این داستان تقدیم به شما

با سلام من الان 35 سالمه و داستان واسه 18 سالگیم تو شهر یزد هستش که دانشجو بودم….
با زنی آشنا شدم اونجا که 28 سالش بود و همسایه و توی یه کوچه خونه داشتیم…
اولش نمیدونستم اصلا زن هستش یا دختره…. چون تو خونشون که سه طبقه بود یه پیر مرد و یه زن سن بالا در حدود 45 سال و یه بچه کوچیک زندگی میکردن…
فکر میکردم این و بچه کوچیک بچه های اون مرده هستند…
بعد دوستی فهمیدم این زن دوم حاج آقا هستش و زن اولش طبقه بالا زندگی میکنه بچه دار نمیشده حاجی که قاضی دادگاهه این دختر جووون و گرفته بچه بیاره براش…
خلاصه باهم قرار گذاشتیم بعد شماره دادن بهش رفتیم دوباری بیرون…
هیچی بهم نگفت از زندگیش منم نپرسیدم…
وقتی برای بار اول اومد خونم یه لباس مجلسی خریده بود دستش بود…
بهم گفت این و میخام بپوشم نظر بدی ببینی خوبه… لباس و رفتش اتاق خواب پوشید و اومد گفتش زیپ لباسشو از پشت ببندم…وقتی برگشت دیدم چقدر سفیده تازه فهمیدم یزدی نیس ترک تبریزه ازونجا زن گرفته قاضی دیوس…
خلاصه تازه فهمیدم میخاد بده. برگشت گفت چطوره گفتم عالی خیلی هات و جذاب و سکسی شدی….
 
بعدش شروع کردیم به لب گرفتن از همو سکس شروع شد…
وقتی کیرم و با دست گرفت کرد بدون کاندوم تو کس تنگش فهمیدم تازه چه خبره….
بار اول زودی آبم اومد
اما از دفعات بعد که میومد اینقدر شب تا صبح کردمش که گریه میکرد… جیغ میکشید زمین و گاز میگرفت… هربار شلاقی میکردمش…تا اینکه یه شب دعوتم کرد خونشون…
منم از رو کنجکاوی رفتم… حاج آقا میرفت تهران ماموریت کاری… زن اول حاجی هم طبقه سوم میخابید سر شب… ساعت 2 شب زدم بیرون رفتم آروم اروم… در پارکینگ و باز گذاشته بود رفتم تو آروم درو بستم… یهو تو تاریکی مطلق با چادر لخته لخت بغلم کرد سکته کردم… نگم براتون تو پارکینگ روی ماشین روی کاپوت جلو خوابید پاهارو وا کرد یجوری کردمش بهترین سکس زندگیش شد گریش گرفت گفت عاشقتم
…..همون شب تا صبح ساعت 5 هوا گرگ و میش بود کردمش یکسره بدون توقف..

 
 
ادامه داره داستان ایشالا شماره های بعدی
نوشته: من 35 ساله

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *