این داستان تقدیم به شما

نزدیک های بعدظهر بود هوا گرم من داشتم از سمت خونه می رفتم پارک محله پیش رفیقا .این کار همیشه گی من بود وقتی رسیدم پارک امیر جسین رو دیدم رفیق نزدیکم بود پسر خوبیه.اخ یادم رفت بگم این موضوع برمی گرده به ده یازده سال قبل الان که از اون سالها می گذره امیرو ندیدم .بگذریم درکنار امیر پسری بود به اسم پژمان که درگیم نت به فرد مشهور بود پر از ادعاومغرور البته سفید چندباری به امیر گفته بودم به نظرم این پژمان رو کردن که اون شوخی می گرفت حرف منو خاطر نشان بشم من وامیرحسین ویکی دیگه از رفیقا به نام حسین خیلی کون باهم کرده بودیم .امیر با پژمان بحث می کردن اونم سر رفاقت.رفیق بودن .ازاین حرفا .امیر ازما می گفتو پژمان هم ازخودش تعریف می کردومی گفت خراب رفیق هست ورفاقت وحاضر حتی توان هم بده منم وارد صحبت شدم بهش گفتم رفاقت چیز الکی نیست ولی هر کسی هم ارزش توان نداره ولی اون می گفت براش فرقی نداره تابحث بی نتیجه ماند بعدش من به امیر اشاره کردم که بریم پژمان به امیر گفت کجا می رید من سریع و زود تر ازامیر جواب دادم ما می ریم بدیم واون گفت واقعا منم گفتم اره .گفت منم میام من گفتم یعنی توهم می خوای بیای بدی .اونم فکر کرد شوخیه گفت اره وامیر اخرش گفت پس حله بریم بدیم حالا چی رو کی رو معلوم نبود ااین توذهن ما معلوم بود که قراره ما کون بکنیم وپژمان قراره بده اونم کون سفیدشو .درهمان حال باتماس امیر به حسین .حسین درپنج دقیقه باوانت خودشو به مارسوند بگذریم که امید که نمی شد گفت رفیق چون اون بدها چاقال من شد به ما اضافه شد وما حرکت کردیم به سمت شوش انبار حسین اینا که واردات لوازم خانگی از چین داشتن.
 
 
وقتی رسیدیم حسین بااکید وپژمانداحل انبار شدن ومن وامیر درماشین ماندیم اونم به اسرار حسین که می خواست خودی نشون بده درلخت کردن بچه کون دقیقه ها به سرعت از زمان رفتن اونا می گذشت تا جای که من به امیر گفتم فکر کنم نتونستن پژمان رو هنوز بکنن ولی امیر گفت نه بابا دارن به نظرم می کنن که طول کشیده همون لحظه از درانبار امید بیرون امد به سمت ما وقتی رسید امیر گفت حله اونم باسر اشاره کرد نه فعلا که یارو لاتیش کرده تو هکون لحظه نگاه ها رفت طرف من امیر با خنده گفت کار خودته برو من درماشین باز کردم رفتم سمت انبار برام مهم نیست شما ها الان می گید مگه تو کی هستی یا چی تو ولی اره من اینم پسری که تونسته بود نصف محلشو باسن کمش بکنه همه جوره بازور با حرف بدون کلک وحقه.وارد شدم ازدور صدام رو بلند کردم من دارم میام فقط دوست دارم دراز نکشیده باشی پژمان هم تعریف منو از خیلی ها شنیده بود خودش چند بار بهم گفته بود که ادم به این سن انقدر معرف وقتی رسیدم دراز کشیده بود منوکه دید گفت مگه نگفتی ماداریم می ریم بدیم گفتم اره ماداریم میریم بدیم ولی ما کیر توکون بکش پایین بادست راستش شلوارشو کشید پایین بهش گفتم دربیا واونم دراورد با یک پام به پاش زدم وایساده گفتم قشنگ پاتو باز کن .واونم باز کرد چه کونی میل برف سفید بی مو .درستم گفتم کون داده بود از سوراخ که کشاد بود معلوم بود بهش گفتم کشادی هم هستی و کردنتا اروم گفت اره شلوارمو دراوردم و با یه تف به کیرم ویه تف به کونش خوابیدم روش اروم درگوشش گفتم یه حال مشتی ازت می خوام شل کن که حالشو ببریم اونم شل کرد خودم فکر نمی کردم انقدر چاقال باشه سریع سرش رفت تو تا ته وشروع کردم به تلمبه زدن اونم حال می کرد بدون هیچ صدای بهش گفتم اخ واوخ کن چاقال شروع کرد به اخ گفتمو من همش از کون سفید فرد تعریف می کردم واقعا تعریف داشت کون اون پسر یادمه ده دقیقه قشنگ کردمش ابم که داشت می امد بدون توجه که رفیقا هم منتظرن هستن که اوناهم بکنند ریختم توش و بهش گفتم حالشو بردی کونی من ازاین به بعد تو خراب رفیق نیستی بلکه رفیق کیر منی چاقال ازروش بلند شدم بگذریم که رفیقا هم کردن پژمان فرد اون پسر هنوزم هست ساکن اتابکه تهرانه واقعا کونه .امارشو هنوزم دارم که می برنش ومی کننش.حتی بعضی وقتها خودش می ره میده .

الان اگه این داستان رو روزی خودت خوندنی بدون کونی به سفیدی کون تونیست پسر

 
نوشته: کونی‌ سابق

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *