این داستان تقدیم به شما
سهیل 25 ساله مجرد..خاطره مربوط به دو سال قبله… بعد که این خاطره رو خوندین درباره کار من قضاوت کنید..کارم درست بوده یا اشتباه؟؟؟ و راه حل ارائه بدین.
***
حدود 17 ساله که بودم یه پسردایی دارم بنام کریم که بچه باز بود و 7 سال از من بزرگتر بود همیشه منو کتک می زد و چند بار منو انگشت کرد..و یه بار که برای سیزده بدر رفته بودیم بیرون به زور منو گایید..طوریکه گریه م گرفته بود از درد..ولی هی می زد تو گوشم که خفه شو.. اگه به کسی بگی می کشمت و از این تهدیدات…هیکلی و خلافکارم که بود ..
گذشت و من این خاطره تلخ رو مثل کابوس هنوز که هنوزه با خودم دارم…تا رسیدیم به شب ازدواج این کریم…کریم..فتانه دختر خاله ش رو گرفته بود که لعبتی بود برای خودش…. تو تالار نشسته بودیم…آخر مراسم بود که زن داییم اومد پیش دایی و گفت امشب شب عروسیه این پسره… موتورخونه رو درست کردی بالاخره..اینا آب گرم لازم خواهند داشت.. که داییم زد تو سرش که نه ..فراموش کردم..اونجا بگومگو شد و داییم به بابام گفت..حاج ممد دستم به دامنت جواد شاگردت رو الان بفرست خونه کریم تا موتورخونه رو تا یک ساعت دیگه درست کنه..چون تعطیلات عید بود جواد رفته بود شهرستان و هیشکی در مغازه نبود که بابام گفت هیشکی مغازه نیست و این ساعت شب هم کسی رو نمیشه پیدا کرد….بابام صدام کردو گفت…جلدی برو خونه کریم و ببین موتورخونه چشه..منم با بد اخلاقی قبول کردم ووسایل کار رو برداشتم و رفتم خونه داماد…
خانه ویلایی بود و رفتم از پله حیاط تو زیرزمین ..و دیدم پمپ موتورخانه خرابه و گریپاژه..و حداقل دو ساعتی کار داره..خلاصه کت مجلسی رو دراوردم و هندزفری ها رو گذاشتم تو گوشم.. شروع به کار کردم…یک ساعت بعد بابام زنگ زد که چی شد ..درست شد؟؟..گفتم یه ربع دیگه کار داره..بعدش میرم وسایل رو بذارم مغازه و میام خونه…اینقدر غرق کار بودم که نفهمیدم عروس کشون کی تموم شده و کی عروس و داماد رو آوردن تو خانه… که از دیدن نور چراغ ماشین داییم و بسته شدن در حیاط فهمیدم یکی از خانه بیرون رفت..از پنجره زیرزمین نگاه کردم..دیدم ماشین عروس تو حیاط پارکه…تعجب کردم که چرا هیشکی از من سراغ نگرفته…. کنجکاو شدم ببینم کیا بالا هستن که از پله ها که ورودی به هال داشتن رفتم بالا…صدای خنده عروس و داماد میومد..منم از لای در دادشتم می دیدم…
کریم فتانه رو تو بغل گرفته بود و داشتن عکس میگرفتن… و لب می گرفتن… استرس سراسر وجودم رو گرفته بود و قلبم داشت درمیومد…برگشتم پایین که وسایل رو بردارم و برم بیرون که یاد کینه ای که از کریم داشتم افتادم..دستم رو شستم و . برگشتم بالا… بعد کلی مسخره بازی و عشق در کردن.. کریم فتانه رو بغل کرد و بردش تو اتاق خواب….اتاق خواب یه پنجره کوچک داشت دقیقا روبروی پله زیرمین و من همه اتاق رو داشتم میدیدم..ولی طوری بود که اصلا زیر زمین تو دید اتاق نبود
کریم رفت پشت سر فتانه و لباسش رو به آرامی در آورد…فتانه همینجوری بدون آرایش خوشگل بود که باآرایش دیگه لعبتی شده بود برای خودش…یکم وجدان درد گرفتم که داشتم فتانه رو دید می زدم ولی برای خودم کارهای کریم رو توجیه کردم وبیخیال وجدان شدم… فتانه مربی رقص وشنا بود.. قد بلند..موی بور..بدون شکم و پهلو و بدن سفید و تو پری داشت..حوالی 21 ساله.. که همونجوری با مانتو هم که میدیدمش لذت می بردم از بدن خوش استیلش.. حالا که دیگه لخت داشتم میدیدمش ..دیگه کیرم داشت منفجر می شد …. وقتی که کریم سوتینش رو باز کرد و سینه های اناری و سفتش رو گرفت تو دستش ..آه فتانه بلند شد… همونجوری سر پا ایستاده شرت سفیدش که همرنگ بدنش بود رو با دندون در آورد و شروع به لیسیدن کس اش کرد… من داشتم باکیرم ور می رفتم..که پاهاش بی رمق شد و خودش رو انداخت رو تخت… و پا شو داد بالا و کریم رفت سراغ خوردن کسش.. دیگه کس فتانه رو نمیدیدم..چون دقیقا روبروم بود.. و آه و ناله ش داشت منو دیوونه می کرد… که ارضا شدو بیهوش شد.. فکر نمی کردم اینقدر زود ارضا بشه.. بعد چند لحظه..کریم گفت… دیگه وقتشه..عزیزم… و رفت پارچه سفید آورد… تعجب کردم که برای چی میخواد… که کیرش رو گذاشت دم کس فتانه و فرو کرد توش…داد فتانه بلند شد .. و کریم کیرش رو کشید بیرون و با دستمال خونش رو تمیز کرد… خیلی تعجب کردم که با وجود سه ماه نامزدی چطور باکره مونده بود… حتما این رو هم از کون می کرده این نامرد…کریم یه اسپری زد به کیرش و دیگه رفتن سراغ تلمبه زدن و…به انواع اقسام روشها این فتانه رو گایید… موقعیه که پاهای فتانه رو گذاشته بود روی شانه ش و داشت می کرد..می تونستم سوراخ کون فتانه رو ببینم که عین نقاشی خیلی زیبا بود .. کس ش که دیگه محشر بود.. ..
تو همون صحنه بود که آب منم اومد و همش رو ریختم رو دیوار زیرزمین…..ایستاده…گوسفندی..داگی..مرغی ..خروسی… خرگوشی …لب تخت..روی دراور..همه جا این بدبخت رو گایید…تو چند صحنه از کون کردش که مشخص بود تو کون دادن تجربه خوبی داره فتانه… دیگه بیحال افتاده بودن روی تخت و کیر کریم خوابیده بود ..که غر زدن های فتانه شروع شد.. که چرا آبت نمیاد..من خسته شدم.. ..
کریم گفت..چکار کنم ..راست نمیشه.. و هنوز ادامه داشت که کریم گفت یه رازی رو بهت بگم… بین خودمون باشه..من گی ام..باید از کون تحریک بشم که آبم بیاد… که صدای گریه فتانه بلند شد که چرا از اول به من نمی گفتی و جر و بحث..تو این سه ماه همیشه همینجوری طولش می دادی و از کون منو می کردی که آبت بیاد..پس این دلیلت بوده…. .. من داشتم صحنه های عجیب سکس و دعوای شب زفاف رو مشاهده می کردم…. که بعد کلی کس لیسی و غلط کردم ..فتانه ناراحتیش کم شد…..کریم رفت و کیر مصنوعی آورد و بهش گفت..عزیزم اگه با این منو تحریک کنی دیگه آبم میاد.تو رو خدا بخاط من این کار رو بکن.. بازم سر هم غر زدن و فتانه راضی شد و شرط گذاشت و از کریم قول گرفت که در اولین فرصت برن پیش دکتر..ولی من که می دونستم کریم داره سر اینم کیر می ماله… کسکش نامرد..
کریم قنبل کرد و فتانه کیر رو گذاشت دم کون کریم…بهترین فرصت برای من بود که انتقامم رو ازش بگیرم..گوشیم رو درآوردم و شروع به فیلم برداری کردم..کسکش چه کون گشادی داشت..کیره به راحتی رفت تو کونش و فتانه همزمان داشت کیر کریم رو هم می مالید ..عین اسب داشت جیغ میزد بی شرف… و من فتانه رو میدیدم که با ناراحتی داشت این کار رو می کرد که خیلی دلم براش سوخت…آبش اومد و فتانه پا شد که بره بیرون..همون لحظه موبایل کریم زنگ خورد.. رفت جواب داد و گفت…
آره… نه بیداریم…. سهیل؟؟؟ نه… کجا؟؟؟؟؟؟ ..خیلی ترسیدم..سریع رفتم پایین و مطمئن بودم الان میاد تو زیر زمین..داشتم روح خودم رو میدیدم که از ترس داره میره بیرون از بدنم.. نفسم که دیگه در نمی اومد.. که دوباره هندزفری رو گذاشتم تو گوشم و مشغول کار شدم… دیگه کار پمپ تقریبا تموم بود و مونده بود درپوشش رو بذارم که چند لحظه بعد یکی از پشت دستش رو گذاشت رو شونه ام… مثلا خیلی ترسیدم و پریدم بالا….چیه؟؟؟؟؟؟؟؟چی شده؟؟؟؟؟
با تعجب و ناراحتی گفت: تو از کی اینجایی؟؟؟ مگه هنوز درست نشده..چرا اینقدر طولش دادی..
تخمام چسپیده بود ته حلقم..
به تته پته افتادم.. کریم خان..این پمپش گریپاژ بود.سه ساعته منو علاف کرده…مگه ساعت چنده؟…کی اومدین..همونطور داشت با شک و تعجب و ناراحتی نگام می کرد و گفت حالا درست شد؟..گفتم پنج دقیقه دیگه کار داره… گفت وامیستم کمکت کنم.. و الکی لفتش دادم و در پوش رو بستم و خداحفظی کردم و اومدم بیرون…دم در یه نفس راحت کشیدم که اگر میفهمید دیدش زدم حتمن بازم منو می کرد…
الان مدتهاست این فیلم رو ازش دارم و منتظر یه فرصتم که رو کنم براش..اما دو دغدغه اصلی دارم..از یه طرف فتانه هم لخت تو فیلمه که دلم نمیاد آبروش بره….از یه طرف..تهیه این فیلم فقط می تونه کار من باشه… که عاقبتم هم مشخصه… حالا شما بگین..من چجوری کریم رو خفتش کنم که نه برای فتانه و نه خودم مشکل درست نشه..از یه طرف انتقامم رو هم از این کونده لاشی بگیرم….
…حالا یه عده باز میگن..تو همونی که رفتی موج های آبی و پیش خانم دکتر…بععععععله من همونم.. ول کنید..سوالم رو جواب بدین
نوشته: الکس مهمون
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید