این داستان تقدیم به شما
سلام،من داستان نویس خوبی نیستم اما سعی میکنم قشنگ بنویسم که لذت ببرین.هر وقت داستانهای سکس با خواهر رو میخونم،قشنگ حس میکنم که چه لذتی داره چون منم برام اتفاق افتاده.خب بریم سر اصل ماجرا..
این داستانم برمیگرده به حدود هفده هجده سال پیش.من دو تا خواهر دارم وپنج تا داداش.من پسر و بچه ی بزرگ خونواده ام.خواهرم اون موقع دوم راهنمایی بود و من نوزده ساله.در اوج جوانی و شهوت.کارم خیاطی بود.دم دمای عید بود و کارمون شلوغ بود و تا پاسی از شب مشغول کار بودم. یه شب که ساعتای سه صبح اومدم خونه رفتم بخوابم که دیدم خواهرم پتوش و زده کنار،دامنش رفته بالا و قشنگ شرتش دیده میشد.اینم بگم که ما بچه ها همگی تو یه اتاق میخوابیدیم و مامان بابا هم تو یه اتاق.که در اتاق اونا موقع باز کردن صدا میداد و متوجه میشدی مامان یا بابا اومده بیرون،بگذریم.تا من پاها و شرت خواهرم و دیدم کیرم بلند شد.تا اون سن کوس از نزدیک ندیده بودم.فقط تو دو سه تا فیلم دیده بودم.همین جور که به شونه خوابیده بود رفتم پشتش،انگشتم و یواش انداختم لای شرتش و کشیدم عقب، دیدم کوسش پر موی و تا حالا نزده.عاشق کونش شدم.
انگشتم و کردم تو دهنم و خوب خیسش کردم و گذاشتم دم سوراخ کونش.خییییلی آهسته فشار دادم که انگشتم یهو رفت توش،دیدم که اونم یهو کونش و چن لحظه سفت کرد و باز به حالت خودش برگشت.منم کم کم تمام انگشتم و کردم تو کونشٔ اینقد تنگ بود و انگشتم و فشار میداد که حد نداره.یه یه ساعتی با کون و کوسش ور رفتم و ولش کردم و خوابیدم،البته بعداز اینکه زیر پتو آبم و آوردم و راحت شدم.
یه ذوق عجیبی داشتم.تا چن شب کارم شده بود همین،این آخر کاریاش که با پررویی تمام شرتش و میکشیدم پایین،به هوای اینکه خوابه و نمیفهمه.تا اینکه پدربزرگم فوت کرد و همه رفتن خونه پدربزرگم.مامانم بهم گفت تو صبر کن خواهرت از مدرسه اومد برشدار و بیاین اونجا.خواهرم اومد دید کسی نیس،پرسید کجان؟ منم گفتم چه اتفاقی افتاده وما هم باید بریم اونجا.گفت من برم دوش بگیرم لباس عوض کنم بعد بریم.حمامش و کرد و اومد دامن و پیراهن پوشید،بالشت و پتو برداشت گفتم خوابم میاد،یه خورده بخوابم بعد بریم.منم که از خدام بود.پنج دقیقه نشد رفتم اتاق صداش زدم ببینم خوابه یا بیدار که جواب نداد.رفتم پتنو رو یواش کشیدم کنار،دامنش و آهسته دادم بالا،واااای خدا چی میدیدم.شرت که پاش نبود،کوسش روهم تیغ زده بود،اونجا بود که من کوس قشنگ و کوچولو و سفیدش و دیدم.منه ابله بازم فکر میکردم اون هنوز خوابه.
خلاصه باز یه خورده با سوراخ کونش و کوسش بازی کردم،دیگه طاقت نیاوردم و شلوارم و در آوردم.لای کونش و باز کردم و کیرم و گذاشتم لاش،بهترین لذت دنیا رو داشتم میکردم.یهو یادم از در اومد،بلند شدم رفتم کلید و چرخوندم و تو قفل گذاشتم که از بیرون باز نشه،برگشتم دیدم قشنگ دامنش و داده بالا و دمر خوابیده.وااااای که چه صحنه ای بود.رفتم تا جایی که تونستم کوس و کونش و خوردم.با اینکارم اونم به اوج شهوتش رسیده بود.نشستم رو کونش،تف انداختم رو سوراخش،کیرم و پر تف کردم و گذاشتم دم سوراخش و یواش یواش میخوابیدم بالاش،که کیرم بره توش،تا سرش رفتم خودش و سفت کرد و یهو گفت آی یواش.منو میگی کپ کردم.مونده بودم چکار کنم و چی بگم،ناچارا گفتم اع توله مگه بیداری؟ گفت با کاری که تو میکنی مگه میشه خوابید.گفتم نکنم؟ گفت حالا دیگه،زود کارت و تموم کن.منم آهسته کیرمو تا خایه تو کونش جا کردم.بعد این همه سال هنوز لذتش تو وجودمه.تا یه ماه کارم شده بود همین.هر شب از سرکار میومدم،قشنگ زیر پتو لختش میکردم و قشنگ خواهر نازمو میکردم…
بعد یه ماه یه آشنا اومد خواستگاریش و سریع عروسی کردن و رفتن یکی از شهرهای جنوب.منم تا چن ماه دپرس و افسرده شده بودم.امیدوارم خوشتون اومده باشه.اگه نظرا مثبت بود سکس با خواهر دیگه ام و دختر داداشم رو براتون تعریف میکنم.ممنون که خوندین.
یه شهوتی…
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید