این داستان تقدیم به شما

سلام.من رضا هستم 20 سالمه پوستم سبزس قدم 173.داستانی که من میگم مال چهارسال پیشه.
اون روز (4 خرداد)بود.طبق معمول که من با اتوبوس میرفتم مدرسه امتحان بدم اون روز رفتم امتحانمو دادم و برای برگشتن هم اتوبوس گرفتم.تو اتوبوس منو رفیقم باهم داشتیم جک میگفتیمو گپ میزدیم.خیلی خوشحال بودم امتحانمو خوب دادم.وقتی که از اتوبوس پیاده شدم باید یه کوچه رو پیاده میرفتم که یکم خلوت و طولانی هست.تو فکر بودم و اصلا هم تو حال خودم نبودم.متوجه شده بودم که یه دختر دبیرستانی هم زمان با من از اتوبوس پیاده شده ولی همش تو فکر امتحانای بعدیم بودم که سخت بودن.داشتم میرفتم سمت خونم که یهو همون دختره بهم گفت ببخشید این خودکار که روی زمینه مال شماست؟
خیلی خوشگل و ناز بود.قدش یه خورده از من کوچکتر بود و فوق العاده سفییید!منم که خیلی تو اون زمان شهوتم بالا بود چون به خاطر اینکه میگفتن زود انزال میشی و فلان برای همین جق نمیزدم و از طرفی روم نمیشد با دختری ارتباط برقرار کنم.هیچی حالیم نبود سریع پریدم تو بغلش سفت شروع کردم به لب گرفتن اونم گفت داری چکار میکنی؟
ولی من حالیم نبود.کوچه هم خداروشکر خلوت بود.منو هل داد عقب و به یه لحنی گفت زشته کارت.منم گفتم نتونستم جلو خودمو بگیرم.کاری داشتی؟
-نع فقط خواستم ببینم این خودکار مال توئه یا نه؟
+هه،هزارتا از این برنامه ها دیدم نیازی نی فیلم بازی در بیاری
-خیلی خب.پس بای
+نه وایسا.میای باهم بریم یه چیزی بخوریم؟
-وقتشو ندارم الان باید برم خونه
+پس شماره بده هر وقت کاری بود بت زنگ بزنم
شماره داد و رفت و از فرداش شروع کردیم کلی چت کردیم بعد فهمیدم اسمش مژگانه.اینقدر انرژی میگرفتم ازش که امتحان ریاضیم 18 شدم.چن روز بعد متاسفانه خبر رسید که شوهر عمم شیشه کشیده بوده و توی اتوبان با سرعت داشته رانندگی میکرده که با یه کامیون تصادف کرده و مرده.هممون ناراحت بودیم و خونوادم همشون رفتن مسافرت ولی من چون امتحان داشتم موندم خونه مامان بزرگم و کلید خونمونو هم داشتم که گه گاهی میرفتم گلارو آب میدادم.مکان جور شده بود.به مژگان زنگ زدم گفتم بیا خونمون یکم فیلم ببینیم.اونم گفت باشه اول پدرمو بپیچونم بعد میام.ادرس خونه رو هم بفرست.
منم ادرسو براش فرستادم رفتم دم سوپری محل کلی چلسمه خریدم البته وقتی من خرید میکردم یادداشت میکرد تا بابام بیاد حساب کنه.رفتم خونه خودمون و فیلمارو اماده کرده بودم و عمدا یه فیلم سکسی هم بینش گذاشتم.اومد تو خونه لامصب چه رژ لب قرمزی زده بود خوب ارایش کرده بود.بقلش کردم شروع کردم به لب گرفتن اونم خوشش اومده بود باهام همراهی میکرد.لب خودمم رژ لبی شده بود خندم گرفته بود.بعد از پنج دقیقه لب گرفتن نشستیم رو مبل کنار هم و فیلم نشونش دادم.رفتم کمدارو گشتم ببینم شربت هست، بود ولی کم.
+رانی میخوری عشقم برم بخرم
-نه اگه میشه چایی بریز

رفتم ابجوش گذاشتم و چایی رو اماده کردمو با چلسمه ها خوردیمش.فیلمه که تموم شده بود تلویزیون فیلم بعدی رو که پخش کرد فیلم سکسیه بود تو اون لحظه الکی هی با کنترل ور میرفتم که ینی مثلا کنترل اشکال داره اونم فهمید و گفت برا من فیلم بازی نکن.ولش کن بزار ببینیم جانی چجوری الکسیسو میکنه.(با لبخند گفت)
نشستیم تماشا کردن و چس فیل خوردن.بعد مژگان گفت کاش من جای الکسیس بودم منم گفتم کاش منم جای جانی بودم.زدیم زیر خنده و اونم گفت پس که اینطوره هان؟میخوای کیرتو بگام؟جووون منم میخوام کونتو بگام البته اگه کوست بازه میگامش.
-وااای حواسم نبود فک کردم کوسم بازه (با خنده)
+میخوای خودم بازش کنم؟
-نه اصلا فکرشم نکن،فوقش برات یه ساک میزنم
+نه عشقم،کونو هم باس بدی
-کونم الودس
+میری کونتو میشوری
بش گفتم بره کونشو بشوره و رفت شست.وقتی برگشت لباسامونو در اوردیم و اون نشست جلوم شروع کرد ساک زدن.جوون چه ساکی میزد واقعا کیرم بگا رفته بود.تو دهنش کلی تلمبه زدم بعد رفتم کرم اوردم و شروع کردم کرم زدن.کیرمو گذاشتم رو سوراخش ولی هر چی فشار دادم تو نمیرفت.مجبور شدم با خیار کارو راه بندازم.هر چی خیارو فشار میدادم بزور رفت تو و جیغ کشید.درد کشیدنش منو بیشتر تحریک میکرد.چن ثانیه خیارو نگه داشتم تا جا وا کنه بعد کیرمو گذاشتم رو سوراخش و به سختی کردم توش.کیرم انگاری رفته بود تو کوره ز گرما‌.آروم تا ته کردم توش و نگه داشتم.حس میکردم کیرم وسط هات داگه لامذهب.بعد شروع کردم تلمبه زدن و مالیدن کوس نازش با سرعت تلمبه میزدم و اونم زیر کیرم داشت ناله میکرد.تو حالت داگی خیلی لذت داشت کردنش.بعد بش گفتم برعکس بشه و وقتی برعکس شد پاهاشو گذاشت رو شونه هام منم کیرمو رو سوراخش تنظیم کردم و کردم توش خیلی حال میداد هم کیرو بکنی توش و همزمان قیافشم میدیدی.خیلی هات بود از شهوت.هم کسشو میمالیدم و هم کونشو میگاییدم.داشتم تو کونش تلمبه میزدم که ارضا شد و بدنمو شروع کرد چنگ زدن.منم چن دقیقه بعدش آبم اومد و تو کونش ریختم.
الان بعد از چهار سال از یکی از دوستاش فهمیدم که تا الان هشت بار ازدواج کرده و طلاق گرفته و از مهریه هایی که جمع کرده ثروتمند شده.الان من ارزو میکنم کاش توی این جامعه زن سالار من زن بودم.
نوشته: رضا

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *