این داستان تقدیم به شما

اسم من کاتریناست و یه دورگه ایرانی_ روسیه ای هستم.
۲۰ سالمه و هیکل فوق العاده سکسی دارم.
خانواده مادرم همه روسیه هستن و خانواده پدرم ایران که قراره برای عروسی سوفیا بیان روسیه.
***
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم.امروز عروسی سوفیا بود و قرار بود بعد از برگشتن از کلیسا بیایم خونه و همین جا جشن عروسی رو تو حیاط بزرگ خونه برگزار کنیم.
رفتم حموم و دوش گرفتم.
بعد از بیرون اومدن از حموم موهای بلندمو که تا زیر باسنم میرسید رو همونطور خیس بافتم.

به سمت کمدم رفتم و یه تاپ نیم تنه چرم مشکی با شلوار چرم مشکی پوشیدم.
سینه هام توی تاپ خیلی مشخص بودن.
رفتم جلوی آینه.
حوصله آرایش کردن نداشتم ولی چون نمیخواستم صورتم بی روح باشه یه خط چشم نازک پشت پلکام کشیدم و رژلب قرمزمو هم به لبام زدم.
کفشای پاشنه هفت سانتی مشکیمو پام کردم و از اتاق رفتم بیرون.
خونمون خیلی بزرگ بود و دوبلکس هم بود.
آروم آروم از پله ها رفتم پایین و وارد آشپزخونه شدم.
 
هیچ کس اونجا نبود به جز شوهر عمم که پشت میز نشسته بود و داشت صبحانه میخورد.با دیدنش چشمام برق زد.دو سال پیش عمم به خاطر سرطان معده فوت کرد.اولا خیلی به شوهر عمم که من بهش میگم فرهاد توجه نداشتم ولی بعدش که عمم فوت کرد اصلا جور دیگه ای بهش نگاه کردم.
خیلی خوش تیپ بود و مثل این مردای شکم گنده نبود.
بدجور تو کفش بودم.حتی با فکر کردن بهش هم کسم خیس میشد.هر دفعه که میدیدمش خودمو یه جوری مثلا اتفاقی بهش میمالوندم.
سلام کردم و نشستم پشت میز و شروع کردم به خوردن.کم کم بقیه هم اومدن برای صبحانه خوردن.فرهاد دقیقا رو به روی من نشسته بود.یکی از پاهامو از کفشم در آوردم و جلو بردم از زیر شلوار گذاشتم رو ساق پاش و آروم حرکتش دادم.چشماش گرد شد و یه دفعه به سرفه افتاد.خودمو بی خبر و نگران نشون دادم و گفتم:وای فرهاد چی شد؟
بابا لیوان آبی به دستش داد و اونم خورد و بعد چند ثانیه سرفش بند اومد.
بابا:خوبی؟
فرهاد:آره خوبم
و زیر چشمی نگاهی بهم انداخت.
درسته که عمم مرده بود ولی بابا و فرهاد با هم دوستای صمیمی بودن و هنوزم با هم رابطه خانوادگی داشتیم.
لبخند شیطنت آمیزی زدم.
امشب دیگه صبرتو لبریز میکنم.
صبحانمو که خوردم بلند شدم و به اتاقم رفتم و تا ظهر از اتاق بیرون نرفتم…
***
برای جشن عروسی سوفیا یه لباس کوتاه تا زیر باسن به رنگ قرمز پوشیده بودم که دکلته بود و روش نگین های ریز نقره ای کار شده بود.کفش پاشنه ده سانتی قرمزمو هم پام کرده بودم.موهام رو هم ساده باز گذاشته بودم.آرایش نسبتا غلیظی هم کرده بودم و لبای سرخم خیلی هوس انگیز شده بودن.از کلیسا برگشته بودیم.بعضی ها نشسته بودن رو صندلی هایی که تو حیاط چیده بودیم بعضی ها هم در حال رقصیدن بودن.صدای آهنگ کر کننده بود.
خب خب.من یه نقشه هایی داشتم.اطرافو نگاه کردم و فرهادو دیدم که یه گوشه خودش تنها نشسته و به جمعیت رقصنده چشم دوخته.اوف چه جای خوبی نشسته.تقریبا هیچ کس بهش دید نداره باید دقت کنی تا بتونی ببینی.رفتم و کنارش نشستم و گفتم:چرا تنها نشستی؟
لبخندی زد و گفت:همینطوری چرا اومدی اینجا برو با هم سن و سال های خودت هم صحبت شو و خوش بگذرون
میز جلومون بود پس کسی نمیدید.
همونطور که نگاهم به رو به رو بود دستمو از رو شلوار گذاشتم رو کیرش و گفتم :ولی من میخوام با تو حرف بزنم
تکون سختی خورد و خواست دستمو برداره که نذاشتم و دستمو آروم از رو شلوار کشیدم رو کیرش.
گفتم:چیه؟دوست نداری؟

 
هیچی نگفت و فقط بهم نگاه کرد.کیرش راست شده بود و از روی شلوارش کاملا معلوم بود.دستشو گرفتم تو دستم و به طرف کسم بردم و از روی شرت گذاشتم روش.همچنان کیرشو میمالیدم ولی اون هیچ حرکتی نمیکرد.آروم گفتم:اوه زود باش دیگه خجالت نکش امشب میخوام با کیرت حال کنم
دستش که رو کسم به حرکت در اومد آه ریزی کشیدم.سرشو به طرف گوشم آورد و آروم گفت:تو کوچولو ازم چی میخوای؟
با حال خرابی گفتم:میخوام کیرتو تو کسم کنی
همونطور که کسمو میمالید گفت:اوه عزیزم تو نازی
دستمو گرفت و بلندم کرد و به طرف خونه برد.از پله ها بالا که بالا رفتیم منو برد تو اتاقش.
درو بست و فقلش کرد.نشستم رو تخت و پاهامو از هم باز کردم تا شرتم معلوم بشه.کسم بدجور خیس کرده بود.دستمو بردم تو شرتم و گذاشتم رو کسم و آروم مالیدمش.ریز آه میکشیدم و تو چشماش خیره بودم.اومد نزدیکم و خوابوندم رو تخت و خودشم اومد روم و لباشو رو لبام گذاشت.پاهامو دور کمرش حلقه کردم و دستمو از تو شرتم در آوردم.زبونمو تو دهنش بردم و رو زبونش کشیدم.همونطور که لبای همو میخوردیم لباسمو تا زیر سینم پایین کشید و سینه هامو تو مشتش گرفت.دستم به طرف کمربندش رفت و بازش کردم.دکمه شلوار شو باز کردم و خواستم کیرشو بگیرم تو دستم که دستامو گرفت و برد بالای سرم.سرشو برد پایین و نوک سینمو تو دهنش برد.آهی کشیدم و خودمو بهش فشار دادم.داشتم لذت میبردم.سینه هامو میلیسید و میخورد و مت فقط آه میکشیدم.از روم بلند شد و شلوار و شرتش و پیراهنشو در آورد.با دیدن کیرش حشرم زد بالا و به سمت کیرش حمله ور شدم و کردمش تو دهنم.کیرش خیلی بزرگ و کلفت بود.فرهاد آهی کشید و گفت:جووون خوشگلم بخورش…

 
تند تند کیرشو میخوردم.چون کیرش بزرگ بود نمیتونستم همشو تو دهنم بکنم.با دستم خایه هاشو میمالیدم.
فرهاد:اوف دختر بسه الان آبمو میاری
بهش توجه نکردم و همچنان کیرشو میخوردم که به زور بلندم کرد و انداختم رو تخت.شرتمو در آورد و پاهامو باز کرد.نگاهی به کسم کرد و بعد لیس محکمی بهش زد که آه بلندی کشیدم و بی حال رو تخت افتادم.آروم آروم کسمو میخورد و با انگشت شستش هم بالای کسمو میمالید.چوچولمو میکرد تو دهنش و میکشید که خیلی حال میداد.آآآآآه.
فرهاد:جون آه بکش برام
بی قرار گفتم:فرهاد کیر میخوام
فرهاد:چی میخوای
گفتم:کیر
فرهاد:کیر کیو میخوای:
گفتم:کیر تو رو بکنش تو کسم
نشست بین پاهام و کیرشو کشید رو کسم.سرم تیر کشید و سست شدم.کیرشو میکشید رو کسم که حسابی آه و اوه هر دومون در اومد.
پرسید:اپنی؟
با نفس نفس گفتم:آره بدو کیرتو تو کسم کن کیر میخوام
با رفتن کیرش تو کسم هر دو آه بلندی کشیدیم.کیرش خیلی دراز بود و کلفت و همه کسمو پر کرده بود.تند تند تو کسم تلمبه میزد.
-آآآآآآآه تند ترررڔ جووووووون اومممممم
 
بدجور داشتم حال میکردم از همه اونایی که باهاشون سکس کرده بودم بهتر بود.
فرهاد: چه کسی داری کاترینا خیلی تنگه
صورت سرخ شده بود و بلند آه میکشید.صدای آه کشیدنمون تو اتاق پیچیده بود.مهم نبود چون صدای آهنگ نمیذاشت صدامونو کسی بشنوه.خوابید و گفت:بیا بشین رو کیرم
رفتم و سر کیرشو کردم تو کسم و محکم نشستم روش و جیغی کشیدم.کیرش تا ته تو کسم بود و داشت جرم میداد.رو کیر بالا پایین میشدم و سینه هامو میمالیدم.آآآآآآآههههههه.
فرهاد کمرمو گرفت و منو رو خودش خوابوند و خودش ایندفه کیرشو تو کسم حرکت میداد.
فرهاد:جون خوشگلم کیرمو دوست داری؟آره؟ خوب جرت میده؟
با ناله گفتم:اوممممم آره داره جرم میده دارم پاره میشم اوووووف جووووون چه کیری تو کسمه
محکم میزد رو کونم و تو کسم تلمبه میزد.کیرشو از تو کسم در آورد و با کیر به چوچولم چند تا ضربه زد.حس کردم بدنم داره میلرزه.جیغی کشیدم و آبم با شدت از کسم پاشید بیرون.
 
-آخخخخ جووووون
به بغل خوابوندم و خودشم اومد پشتم خوابید.یه پامو گرفت بالا و کیرشو محکم تو کسم فرو کرد.دیوانه وار تلمبه میزد و چوچولمو با دستش میمالید.بلند بلند جیغ میکشیدم و سینه هامو فشار میدادم.
فرهاد:آبم داره میاد
-بریزش تو کسم آتیشم بزن
داشتم ارضا میشدم…

 
کیرشو کشید بیرون و دوباره فرو کرد تو کسم.تا سه بار این کارو تکرار کرد.بار سوم که کرد تو کسم هردو با هم ارضا شدیم و آبش با فشار تو کسم ریخت.جیغ زدم:آییییی سوختم
چند دقیقه بعد در حالی که تو بغلش بودم و سرم رو سینش بود کنار هم دراز کشیده بودیم.
بوسه ای رو موهام کاشت و گفت:کاترینا عزیزم تو که منو کشتی دیگه نمیتونم ازت دل بکنم تو خیلی سکسی هستی
سرمو از رو سینش برداشتم و لباشو بوسیدم و گفتم: قرار نیست از سکس باهات دست بکشم تو فوق العاده ای کیرتم فقط مال منه
فرهاد:قربون کست برم باشه کیرم تا ابد مال تو
و تو بغل هم به خواب رفتیم
و هردو خندیدیم

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *