داستان سکسی تقدیم به شما
سلام. این خاطره بهترین سکس من در زندگیمه چون واقعا تو خیالمم تصور نمیکردم اتفاق بیفته اما خب شد. اسم من مهدی و 36سالمه چهارساله که ازدواج کردم و داستان کردن کس و کون ناز زن برادر خانومم یک ساله که اتفاق افتاده و امیدوارم تا زنده ام بتونم ادامه بدم. موضوع اینکه چشمم زری رو گرفت مربوط میشه به همون اول عقدکردنم. همون مجلس بله برون که داشتیم زری که قد بلندی داره و پوست سبزه و بانمکی داره و موهای مشکی تا کمرش و سنش 30 سال. تو مجلس بله برون یه لباس سفید چسب تنش بود و یه شال الکی واسه ورود داماد رو سرش انداخته بود و غرق آرایش بود بخاطر قد بلندش خیلی جلوه می‌کرد ضمنا کون خیلی بیستی داره بزرگ و سفت و بدون لک اما پوست بدنش خیلی نرمه. بریم سر اصل مطلب. اونجوری شد که حسابی چشمم زری رو گرفته بود ولی خب نمیشد واقعا کاری بکنم دست و بالم حسابی بسته بود شوهر زری اسمش سعید و کارمند ارتشه.چند باری بیرون رفتیم و خوش و بش معمولی داشتیم اما خانوما زرنگ هستن و مطمئنم که خودش می‌فهمید من بهش هیزی میکنم و چشم دارم البته بعدها بهم گفت. یه روز تعطیل قرار بیرون شهر گذاشتیم و رفتیم سمت رودخانه و آبشار. آبشارآخری از محل نشستن خانواده تقریبا دو ساعتی راه بود. سعید شروع کرد تو اون خاک و سنگ ها بدمينتون بازی کردن. ضمنا خانومم بار دار بود و ماه پنج بود. سعید پاش پیچ خورد و حسابی به گا رفت نشست سر جاش. منم از شب قبل به همه گفته بودم که تا آبشار آخر بریم جای قشنگیه و خوبه. خلاصه قرار شد خانومم و داداش مجروحش بمونن جوجه آماده کنن و نشستن و من و مادرزن و پدر زن و زری راه افتادیم سمت آبشار… یه نیم ساعتی رفتیم منم عمدا میزاشتم زری ازم جلو بیفته که کونش و از پشت نگاه کنم همش تو این تصور بودم که صورتم لای کونش باشه و سوراخش و زبون بزنم. یه مسیری رفتیم پدر زن و مادر زن خسته شدن و گفتن همینجا می‌مونن تا ما بریم و برگردیم زری گفت پس ما هم نریم ولش کن ولی اونا چون می‌دونستن من خیلی اصرار به رفتن تا آبشار آخر دارم گفتن نه خب شما جوون هستین برین تا بالا. اونم یکم با اکراه و اینکه دید من میگم بریم چیزی نمونده قبول کرد. ما هیچ وقت تا اونروز تنها نشدیم که بتونم باهاش حرف بزنم ولی اونروز شد.منم پررو سر حرف و باز کردم که چجوری با سعید ازدواج کردی و فلان. چون زنم گفته بود که اینا قبلا فک کنم دوست بودن ولی به کسی نگفتن الانم یه دنیا اختلاف دارن. خلاصه از همین طریق حرف و باز کردم و گفت ما سنتی ازدواج کردیم گفتم نه بابا بهتون نمیخوره و خلاصه هر جور بود یادم نیس چیا گفتم که راستش و گفت و گفت که دوست بودیم ولی دوران دوستی کجا و الان کجا و خلاصه منم موذیانه ازش حرف میکشیدم تا جایی ک کم کم گفتم خیلی واقعا بده که یکسری مسائل شرعی و عقاید چرت این همه آدم و محدود میکنه الان من و شما داریم راحت باهم حرف می‌زنیم ولی واقعا جلو بقیه نمیشه حتی نگاهت کنم. اونم زد به پررویی گفت البته شما که خوب نگاه میکنی. گفتم خب بعضی چیزا دیدنی هستن. گفت چیزا؟ مگه من اشیا هستم که میگی چیزا؟ گفتم بماند گفت نه خب واقعا جالب بود گفتم حالا حتما که نباید اشیا باشه در مورد اجزا گفتم… زد زیر خنده گفت خسته شدم بشینیم یکم. گفتم نه راه بیا بالاتر جای دنج و باحالی داره اونجا چن دقه میشینیم من اون مسیر و حفظ بودم میدونستم یکم جلوتر راه یکم سخت میشه و همش تو فکرم بود اونجا از پشت سر نزدیکش بشم. رسیدیم به همون نقطه ولی تا اونجا هم من باز ادامه دادم که منم از زنم راضی نیستم اخلاقش خوبه ولی یه چیزایی اذیتم مکنه گفت چی مثلا؟ گفتم آدم خوبه قبل ازدواج بره مشاوره که مزاجها رو بهش بگن من گرم و خشکم ولی اون مزاجش کامل متفاوته. و این خیلی اختلاف میاره. گفت راستش منم از همین رنج میبرم دوران دوستی من و سعید 4ماه بود نتونستم خوب بشناسمش و میفهمم واقعا چی میگی درک میکنم. گفتم نه نمیفهمی چی میگم خیلی برام سخته. گفت چرا میفهمم. گفتم چی و میفهمی. گفت همین مشکل و منم دارم اینا کلا خانوادشون سرد هستن. گفتم عع ولی تو دلم قند آب شد فهمیدم سعید نمیتونه اینو بکنه و خیلی سرده. منم خودم با زنم مشکل دارم اصلا سکس باهاش نمیچسبه هیچوقت نمخاد. یکم حرف زدیم و منم بحث و ول نمیکردم که جنسی بشه تا رسیدیم به اون نقطه صعب العبور گفتم اینجا یکم سخته شما جلو برو من هوادارم گفت نه شما جلو برو اگه نتونستم دستم و بگیر. منم خر ذوق شدم چون اصلا تو فامیل خانواده زنم محرم و نامحرم بازی خیلی شدید دارن. و مطمئنم اگه سعید میدونست ما تنها دوتایی قراره بریم آبشار نه زنم میزاشت نه برادر زنم… رفتم جلو و منتظر نموندم دستم و دراز کردم اونم دستم و گرفت و اولین جمله گفت اگه سعید بفهمه گفتم مگه قراره بفهمه.؟ هیچی نمیگیم اصلا. خلاصه خیلی خودش و لش کرد کشیدمش و دست دیگم و آوردم دور ساعدش و اومد بالا. تو اون صحنه یقه لباسش باز شد و من تونستم سوتین مشکی رنگش و چاک سینه اش رو ببینم خیلی حشری شدم بین کوهها تو مسیر رودخانه و خلوت… گفتم واقعا با این بدن و اندام ورزیده فک نمیکردم نتونی از اینجا بیای بالا. گفت میتونستم ولی مخاستم خیلی زور نزنم. گفتم منم البته خوشحالم که تونستم بعد سه سال دستتو بگیرم. گفت وا! مگه چیه! گفتم هیچی، همینجوری. گفت واقعا خیلی اینو مخاستی که دستم و بگیری فقط. گفتم آره. با خنده گفت خب بازم بگیر. گفتم من اصلا بعد ازدواج هیچ دختری به چشمم نیومده ولی شما خب… گفت می‌فهمیدم فک کنم سعیدم گاهی شک می‌کرد چون گاهی از دستت در میرفت بد جوری زل میزدی بهم. ولی خب تو هم حق داری همون مشکلی که من دارم و داری وگرنه منم سعید و دوستش دارم ولی بخاطر سرد مزاجیش اختلافات زیادی داریم اصلا تفاوت مزاج اختلاف نظرهای زیادی تو زندگی میاره بخاطر همینم هنوز بعد شش سال بچه دار نتونستیم بشیم. من دیگه هیچی نگفتم و رد شدم اون طرف آب و باز دستم و دراز کردم و دستش و داد بهم و این بار دستش و ول نکردم. گفتم آره منم خیلی اختلاف دارم به زور باردارش کردم. گفت جدی؟ گفتم آره رابطمون خیلی کمه. یه جا سایه دیدم و گفتم یکم بشینیم باورم نمیشد به این راحتی با زری دارم اوکی میشم ولی داشت همه چی توب پیش می‌رفت و دستش تو دستم بود نشستیم رویک تخته سنگ که برای دونفر جا کم بود. قشنگ چسبیدیم به هم. دستم و گذاشتم رو پاش وااای چ نرم بود. اون پاشد و آب زد به صورتش گفتم این فرار کرد خوشش نمیاد بیشتر ازین که دستش و گرفتم نزدیک بشه ولی چیزی نگفتم دیدم دوباره خودش اومد نشست کنارم. گفت گرمم شد یه مانتو نخی کوتاه دکمه دار پوشیده بود دکمه بالاش و باز کرد باز پوست بدنش و دیدم و دستم چون کنارم بودبا هر تکون کوچکی که به خودش میدادم دستم می‌خورد به رون پاش. داشتم راست میکردم ولی چون اونجوری نشسته بودیم خیلی ضایع دیده می‌شد که کیرم راست شده سعی می‌کردم اونجوری نشه فک میکردم ناراحت بشه. گفتم موهاتون و روز بله برون دیدم خیلی موی بلند دوست دارم اصلا از همون موقع چشمم یکم دنبالت اومد. گفت وااای فکرش و بکن همین موها رو سعید صد بار گفته کوتاه کن گفتم چ بی سلیقه گفت بابا کلا بی ذوقه و سرده. گفتم حیف. نه به من که اینقدر گرمم گیر زن سرد افتادم و شما هم فک کنم گرم مزاج باشی گفت آره منم مث تو گرم و خشکم. گفتم موهات و زدی یعنی؟ گفت نه دارم شون جمع میکنم بالا میبندم البته میدونستم موهاش و داره فقط میخاستم سر حرف بیشترباز بشه گفتم جدی چجوری اون حجم مو رو بستی دیده نمیشه یه نگاه اطراف کرد و روسریش و برداشت گفت اینجوری گفتم اینجا کسی نیس باز کن بزار باد بخوره که خودتم گرمات کرده. گفت بخاطر گرما میگی یا خودت دوس داری ببینی گفتم منم خب دوست دارم موی بلند. واااااای زری موهاش و باز کرد منم چون بلند بود موهاش گرفتم و به هوای باز کردن و صاف کردنشون باهاشون ور رفتم. ناخود آگاه دستم و بردم لای موهاش و از پشت دستم می‌خورد به بند سوتین زری. کم کم دستم و بردم سمت پهلوش و گفتم کاش جای من و سعید عوض میشد. دیدم هیچی نگفت دوباره گفتم واقعا کاش اینجوری بود… گفت همین الان که همین شده تو الان بجای سعید کنارمی که… گفتم درست ولی اختیاری ندارم… گفت اختیار میداشتی اولین کاری که میکردی چی بود؟؟ گفتم این دیگه عملی میشه گفتنی نیس. دلم داشت می‌ریخت و ضربان رو هزار بود دوباره گفت خب اگه اختیار داشتی اولین کار چکار میکردی عملی بگو منم دیدم دگ جایز نیس آماده سازی کنم همون دستم که تو موهاش بود و بردم بالا دور گردنش و کشیدمش سمت خودم و لبش و گرفتم چند ثانیه کوتاه لب پایینش و خوردم تا فاصله گرفتم دیدم چشماش خمار شدن. گفتم ووواااایییی چه خوشمزه ای تو زری…دوباره چسبیدم به لبش این بار اونم لب منو خورد گفت از دست تو چکار داریم میکنیم ما دوتا… گفتم هیچی عشقبازی واقعی میکنیم گفت عجیبه نفهمیدم چی شد تو این یه ساعت گفتم راستش یه ساعت نیس سه ساله دلم این لحظه رو میخواست و دوباره لبش و گرفتم و زبونم و دادم تو دهنش اونم زبون داد و طولانی خوردیم. یهو حواسم اومد به اطراف که کسی ما رو نبینه گفتم پاشو اینجا بیشتر ازین ضایع میشه بریم بالاتر یکم… پا شد و دستم و گرفت و دیدم سمت چپ یه خونه روستایی گلی هس که مشخص بود کسی توش نیس چون سقف نداش گفتم بریم تا اونجا هیچی نگفت و باهام اومد حسابی حشری بودیم دوتایبمون دعا میکردم اون خونه گلی امن باشه البته واقعا برام فرقی نمی‌کرد فقط میخاستم ارضا بشم که دیدم آره اونجا مث اینکه قبلاخونه بوده و با یه فاصله ای بیشتر از اون خونه به جاش یه خونه جدیدتر ساختن که مشخص بود اونم دربش قفله و کسی توش نیس. آخه از روستای اصلی دور شده بودیم و این خونه فقط حکم خونه باغ داشت اون سمت هم اکثرا سیب قرمز لبنانی و گلابی پاییزی میکاشتن واسه همین باغها میوه هاش کال بود و باغدار 24ساعت سر باغش نبود. خلاصه که گفتم زری امکانات نیس ولی میخامت گفت وای نه زیاده روی نکنیم واقعا بنظرت کارمون درسته؟ گفتم سخت نگیر زیاده روی نمی‌کنیم کسی هم قرار نیس تحت هیچ شرایطی بفهمه دوباره کشیدمش جلو آخه زری یه هوا از من بلندتر بود لباش و خوردم باز چشماش خمار شدن معطل نکردم دستم و بردم رو سینه هاش دستمو سعی می‌کرد بگیره چون واقعا تردید داشت و باورش نمیشد و خودمم باورم نمیشد سینه های زری از روی لباس تو مشتمه و لبهاش و زبونش تو دهنم… دکمه هاش و باز کردم سوتینش و زدم بالا و سینه ش و خوردم دست دیگم رفت لای پاش و از روی ساپورت کسش و می‌مالیدم یه جوری بلند آه می‌کشید که یادش رفته بود جامون امن نیس ولی منم هیچی نمیفهمیدم دستم و بردم تو شلوارش و دستم خورد به کس خیسش اصلا زانوهام سست شدن بی اختیار افتادم رو خاک و جلوش زانو زدم و شلوارش و دادم پایین اونم موهام و دو دستی می‌کشید آخه زری خیلی وحشیه زبونم و رسوندم به کسش و کیرم و که داشت می‌ترکید آزاد کردم بلند شدم کیرم و برسونم به کسش ولی خب شرایط و مکانمون سخت بود دیدم اون خم شد و شروع کرد به ساک زدن منم گفتم بخور که این کیر فقط تو دهن تو رفته و مال توعه خیلی عالی می‌خورد تا ته می‌کرد تو دهنش و نگه می‌داشت کیرم واقعا نسبت به هیکلم عالیه و تو کس هر جنده ای رفته ازش راضی بوده گفتم زری مخام کس تو بکنم گفت اینجوری نمیشه بزار خم بشم بهم پشت کرد و خم شد و از پشت دادم تو کسش چند تا تلمبه زدم و ازش قول گرفتم حتما باهم در ارتباط باشیم و اولین فرصت رو یه تخت از خجالت هم در بیایم گفت آبت و بده بخورم ولی اینقدر حشری بودم که آبم اومد و در آوردم ریختم روش… بعدش سریع خودمون و جمع کردیم تازه وقتی آبم اومد فهمیدم چکار کردیم لبهاش و گرفتم و گفتم ازین به بعد تو زن منی منم شوهر تو… گفت مگه غیر اینه… خلاصه که برگشتیم به سمت پایین که تابلو نشه تو راه نقشه ریختم که منم پام پیچ خورده یکم بالاتر از مادر زن و پدر زنم چن دقه نشستیم و برگشتیم اون و جلوتر تنها فرستادم خودم ده دقه بعدش رفتم و چهار تایی برگشتیم پیش زنم و برادر‌ش خوشبختانه هیچ کس هم در مورد اینکه من و زری تنها رفتیم آبشار حرفی نزد فقط گفتن پای منم پیچ خورده و برگشتیم منم یکم الکی لنگ زدم. وقتی برگشتیم دل تو دلم نبود که صبح بشه و سعید بره پادگان و من بتونم به زری زنگ بزنم که دیگه صبح ساعت 8 بود زنگ زدم و اوکی کردم زری هم گفته بود مخاد بره خیاطی و باهم قرار گذاشتیم. با دوستم که هتل کوچولویی داره هماهنگ کردیم و رفتیم اونجا.تا رفتیم تو اتاق چسبیدیم به همدیگه لباسهامو و در آوردیم و گفتم حالا وقتشه اونجوری که دلم مخاست بخورمش کسش و خوردم اونقدر خوردم ارضا شد باز داگی نسوندمش و شروع کردم با زبونم کونش و لیس زدن کم کم رفتم نزدیک سوراخش و زبون زدم و تف انداختم انگشتم و کردم تو کونش گفت وااای دارم میمیرم گریه اش از شهوت در اومد گفتم آرزوم زبون زدن تو سوراخ کونت بوده گفت یعنی میخای اون و بکنی تو کونم؟ گفتم آره عزیزم گفت نمیره جا نمیشه گفتم من بلدم گفت دردم میاد انگشتت و طاقت نمیارم گفتم من بلدم درد و ازت میگیرم که فقط لذت ببری. پاشدم انگشتم و با وازلین و ژل لیدوکایین که گرفته بودم وچرب کردم و سوراخ نازش و آماده کردم بعدم اول از جلو بعدش از کون فک کنم نیم ساعتی کردمش و آبم و ریختم تو کونش… البته بعدها دیگه به پیشنهاد زری جان ژل لیدوکایین و حذف کردم چون حسابی واسه کیرم جا باز شده و هر بار میکنم تو کونش حسابی هم میکوبم دیگه هم اجازه ندارم آبم و جز توی دهنش جای دیگه بریزم… الان تقریبا یه ساله که هفته ای سه بار حتما ولی تا چهار بار هم پیش اومده که زری رو میکنم و ازش خیلی راضیم… دوستان هر کی مخاد چرت بنویسه مهم نیس مهم اینه که با این سکس هم خانومم راحت شدو بچه هم به دنیا اومد و هم سعید اوسکول دگ حتی یک بار به زری نگفته بیا سکس کنیم چون زری هم طرفش نمیره اون راحته موندم این چجوری مرد هست که کیرش فقط مال شاشیدنه اصلا حس نداره. زن خودمم که خوشحاله بهش گیر نمیدم… در اصل زن من شده زری و شوهر اونم شدم من…
نوشته: مهدی

نوشته های مرتبط:
جر دادن کس و کون زنِ خواننده مشهور شهر در شب احیاء
هدیه زنِ فاعل
سکس با زنِ همسایه قدیمی
گایش کس و کون زنم توسط برادر زنم
ارضا شدن با لباس زیر زن برادر زنم
سکس با خانم برادر زنم عاطفه (۵ و پایانی)
سکس با خانم برادر زنم عاطفه (4)
سکس با خانم برادر زنم عاطفه (۳)
سکس با خانم برادر زنم عاطفه (۲)
سکس با خانم برادر زنم عاطفه (1)
داستان سکسی من و زن برادر زنم
زن برادر زنم که زن جندم شد
کس صورتی مهسا زن برادر زنم
زن برادر زنم کراشم شد
دختر برادر زنم
من و همسر برادر زنم
کون دادن به پدر زن و برادر زنم
سکس من با زن برادر زنم
وقتی پسرم میشه برادر زنم
از انگشت کردن اشتباهی تا کردن خواهر زنم
برادر شوهر عوضیم میلاد
برادر زاده ام پسرمه
رامین برادر همجنسگرای من
مهدی برادر بزرگم
برادر ناتنی
برادر خواهر مفلوک (۵ و پایانی)
سکس خواهر برادر دوقلو (۳ و پایانی)
سکس خواهر برادر دوقلو (۲)
سکس خواهر برادر دوقلو (۱)
برادر خواهر مفلوک (۴)
سکس با برادر خانم داداشم
برادر خواهر مفلوک (۲)
برادر خواهر مفلوک (۱)
عاشق برادر شوهر
زیر خواب برادر زاده ی همسرم شدم
برادر خواهر دیوث (۵ و پایانی)
سکس با زن برادر مو خرمایی (۱)
برادر خواهر دیوث (۴)
برادر خواهر دیوث (۳)
برادر خواهر دیوث (۲)
برادر خواهر دیوث (۱)
برادر یا …؟ (۱)
آرزوی دادن به برادر بزرگترم
کون برادر زاده دامادمون
مطب دکتر: سواستفاده برادر بزرگتر (۲ و پایانی)
مطب دکتر، سواستفاده برادر بزرگتر (۱)
تو برادر منی
گاییده شدن توسط برادر ناتنی
سکس برادر شوهر با زنداداش خوشگل
شبی سرد بارانی در آغوش گرم برادر شوهرم
کون دادنم به برادر خانمم در حمام
خواهر و برادر دوقلوی من
نازی و برادر
حس خوب با برادر شوهر سكسيم
تجاوز برادر بزرگم
سکس با برادرِ عشقم!
سکس با زن برادر دوستم
سکس با زن برادر خانمم
زن برادر زن، عجب جنده ای….
برادر کوچکم پرویز
سکس با برادر زاده از روی دلسوزی
اعتیاد به سکس با پسر برادر شوهر
برادر اما… نامحرم!
مریم زن برادر خانمم که مال خودم شد
برادر شوهر نامردم
من و برادر حشریم
کس دادن به دو برادر
تجاوز برادر وحشی
سکس با برادر ناتنیم
برادر شوهر عوضی
خواهر و برادر مهربون
برادر بزرگ تر مشغول تماشای توست
برادر شوهرم و وسوسه سکس باهاش
رابطه عاشقانه خواهر با برادر کوچکتر
اولین لز من با برادر زادم
سکس با برادر دوستم
برادر شوهر سکسی من
سو استفاده برادر شوهرم
سحر و برادر شوهر
خاطره اولین سکس با برادر شوهرم
خانواده متعصب و برادر متجاوز
برادر شوهر عاشق
برادر قلابی و گناه
داغ ترین شب زمستون با برادر شوهر
زن برادر لاغر
زن برادر و نگهبان پمپ بنزین
آری ای برادر (1)
عشق دو برادر به یک دختر
تجاوز برادر موجب مفعوليت
سکس با زن برادر همسرم
زن برادر باربی و معضل روز قیامت
گاييدن زن برادر زن
کس زن برادر خانمم
سکس با برادر ناتنی
سکس با برادر همسرم
جر دادن دختر برادر و مادرش (۱)
اولین سکس با برادر بزرگتر
خواهر مهربان و برادر … (۲)
خواهر مهربان و برادر …
برادر مست و خواهر خوب
ریحانه و دو برادر وحشی
سوگل زن برادر خانمم
خواهر شیطون , برادر بسیجی
سکس حمیده با برادر زاده اش امیر
سكس با زن برادر خانم
اندر حکایت کردن زنهای شوهردار و کردن یکی از چادریهاش
کردن خواهرزن قبل و بعد از آشنایی با زنم
حشری کردن زنم با کیر دوستم احسان
دادن قرص خواب و کردن کون زنم
کردن زنم از کون بعد طلاق
تماس زنم و شک کردن من
زنم برای راضی کردن بکنش هر کاری میکرد (۵ و پایانی)
زنم برای راضی کردن بکنش هر کاری میکرد (۴)
زنم برای راضی کردن بکنش هر کاری میکرد (۳)
زنم برای راضی کردن بکنش هر کاری میکرد (۲)
زنم برای راضی کردن بکنش هر کاری میکرد (۱)
کردن کون دوست لزبین زنم
کردن کون زنم بعد از ۷ سال
کوس دادن زنم و کوس کردن خودم
کردن زنم تو پارک ارم
کردن زنم قبل ازدواج
حال کردن زنم تو سینما
کردن زنم توسط دوستم
داستان جنده کردن زنم
کردن مامان زنم
آرزوی کردن زنم
قهر کردن زنم و پادرمیانی خاله و زندایی کون گنده اش
راضی کردن زنم (۱)
کردن زنم تو هلند
حشری کردن عکاس توسط زنم
اوبی کردن عمه زنم
تکرار خاطره کردن زنم توسط رضا
صیغه کردن مریم وقتی زنم حامله بود
کردن زنم جلوی من
سورپرایز کردن زنم
کردن کون خواهر زنم زهرا
کردن خواهر زنم از کون
کردن زنم
خاله زنم و خیانت زنم
زنم زیر بکنش، من زیر زنم (۴)
زنم زیر بکنش، من زیر زنم (۳)
زنم زیر بکنش، من زیر زنم (۲)
زنم زیر کیر بکنش، من زیر زنم (۱)
هم زنم هم خواهر زنم
سکس با زنم و خواهر زنم
نمی خوام پدر زنم , زنم باشه 3 (قسمت آخر)
نمی خوام پدر زنم ,زنم باشه 2
نمی خوام پدر زنم , زنم باشه 1
سکس الناز با دوست پسرش و قایمکی نگاه کردن من
کردن عمه توی شب عروسیش

اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *