این داستان تقدیم به شما
خب آدم مذهبی ای بود،بعید بود که بتونه اینقدر احساسی باشه و اهل دل.اومده بود پیشم شب بمونه چون تنها بودم اون شب،اسمش مهدیارِ ، خلاصه به هر نحوی بود گذشت و شد وقت خواب،منم رخت خواب رو پهن کردم،خوابیدیم و شروع کردیم به حرف زدن،از هر دری حرف زدیم،البته اصلن در مورد اونچیزی که تو فکر شماست حرف نزدیم :))) یکمی ازینکه درکش میکنم و میفهممش خوشحال لود،چون اکثرن کسی باهاش خوب نبودن ،چون آدم مذهبی بود،همینطور که حرف میزدیم اون هم برای اینکه بهتر بتونیم حرف بزنیم بالشش رو میاورد جلوتر،دیگه بالش ها به هم چسبیده بود،یکم حرفامون کشیده شد به دوست دخترش و اینکه چطور جدا شد و …خلاصه اون دپرس شده بود و دستمو گرفته بود تو دستش،یواش یواش دستمو برد جلو دهنش و بوسید،و ازونجا شروع کرد…
دیگه کمتر حرف میزدیم،حرفامون تموم شده بود،بیشتر من تظاهر به خواب آلود بودن میکردم و اون هم سعی میکرد بیشتر خودشو نزدیک کنه،یک آن دیدم اومده روی دستم و صورتش با صورتم اصلن فاصله ای نداره،نفساش میخورد تو صورتم،دستمو تکیه گاه کردم که بتونه سرش رو بذاره رو دستم،دیگه صورتامون خیلی نزدیک بود،اما میترسید حرکتی بکنه،با مالش دستام شروع کرد و تک و توک بغلم میکرد و دوباره میخوابید سر جاش،اما یه بار که اومد بغلم کرد سرم رفته بود سمت گوشش که بازدمم میخورد به گوشش،حسابی خوشش اومده بود،اما خب…میترسید که شروع کنه ، منم کاری باهاش نداشتک چون میدونستم اگه من شروع کنم کتمان میکنه،اینه که کللن آزادش گذاشتم و خودم بی حرکت بودم،تا اینکه اومد چسبید به صورتم و نفسامون میخورد به گوش هم ، منم دستامو بردم رو کمرش و بغلش کردم و هی میمالوندمش و اون اما تکون نمیخورد،دستمو آروم بردم پایین و پایین تر و رسوندم به چاک کونش…وااای باورم نمیشد،بدوووون موو،البته بعد که دستمو بردم جلوتر روی سوراخش متوجه شدم چندتا دونه داره،خلاصه آروم آروم از برجستگی کونش شروع کردم به مالیدن و دیگه روم باز شده بود،اما اون خودش رو نمیچسبوند به من و من هم جرات نمیکردم کیرم رو بچسبونم بهش،اینه که تا اطلاع ثانوی به همون مالش اکتفا کردم ، روش نمیشد لبامو ببوسه،واس همین هر از چند گاهی میومد و صورتم رو میبوسید و دوباره سرش رو میذاشت رو شونم یا رو سینم،منم که دستم فقط رو کونش بود و میمالوندمش…
دیگه کمرم داشت از درد میمرد،برش گردوندم و خودم رفتم روش،یه نگاه بهش انداختم و لبخند زد و آروم صورتم رو بردم سمتش،به لبام نگاه میکرد و منم آروم بردم سمت لباش،دیگه لب بالاییم میتونست لباشو حس کنه ،یکم روش رو مالیدم به لباش،اون بی حرکت بود،بعد لب پایینشو به حالت مکش آوردم بالا و از لب بالاش جدا کردم و دوباره ولش کردم،بعد لبامو رو لبش میچرخوندم و اونم دیگه شروع کرده بود،دستاشو دور کمرم قلاب کرد و زبونشو میزد به لبام و لبامو میخورد،هنوز کیرم تنش رو لمس نکرده بود،چشماشو بسته بود و دستشو پشت کمرم بالا و پایین میکرد،منم یه دستم رسیده بود به چاک کوش و داشتم از گرماش لذت میبردم،یه انگشتمو بردم روی سوراخ کونش و چرخوندم و یکم فشار دادم و آوردمش جلو لبامون که رو هم بود و بوش کردم …واااای دیوونه شده بودم ، گذاشتم جلو دماغ خودش و خودشم بو کرد ودوباره شروع کرد به خوردن لب…دستمو بردم تو شلوارشو روی چاک کونش بالا و پایین میکردم ، یکم روی سوراخش انگشتامو بازی دادم،انگشتمو فشار میدادم و سعی میکردم ببرمش تو ، دوباره انگشتمو آوردم بیرون که عطرشو بو کنم،یه چیزی بود بین بوی تند عرق،بوی منی،بوی مشروب…
خلاصه بردمش جلو دماغش و اون انگشتمو گذاشت تپ دهنش و میک زد و دوباره رفت رو لبام و من همون انگشت رو بردم سمت کونش…گذاشتمش رو سوراخش و با آب دهنش سوراخشو لیز کردم و بهتر میشد ماساژ داد،لبامو ول نمیکرد و منم دیگه آورده بودمش رو خودم و دو لپ کونش رو گرفته بودم تو دستم،بردمش عقب تر و حالا دیگه روی کیرم نشسته بود و از رو شلوار قشنگ وسط کونش بود واین کار دیوونش کرد،محکم شروع کرد خوردن لبام و حالا با کیرش هم فشار میداد رو شکمم و عقب جلو میکرد و کیر من هم لای کونش عقب جلو میشد،دستمو آروم بردم سمت کیرش که بگیرمش تو دستم یعنی اندازه ی اندازه ی کیر خودم بود،یه نگا بهم کرد و دوباره توی دستام کیرشو فشار میداد و صورتش نزدیک صورتم بود و لبخند رو صورتش بود،که یهو چرخید و سریع کیرشو محکم گرفت …فهمیدم آبش اومد. … همونجور خوابید رفتم ازش لب گرفتم و به اصرار دستاشو آزاد کردم آب کمرش ریخت تو شورتش،بعد دست بردم توی شورتش و دیدم کللن خیسه،دستمو آوردم بیرون و بردم جلو بینیش…
بو کرد ولبامو بوسید،منم کنارش خوابیدم،چون میدونستم الان دیگه حوصله ی سکس نداره،تا صبح تکون نخورد و من پاشدم رفتم کلاس،وقتی برگشتم خونه پیامش رو خوندم که نوشته بود :هفته بعد بهت زنگ میزنم ، دوست دارم.
هیچی دیگه … ازون موقع ما تا بحال کمتر سکس داشتیم،اون الان نماینده مجلس شده و ازدواج کرده ، منم ک
ه نمایشگاه ماشین دارم،تند تند ماشین عوض میکنه و منم هروقت پیش بیاد که بیاد پیش من و بریم اتاق بالای نمایشگام، وقتی میخوایم شروع کنیم خودش دستمو میبره میذاره لای کونش و لپ های کونشو میبنده و دستمو اونجا نگه میداره ، لبخند میزنه و شرو میکنیم …
نوشته: گی نژاد
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید