این داستان تقدیم به شما
تازه از کرمانشاه برگشته بود و روز اول بعد از مرخصی بود، ناصرتمام مسیر رسیدن به محل کار رو رو مخم رفته بود که امروز کار رو تموم کنم و مخ این دختره رو بزنم….
***
من و ناصر با هم همکار بودیم و به خاطر اینکه مسیر خونمون یکی بود تقربیا بیشتر وقتا با هم میرفتیم. البته اون موقع اون یه پراید داشت و من هم خودم تنها خونه گرفته بودم برا همین با همدیگه موقعیت خوبی رو به وجود آورده بودیم.
توی راه هی به من میگفت مریم میخواد بهت پا بده این همه باهات لاس میزنه، بابا برو تو کارش بیارش خونه. اما من میترسیدم. میگفتم اگه یه درصد اشتباه کرده باشی چی؟ اون وقت چه خاکی بریزم رو سرم؟
توی محل کار ما دختر زیاد بود همه جوره داشتیم. چادری، مانتویی، کسایی که به محض بیرون رفتن از اداره چادرشون رو در میآوردن، یا کسایی که مانتویی بودن و نماز شون هم به راه بود. منم تازگی ها ترفیع گرفته بودم و مدیر یه بخش کوچیک شده بودم.
با اینکه محل کارمون دولتی بود اما بیشتر کارمندا جوون بودن و به همین خاطر نظارت هم زیاد بود اما با این حال گاهی میشنیدیم که مثلا چند تا از دختر پسرا با هم پارتی رفتن. من نگران موقعیتم بودم. یه جوون شهرستانی بودم جایگاهم رو به سختی بدست آورده بودم نمیخواستم خیلی راحت از دست بدم برا همین هیچ وقت قاطی اون ها نشدم و با ناصر هر کاری میکردیم بیرون ازاداره بود. اما امروز منم وسوسه شده بودم.
میز های ما توی یه سالن تقریبا بزرگ بود من و چند تا دیگه از مسولین این طرف سالن و بقیه اون طرف. ناصر اومد سر میزم و بهم با سر اشاره کرد که اونطرف رو نگاه کنم. مریم وایساده بود داشت با یه خانوم دیگه حرف میزد و گاهی وقت ها بلند بلند میخندید و یکهو یادش میومد که کجاس دوباره خودش رو جمع میکرد. ایندفعه با دید خریدارانه نگاه کردم. صورتش چیز خاصی نداشت سبزه بود. کمی تپل. با اینکه مانتوش گشاد بود اما معلوم بود که سینه های بزرگی اون زیر قایم کرده !!
بلند شدم چند تا کاغذ از رو میز برداشتم رفتم اون سمت. خیلی رسمی سلام کردم و گفتم خانوم صالحی باهاتون کار دارم. اشاره کردم به کاغذ ها. اون هم رو کرد به اون خانومه و گفت بعدا میاد پیشش. حالا ما یه گوشه ایستاده بودیم. خیلی ز ود لحن رسمی ما عوض شد.
کمی احوال پرسی کردیم، یه جوری قرار گرفته بودم که میتونستم ناصر رو ببینم و مریم پشتش به اون بود. ناصر هی اشاره میکرد مخش رو بزن منم خنده م گرفته بود. بعد مریم پرسید کجا بودی این چند روزه؟ وقتی گفتم کرمانشاه رفته بودم گفت عه پس سوغاتی من چی میشه؟ کرمانشاه نون برنجی داره برام آوردی؟ منم یهو از دهنم پرید سوغاتی رو آوردم اما باید خودت بیای در خونه تحویل بگیری. بعد از اینکه گفتم یهو داغ شدم فکر کردم الانه که آبروریزی بشه. اما خیلی عادی گفت باشه کی بیام؟
هیجان زده شدم. گفتم بعد از کار که گفت نه توی ز مان کار میتونم بیام منم گفتم فردا صبح چی؟ باز م گفت که نه. آقای لطفی بهم یه کار داده باید فردا صبح براش آماده کنم. گفتم اون با من و از ش جدا شدم و رفتم سر میزم اونم با یه لبخند گفت باشه و رفت.
ناصر گفت چی شد؟ گفتم خدا خفه ت کنه فردا میاد خونه. امیر کفش برید. شلوغ شد دور و برم و ناصرهم رفت. یه نیم ساعت بعد رفتم پیش لطفی و گفتم اگه میشه اون پروژه ای که دادی به صالحی رو بده به یکی دیگه چون من یه پروژه دادم بهش امروز که فردا هم ادامه داره. اونم همین جور که به کاراش میرسید گفت باشه.
بعد از ظهر کنار در شیشه ای سالن وایساده بودم که مریم اومد تا دیدمش بهش گفتم با لطفی صحبت کردم. فردا صبح وقتت خالیه. یهو نگاهم کرد و با یه لحن جدی بهم گفت؟ نگفتی که برا چی؟ خنده م گرفت و گفتم نه بابا. گفت میدونم خونه مجردی داری کجاس خونه ت؟ بهش گفتم و گفت اینجوری نمیشه بیا فلان جا دنبالم.
ساعت 8 صبح وایساده بودم سر قرار. ده دقیقه ای میشد که رسیده بودم. دیدم از دور داره میاد تا رسید گفت ز ود تر از اینجا بریم خیلی شلوغه. سوار تاکسی شدیم و رفتیم سمت خونه. من همچنان باورم نمیشد که به این راحتی داره اوکی میشه.
یه کم چرت و پرت گفتیم تا رسیدیم خونه. در رو باز کردم و رفتیم تو به محض اینکه در رو بستم لب توی لب شدیم. میدونست برا چی اومده. از همون جا شروع کردیم به لخت شدن انگار عجله داشتیم. رسیدیم به تخت من شرت و پام بود و اونم با یه شرت و سوتین دراز کشیده بود، موهاش کمی خیس بود گفت قبل از اومدن دوش گرفته.
سوتینش رو باز کردم و سینه های بز رگش رو میمالیدم نوک سینه هاش رو میخوردم. بدن سفت و پوست قهوه ایش بیشتر تحریکم میکرد. نوبتی نوک سینه هاش رو میخوردم و میمالیدم. اونم ناله میکرد کم کم رفتم پایین لبه های شورتش رو گرفتم بکشم پایین خودش رو بلند کرد که راحت تر انجام بشه .
شورتش رو دراوردم کوسش مو نداشت معلوم بود که همین صبح تمیز ش کرده بوده.بوع عطر هم میداد. بغل های رونش رو بوسیدم و زبون زدم. بون میکشیدن تا کنار کوسش. وقتی زبونم نزدیک کوسش میشد صداش تغییر میکرد. میشد فهمید دوست داره زود تر بخورمش…
وقتی زبونم رو کشیدم به کسش یه اه بلند کشید. پاهاش رو باز کرده بود و منم سرم وسط پاش بود و اونم با دستش موهام رو نوازش میکرد ومنم همین جور که ز بون میزدم به کسش و لبه هاش رو میمکیدم، دستم هم برده بودم بالا نوک سینه ش رو بین دو تا انگشتم گرفته بودم و میمالیدم. زبونم رو محکم میکشیدم بالای کسش صداش رفته بود بالا تند تر آه میکشید. انگشتم رو کشیدم رو کسش یهو گفت امید من دخترم هاااا.
آه از نهادم بلند شد، سرم رو آوردم بالا نگاش کردم. فهمید منظورم چیه گفت نگران نباش هوات رو دارم. گفت بیا بالا. حالم گرفته شده بود. آروم رفتم روش اما چرخید و اومد رو من گمی لب هام رو خورد و رفت پایین. دست میکشید به سینه های پر مو من و میگفت وای خیلی خوبه که بدنت مو داره. رفت پایین و شورتم رو کشید پایین و گفت جونننن. بر خلاف من که موقع سکس خیلی اهل حرف ز دن نبودم اما ظاهرا اون پر حرف بود. یه ذره سرش رو میخورد یه ذره با من حرف میزد، یه کم دیگه میخورد بعد با کیرم حرف میزد.
منم بالشتم رو طوری درست کردم که بتونم ببینمش. اونم نگان میکرد گاهی و کم کم بیشتر خوردش، سعی میکرد تا اونجا که میشه تو دهنش جا بده، دهنش گرم بود دیگه منم لذت میبردم مخصوصا زمانی که تا اونجا که میتونست کیرم رو فشار میداد توی حلقش و نگه میداشت. منم آهم درومده بود.نگران بودم که نکنه اینطوری زود آبم بیاد. گفتم بسه الان آبم میاد دوباره نگام کرد و گفت اشکال نداره و باز شروع کرد و بعدش تخم هام رو میمکید که کمی هم دردناک بود با این کارش اون حس از بین رفت.
بلند شد رفت از توی حال من گفتم کجا یهو وسط کار؟ اومدو گفت صبر داشته باش، دوباره رفت وسط پاهام نشست و از توی کیفش کرم دراورد و شروع کرد به کرم مالی کردن کیرم. کرم خنک بود. گفتم چیکار میکنی؟ گفت لاز مه دیگه خشک خشک که نمیره. لبخندی ز د و دوباره یا دستش کیرم رو مالید.
یه کم دیکه ز د به سر کیرم و گفت پاشو. و اومد جای من به پشت دراز کشید . گفتم اینجوری؟ مریم گفت میخوام ببینمت. پاهاش رو باز کرده بود و ز انو هاش رو جمع کرده بود. رفتم وسط پاهاش اینجوری نمیشد. یه بالشت برداشتم خودش کمرش رو بالا برد و گذاشتم ز یر کمرش و باسنش اومده بود بالا. با شستم کمی چوچوله ش رو مالیدم وقتی سریع دستم رو تکون میدادم شکمش تو میرفت، معلوم بود خوشش میاد و باز آه و اوه میکرد. کیرم رو گذاشتم رو سوراخش و آروم فشار دادم ، صورتش رو نگاه کردم دیدم چشماش رو بسته و فشار میده. سرش رفت تو. گفت صبر کن. گفتم میخوای نکنم؟ گفت نه بکن اما آروم. دوباره کم کم فشار دادم به ملحفه و جنگ ز ده بود اما هیچی نمیگفت. دوباره شروع کردم به مالیدن کسش با دستم و کم کم عقب جلو میکردم اوضاعش بهتر شده بود. بازم آه آه میکرد.
دیگه تا آخر رفته بود و اونم چشاش باز بود و نگام میکرد. بازم حرف ز دن هاش شروع شد
: خوبه؟
:دوست داری؟
: آخ کیرت رو خوب حس میکنم
: وای کلفته
منم داشتم سرعتم رو زیاد میکردم. دیگه دو تا پاش رو گرفتن بلند کردم که بتونم محکم تر تلمبه بزنم. داشتم ارضا میشدم. چند تا دیگه تلمبه محکم زدم و اونم صداش بلند تر شده بود. نمیدونستم لذت میبره یا درد میکشه، داشت میومد تا آخر فشار دادم رون هاش رو گرفتم کشیدم سمت خودم تا کیرم تا ته بره توش.
با هر بار فشار آبم که میریخت توی کونش منم یه آه میکشیدم. وای بی حال شده بودم. دوست داشتم دراز بکشم روش اما نمیشد.
این ور اونور رو نگاه کرد و گفت دستمال نداری. با بی حالی گفتم توی حاله. به کیفش اشاره کرد. کیفش رو بهش دادم. کیرم داشت می خوابید دیکه و اونم حس میکرد. سریع از تو کیفش چند تا دستمال دراورد بهم داد و گفت مواظب باش جایی کثیف نشه. کیرم رو دراوردم و با دستمال گرفتم . یه کم سرش کثیف بود.
اونم سریع یه دستمال گذاشت جلو سوراخش و پاهاش رو بست. بلند شدم برم بشورم خودم رو. گفت با صابون خوب بشورش میخوام بازم بخورمش. تا ظهر بازم یه بار دیگه سکس کردیم اینبار اینقدر کوسش رو خوردم که اون هم ارضا شد و سرم رو بین پاهاش فشار میداد . ظهر رفتیم بیرون پیتز ا خوردیم و بعد هم رفتیم اداره و البته یه بسته نون برنجی که برای ناصر اورده بودم رو دادم به مریم. بعد از این ماجرا بود که من بقیه رو هم به چشم خریدارانه نگاه میکردم…
نوشته: ناصر کوس بگاده
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید