این داستان تقدیم به شما

دوستان این داستان واقعیه ولی اگه در نوشته ام مشکلی بود ببخشید…
***
سال هشتاد من ازدواج کردم خانم سه تا خواهر داشت که یکی شون که کوچکتر از زن خودم بود خیلی خوشکل و خوش تیپ بود به قول همه فامیل دختر خوشگلشون بود.
خلاصه حدود سه سال از ازدواج من گذشته بود که یه کارمند بانک اومد خواستگاری بهاره .تو این سه سال که مجرد بود خیلی همو دوست داشتیم و شوخی میکردیم تفریح میرفتیم در همون زمان مجردی اولین بار بود که با خانم خودم دعوا کردم و بهاره بهم زنگ زد جریان و ازم پرسید اخه با هم راحت بودیم و منم براش تعریف کردم که زنم اعصابم خراب کرده زدم مایکرویوو شکستم بهاره کلی ناراحت شد و گفت خودم میام خونه رو جمع و جور میکنم …

 
دخترم دوسال داشت خانمم قهر کرده بود رفته بود خونه باباش بهاره دخترم و اورد و به قول خودش خونه رو جمع و جور کنه فاصله خونه منو پدر خانمم زیاد بود بهاره گفت وقت کردم میام اونجا خونه رو جمع میکنم. منم یه دوش گرفتم و با شورت رو تختخواب دراز کشیدم و خوابم برده بود که زنگ در زدن از خواب بعد از ظهر پریدم و بدو رفتم در باز کردم دیدم بهاره اس گفتم وایسا نیا تو فعلا تا لباس بپوشم من بدو رفتم به طرف اتاق لباس بپوشم اونم اومد تو پشت سرم با شوخی چرت و پرت میگفت که مثلا چه کون گنده ای داری واینا … رفتم تو اتاق شلوارک زیر پیراهن پوشیدمو وبرگشتم تو هال دیدم اونم مانتو روسریش دراورده و نشسته رو کاناپه خلاصه از جرو بحتو ثنون پرسید و در حال صحبت کردن بودیم که دیدم دخترم تو اسباب بازیهاش خوابش برد …
 
بغلش کردم ببرمش رو تختخواب خودم بزارمش که بهاره گفت نه همین جا پتو میزنم روش و بچه رو از بغلم گرفت تو همین حین دستم خورد به سینه نرم و بدون سوتینش .هردو جا خوردیمو انگار برق گرفتمون .دیگه از ان لحظه حال عادی نداشتیم هر جوری سعی میکردم لمسش کنم تا اینکه حس کردم اونم بی میل نیست .
داشت چندتا پتو بغل گرفته بودمیبرد تو اتاق خواب بزاره به خودم جرات دادم و تو اتاق خوابه از پشت گرفتمش و بدون کوچکترین مقاومتی با پتو ها دمر دراز کشید منم همون جوری روش.
 
افتادم اول از لاله گوشش شروع کردم به لیس زدن بعد به گردن و چرخوندمش شروع کردم به خوردن لبهاش ان چنان با حرص و ولع لبشوخوردم که لب زیریش کمی کبود شد تیشرتشو زدم بالا و سینهاشو که سایزش زیر هفتاد بود کردم تو دهنم بهاره باکره بود و پرده داشت هم زمان با خوردن سینهاش با انگشت چوچولشو بازی میکردم .دور نافو بالای کس سفید و تپلشو می خوردم . از شهوت گازم میگرفت اولین باری بود که باهم حال می کردیم . کم کم دستش برت تو شورتم و کیرمو گرفت بازی میکرد و میمالید همین که کسشو با نوک زبون رو چوچولش میخوردم صداش در اومد که یه کاری بکن ؟ گفتم که دارم کار میکنم سریع رفت پایین و کیرمو کرد تو دهنش هنوز چند باری ساک نزده بود که ابم میخواست بیاد با دست و پاچه گفت بریز رو شکمم منم ابمو خالی کردم رو شکمش خدود بیست دقیقه که گذشت من خواستم برم حمام گفت میخوام یه بار دیگه این حال و تجربه کنم شروع کردیم دوباره چند دقیقه بعد از کون کردمش

 
بهاره کون طاقچه ای داشت خیلی خوش فرم و بزرگ بود لیدو کایین معمولا دارم بی حس کنتده با انگشتم کونشو باز کردم و بی حس باور کنید بعد سی و پنج دقیقه که من دراز کش بودم بهاره رفته بود بالا و خودش تلمبه میزد هم زمان سینهاشو جر میدادم و باسن نرمشو با چک زدن سرخ سرخ شده بود بعد چندتا عوض کردن پوزیشن بالاخره ابم اومد و اشتباه کردم تو کونش خالی کردم به خاطر استفاده از دارو بی حسی نمیتونست اب کیرمو نگه داره مجبور شدیم چندتا دستمال کاغذی بزاریم توکونش این اولین سکس مجردی من و بهاره بود بعد اون چند بار فرصت میشد بازم میگاییدمش تا اینکه یه کارمند بانکی اومد و باهاش ازدواج کرد که از سال هشتادو چهار و پنج دیگه همیشه باهم بودیم …
***
اینم بگم که بهاره فقط به خاطر اینکه کارمند بانک بود باهاش ازدواج کردو هیچ علاقه ای بهش نداره اگه دوست داشتین تا بعدا از سکس های دوران متهلی براتان بنویسم که بهترین دوران زندگی منو بهاره کون تپل بود بخصوص تو ایام تعطیلی سال نو پانزده روز زیر چادر باهم بودیم…

 
نوشته: شوهر خواهر بهاره

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *