اومد چند دقیقه بعد نفس نفس زنون اومد بیرون گفتم چی شدی بالا اوردی ؟؟؟ گفت عیییییییی چقدر بد مزه بود حالم بهم خورد و به حالت چندش خودش رو تکون داد گفتم تا حالا واسه جواد اینکار رو نکرده بودی گفت عمرا اگه بمیره هم اینکار رو براش نمیکنم اولین بارم بود و اخرین بارم هم هست خیلی بد بوووووود و خودشو انداخت بغلم بوسش کردم گفتم الهی فدات بشم خوب گفتم که داره میاد گفت میدونم بهترین لحظه واسه شما همون لحظه که ابتون میاد هست نخواستم حالت رو خراب کنم گفتم خوب نوبته منه ولی نمیدونم چیکار کنم منم میخوام بهت حال بدم اونم مثل خودت یه حال اساسی گفت اخه ممکنه بدت بیاد گفتم تو هم بدت میومد ولی واسه من کردی منم میخوام همینکار رو بکنم در ضمن تو بگو شاید بدم نیومد که هیچ خوشمم اومد گفت باشه پس تو هم همون کار رو واسه من بکن خوابید منم رفتم سراغ کسش خندید گفت چیکار میکنی گفتم میخوام بخورم برات دیگه گفت اون اخر کاره بیا اول لب بعد یواشریواش برو پایین کلی خجالت کشیدم گفت چشششششم بداخلاق
 
خندید گفت فدات بشم بلد نیستی رفتم ازش لب گرفتم بعد گردنش رو مثل خودش لیس زدم اومدم تا روی سینه هاش تازه فهمیدم عجب سینه هایی داره حسابی خوردمشون که خودش گفت بسه برو پایین بوس های کوچیک کوچیک کردم تا رسیدم بالای کسش پاهاش رو باز کرد چشممدخورد به کسش خیلی خوشکل بود ولی بوی اب کسش زد توی ذوقم با دستم کشیدم روش که یکم ابش پاک بشه که مریم یه اه از ته دل کشید و بهم نگاه کرد اصلا دلم نمیخواست کسش رو بخورم ولی انگار مجبور بودم رفتم از بالای کسش یه بوس کردم خواستم زبون بکشم روش که مریم سرم رو بلند کرد گفت نمیخواد بخوری معلومه خوشت نمیاد گفتم نه نه میخورم گفت نمیخواد عیب نداره گفتم ناراحت نمیشی گفت نه عزیزم بعد پاهاش رو باز کرد گفت بکن توش خودش کیرم رو گرفت گذاشت روی سوراخ کسش گفت اروم بکن توش منم یه فشار دادم نصف کیرم رفت توش ای خدا پس کس اینه که تمام مردها براش میمیرن چه حالی میداد کشیدم بیرون اینبار تا اخر کردم توش بی اختیار گفتم اوووووووف مریم هم حالش بهتر از من نبود اروم شروع کردم تلمبه زدن و یواش تندش میکردم تا سر کیرم میکشیدم بیرون تا اخر میکردم توش مریم اه و اوف میکرد میگفت افرین بکن همینه خوب یاد گرفتی افرین بکن کس کردن همینه چه خوب میکنی اون داداشت که کردن بلد نیست اینقدر تریاک میکشه کیرش راست نمیشه به این میگن کیر اوف دارم به برادر شوهرم کس میدم با این حرفاش بیشتر تحریک میشدم که گفت بسه پاشو کشیدم بیرون مریم چهار دست و پا شد و کونش رو داد طرفم گفت بکن عزیزم امشب میخوام همجوره بهت بدم رفتم جلو یه بوس از باسنش کردم بعد کردم توش اخ اینجوری خیلی بیشتر حال میداد همینجور که میکردم چشمم خورد به سوراخ کونش انگشتم رو گذاشتم سوراخ کونش گفت کون میخوای گفتم اره میدی بهم گفت چرا نمیدم کونم بهت میدم گفتم به جواد هم میدی گفت یبار دادم دیگه هرچی گفت ندادم ولی به تو هروقت بخوای میدم ابت خواست بیاد بگو یکم دیگه کردم گفتم میخواد بیاد خوشو کشید جلو رفت از کیفش کرم اورد یکم زد به کیرم یکم زد به کونش دوباره چهار دست و پا شد و کونش رو تا جایی که میتونست داد بالا گفت اول با انگشت بکن توش تا باز بشه منم همون کار رو کردم بعد گفت دو انگشتی منم کردم گفت خوب حالا بکن فقط خیلی اروم خووووووب اخه درد داره گفتم اگه دردت میاد نمیخوام گفت نه اولش درد داره بلد منم حال میکنم رفتم پشتش سر کیرم رو گذاشتم و اروم فشار دادم سرش که رفت تو با دستش کیرم رو گرفت فهمیدم درد میکشه کشیدم بیرون گفت چرا دراوردی گفتم خوب دردت میاد گفت دیونه گفتم اولشه در نیار گفتم باشه دوباره کردم سرش که رفت نگهداشتم معلوم بود خیلی درد میکشه تکون نخوردم تا خودش گفت فشار بدم یکم فشار دادم تا نصفش رفت گفت وایسا عادت کنم

 
 
چند لحظه بعد گفت بکش بیرون کشیدم بیرون که نشست با دستش کونش رو گرفت با خنده گفت اگه میدونستم اینقدر درد داره نمیدادم بهت گفت الهی فدات شم خوب نده قربونت بشم اصلا کون نمیخوام گفت شوخی کردم دوبار همون حالت شد گفت بکن گفتم نمیخوام گفت بکن دیگه تا این حالم نخوابیده رفتم اما اینبار خیلی راحت تر رفت توش اونم انگار کمتر درد داشت تا اخر کردم توش وایسادم مریم بهم نگاه کرد گفت بازم مونده یا تا اخر توشه گفتم نه تا اخر کردم یکم خودش رو تکون داد گفت حالا شد بکن ببینم کون کردنت هم به خوبی کس کردنته منم شروع کردم تلمبه زدن وای چه کیفی میداد کون کرون از کس تنگتر بود مریم باز شروع کرد اخ و اوف کردن حرفای حشری کننده زدن هی میگفت جواد بیا ببین داداشت چه کونی از زنت میگاد تو گاییدن بلد نیستی داداشت خوب میگاد بکن وحید جون اااااااخ کس و کونم رو یکی کردی منم بیشتر و محکم تر تلمبه میزدم احساس کروم ابم میخواد بیاد نمیدونم از کجا فهمید که گفت در نیاریا همونجا بریز همشو خالی کن توی کونم میخوام ابت رو توی وجودم حس کنم یبار احساس کردم تمام نیرو و قدرتم هر چی نیرو توی وجودم هست همه به سمت کیرم راه افتاده و با فریاد ابم رو توی کون مریم خالی کردم فک کنیم یک لیوان اب ازم ریخت الان که دارم مینویسم اون حال یادم میاد دلم میخواد پراوز کنم برم پیش مریم وقتی ابم تموم شد نتونستم خودم رو نگهدارم به پشت افتادم باور کنید بی هوش شدم هیچی نفهمیدم وقتی بیدار شدم ساعت 11 صبح بود مریم بیدار بود رفتم دستسویی برگشتم بهم نگاه کرد گفت همین بودی دیشب با یبار کون کردن از پا در اومدی گفتم اخه نمیدونی چه حالی داد ظهر بردمش خونه خالش ولی هر روز میرفتم به بهونه خرید یا رفتن به سینما و بهونه های دیگه میومدیم خونه و از جلو و عقب میکرومش تا بردمش خونه خودش پیش داداشم بعد از اون چندبار دیگه هم سکس داشتیم ولی دیگه اونجوری نشد که باید میشد یک سال بعد با داداشم دعوا شدید کرد و طلاق گرفت دیگه ندیدمش تا شنیدم دوباره ازدواج کرده الان میدونم گجاست ولی چون میدونم زندگی خوبی داره نمیرم طرفش که یوقت زندگیش خراب نشه خدایش بعد از بیست سال هنوز که هنوزه هیچ سکسی به اندازه اون بهم حال نداد.
 
 
نوشته: گوزممد فیتیله پیچ

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *