این داستان تقدیم به شما
سلام من پژمانم داستانی که میخوام براتون بگم برا سال ۹۲ هستش
من تو یکی از روستا های استان کردستان زندگی میکنم بهار سال ۹۲ بود که خونواده عمه ام اومدن تعطیلات رو با ما باشن خونه پدرم وسه تا از عموهام تو روستااست عمه هر وقت بیاد بیشتر از یه هفته میمونه پسر عمم یه زن داره که کل طایفه تو کفش بودن خدایی خیلی نازه و عشوه میاد خلاصه ی کلام یه روز گفتن که بریم ناهار رو تو دل طبیعت بزنیم ماهم طبق معمول توپ فوتبال ووالیبال و…. رو که کار همیشگی بود با خود بردیم عمه خانم گفت پسرا برن برامون ریواس وقارچ و…. بیارن دخترا هم اینجا تدارک ناهار رو ببینن و
یکی از پسرا بمونه که خوشبختانه ما رو برای چیدن هیزم ودرست کردن چای دودی پیش خودشون گذاشتن (منم ازخدام بود چون هر وقت که آنا خانم بیاد کار من میشه تو نخش رفتن و دید زدن کون نازش)
بعد درست کردن آتش دخترا شروع کردن وسطی که من هم اضافه شدم بهشون وای وقی میدوید چه کونی داشت فرم ورزشکاری و زیبا!!! آنا خانم ورزش هم میکرد وهمیشه پزش رو به دخترا وزن های فامیل میداد خیلی تو نخش رفتم توپ که بهش میخورد خیلی ناز میکرد دخترا خسته شدن ساعت های ۱۲ ظهربود گفت پژمان والیبال بازی کنیم منم که از خدام بود قبول کردم وقتی توپ هارو میزد اه اه اه عجیبی میکرد داشتم دیوانه میشدم یه بار که توپ رو پرت کرد برام یه اسپک زدم که توپ خورد به رون نازنینش و این توپ شد مایه خیر وبرکت برا من
اونجا کلی بهم بد وبیرا گفت و … وقتی برگشتیم خونه من پای کامپیوتر بودم که اومد تو اتاق گفت که لعنتی رونام کامل کبود شده خدایی اینقد سفید بود که توپ هیچی اگه خودکار ازدستش میفتادکبود میشد گفتم نگاه کنم که اجازه نداد بغل دستم نشسته بود دستم رو گذاشتم رو رون نازش گفتم شرمنده ببخشید دامنش رو دادم بالا یه ساپورت پاش بود که سفیدی رونش کامل مشخص بود سیلی ناز بهم زد گفت اینجا جاش نیست اومدی شهر حتما کبودی رو بهت نشون میدم گفتم تا برمیگردی شهرجای کبودی میره من هم میمیرم از غصه ولی چون قول داده بود خیالم راحت شد خلاصه بعد اون روز دو روز موندن منم داشتم دیوونه میشدم یه چیزی که یادم رفت پسر عمم معلمه و از شنبه تا دوشنبه شیفت صبح سر کاره روز شنبه بود که ساعت ۷و نیم یه اس اومد وای خودش بود !!!!!نمیخوای جا توپت رو ببینی آقا؟؟؟
منم که تو آسمونا بودم نوشتم اینقد ماساژش میدم که جاش نمونه
گفت تا ۴۰ دقیقه دیگه میره باشگاه یه کم کار میکنه و من برم دنبالش منم خیلی هول شدم زدم تو جاده رفتم شهر وای دل تو دلم نبود یه آرایشگاه رفتم تا مرتب باشم و رفتم دم در باشگاه بانوان سوارش کردم نمیتونستم هیچی بگم دوست دختر زیاد داشتم ولی چون فامیل بود و زن هم بود یه جوری شدم بهش گفتم چرا من ؟
گفت به هیچکی اعتماد نداره جز من !
داشتم دیوانه میشدم روم کم کم باز شد داشتم داخل شهر دور میزدم که گفت اگه کسی ببینتمون براش بد میشه گفتم قرار بود جاش رو نشون بدی تا ماساژش بدم گفتش که قول دادم بهت ولی تو ماشین که نمیشه بهش گفتم بریم بیرون شهر قبول نکرد گفت الان باشگاه عرق کردم باید اول از هر کاری دوش بگیرممممم گفتم باشه بریم خونه شما الان که آقا مدرسه است خونه هم خالیه قبول نکرد چون خونه آپارتمانی مسکن مهر بود و همه همدیگر رو میشناختن منم پدر بزرگم خدا رحمتش کنه یه خونه کوچیک داخل شهر داشت که چند ماهی بود فوت شده بود گفتم بریم اونجا دوشتم بگیر ماساژتم میدم بالاخره با هزارالتماس قبول کرد رفتیم از خونشون حوله و …. برداشت و رفتیم خونه پدر بزرگ رسیدیم داخل خونه بغلش کردم ویه بوس که زد تو ذوقم گفت باشگاه بودم بزار دوش بگیرم بعد رفت داخل حموم تهدید کرد نرم تو …
منم که داشتم از شق درد میمردم از گوشه در دید میزدم که بخارلعنتی اجازه نمیداد یه کم لای در رو بیشتر باز کردم که بخار خارج شه وای پشتش به من بود چه کونی داشت کیرم داشت میترکیدصدام زد گفت حوله م رو بیار بردم براش و اومد بیرون گفت بیا دسته گلت رو ببین بعد ۳ روز هنوز جاش کبود کبود بود جلوش زانو زدم و جاش رو چندین بار بوس کردم چشام رو که دادم بالا وای تو زندگیم چنین کُسی ندیده بودم حتی تو فیلم های پورن خارجی “””حولش رو زدم کنار و از جای توپ زبونمو کشیدم بالا تارسیدم به لبهاش چه حالی داشت تو دنیای دیگه ای بودم چندین سال بود خوابشو میدیدم الان کامل در اختیارم بود
خوابوندمش و ازش لب گرفتم لعنتیخیلی وارد بود رفتم سراغ گردن و گوشش که خیلی میترسید گفت آروم که جاش میمونه اومدم سراغ سینه های نازش وای یه سینه ۸۵ با نوک صورتی خدای من اه اه میکرد خیلی آروم لیس میزدم وبادستم اون یکی رو ماساژ میدادم خسته ی باشگاه بود اومدم سراغ کس نازش کاملا گوشتی و سفید حدود ۱۰ دقیقه لیس زدم صداش در اومد آخ آخ وا یییئییی
دوباره ازش لب گرفتم و در حالت خوالیده که آنا زیرم بود کیرم رو گذاشتم رو لبه هایکس نازنینش و میمالوندم بهش دوست داشتم خودش کیرم رو بکنه داخل بد جورحشری شده بود ناله هاش بلند تر شد
با یه تکون به شکمش داد کیرم رفت تو دهانه کسش خیلی گرم بود ولیز با فشار کل کیرم رو کردم توش وای داشتم بیهوش میشدم تلمبه زدن رو شروع کردم خیلی آروم!!!!! صدای نازش بلند وبلند تر میشد توهمون حالت داشتم ادامه میدادم یه ۴الی ۵دقیقه گذشت عضلاتش منقبق شد و اه اه اه میکرد دستش رو قفل کرد به کمرم وفشارم داد و ارگاسم شد
تا یه دقیقا نذاشت تلمبه بزنم تو همون حالت موندیم لبش رو آورد جلو گفت مرسی !!!!! آتیش گرفتم گفتم میشه برگردی ؟
چشم تو جون بخواه برگشت از پشت گذاشتم تو کسش وای کون عضلانی و ورزشکاریش خود نمایی میکرد نتونستم خودم رو کنترل کنم داشت ابم میود که بهش گفتم داره آبم میاد گفت قرص خوردم و همش رو خالی کردم تو خیلی حال داد چند دقیقه روش موندم و باهم رفتیم دوش گرفتیم و دو ساعتی رو باهم فقط حرف زدیم و درد دل میکرد از عمه که باهاش بده و از زن های فامیل که بهش حسودی میکنن و….بعد رسوندمش خونه و خودم برگشم …..
واین شد رابطه من و آنا جون که هر هفته از شنبه تا دوشنبه یه روزش رو با هاش هستم
اگه خوشتون اومد داستان کردنش از کون رو که خیلی با حال بود براتون مینویسم
ممنون که خوندین
نوشته: پژمان
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید