این داستان تقدیم به شما
من یه مغازه خرازی کوچیک دارم که تو محل خودمون هم هست و مشتریام هم اهالی محلن و همدیگرو میشناسیم. تو همین محل من یه دوستی دارم بنام نادر که همسایمون هست و باهم بزرگ شدیم. این ماجرا درباره کردن مامان نادر هست که همین دیروز صبح اتفاق افتاد و گفتم تا داغه داغه براتون تعریف کنم…
***
مامان نادر یه زن تقریبا چهل ساله، چادری، قد کوتاه و تپل مپل، با پوست سفید و سینه های هشتاد و پنج و کون درشتی که حتی از زیر چادر هم معلومه که چقدر نرم و ژله ای هست و قیافه خیلی جذاب و با نمک.. راستش من مامان نادر رو از بچگی میشناسم و زن ساده و محجوبی هم هست و هیچوقت نظر سکسی هم بهش نداشتم … تا دیروز صبح…
من معمولا خریدهای مغازه رو بصورت عمده از تهران میخرم و اجناس متفرقه مثل لباس زیر یا سوتین و اینچیزا هم اصلا جزو خریدهام نیست و اجازه فروششون رو هم نداریم ولی خب از وقتی راه چین باز شد و هر از گاهی برای خرید به چین میرم، از جمله همین سفری که چند روز پیش برگشتم،، اینجور اجناس رو هم میارم و فقط برای مشتری های خاص و غیر رسمی بهشون میفروشم
دیروز طرفهای ساعت ده صبح بود و سرم خلوت که یهو مامان نادر با همون چادر مشکی اومد تو مغازه.. بعد از خریدهای معمولی مثل روبان و دکمه و یکی دوتا چیز دیگه پرسید که از چین ایندفعه چی آوردی که من اسم چند قلم از جمله سوتین های نخی بدون درز رو آوردم که یهو گفت میشه یکی از همین نخی ها رو ببینم؟ گفتم سایزتون چیه گفت هشتاد و پنج… سوتینهایی که من آورده بودم سایزبندی هاشون فرق میکرد و بصورت ا بی سی دی بود و عددی نبود.. گفتم والا سایز اینها عددی نیست من همینجور یکیشو برات میارم برو پرو کن اگه خوب بود ببر اگه هم سایز کوچکتر یا بزرگتر خواستی بگو تا بهت بدم… که یهو همینجور که روی پیشخون شیشه ای دولا شده بود یه کم چادرشو باز کرد و گفت این اندازه بیار…. برق از چشمام پرید…یه تیشرت مشکی یقه گرد و کاملا پوشیده تنش بود ولی اینقدر چسب بود که سینه هاش از توش مثل دوتا کله قند زده بودن بیرون… اول صبح و خودمم همینجوری هم حشری بودم، اینم که دیدم دیگه آمپر چسبوندم و تا رفتم سوتین رو براش بیارم کیرم راسته راست شده بود…
وقتی که رفت تو اتاق پرو که سوتین رو آزمایش کنه تصور اینکه مامان نادر الان لخت تو اتاق پرو هست و منم که همینجور کیرمو از رو شلوار میمالیدم به کله ام زد که برم تو اتاق پرو و بکنمش… مغزم از کار افتاده بود و دیگه فرمان از کیرم می بردم
سریع رفتم در شیشه ای مغازه رو از تو قفل کردم و رفتم بسمت اتاق پرو…
اول نفسمو که بند اومده بود رو یه نفس عمیق کشیدم و در رو یهو باز کردم و رفتم تو… چادرشو در آورده بود و اون تیشرت مشکی رو هم درآورده بود و سوتین رو داشت می بست که با دیدن من یهو یه جیغ کوتاه کشید و جلو سینه هاشو گرفت و رفت چسبید به دیوار.. اتاق پرو کوچیک بود و در رو که بستم تقریبا سینه به سینه شدیم.. دست انداختم دور دوتا پهلوش که لخت بودن و بغلش کردم و لبم رو گذاشتم رو گردنش و شروع کردم ماچ کردن….تقلا میکرد که خودشو از تو بغلم بیاره بیرون ولی جای فرار نداشت….. هی میگفت چیکار داری میکنی.. نکن.. برو بیرون…ولی من گوشم بدهکار نبود .. یه دامن سیاه نازک حریر هم پاش بود..دستمو که بردم پایین و از رو دامن کسش رو گرفتم تقلاش کم شد و فقط با دست به سینه ام فشار میاورد…
شروع کردم التماس کردن بهش میگفتم کاریت ندارم بخدا فقط بزار یه کم بمالمت دارم از شهوت میمیرم… میگفت گمشو کثافت من جای مادرتم.. ولی بعد از چند لحظه دیگه ساکت شد و فقط نفس نفس میزد… همونجور که تو بغلم بود بالا تنه اش لخت بود و با دامن که من با یه دستم محکم گرفته بودمش دست دیگمو بردم زیر دامن و از کنار شرتش کس تپلش رو انگشت میکردم.. یه کم دولا شده بود که دستم از تو شرتش بیاد بیرون ولی همونجوری به زور برش گردوندم و از عقب چسبیدم بهش..دیگه تقریبا تقلا نمیکرد ولی با یکی از دستاش هنوز منو فشار میداد عقب.. همونجور که هنوز تو بغلم محکم گرفته بودمش با دست راستم کمربندمو باز کردم و شلوار و شورتمو کشیدم پایین و کیرم مثل فنر پرید بیرون.. دامنشو زدم بالا…. دوتا رون سفید و یه کون خوشگل و گنده جلو چشمم بود.. شررتش قرمز بود و محکم گرفته بودش که در نیارم ولی حریف نشد و شرتش رو تا زانو کشیدم پایین.. کون خوشگلش درست جلو چشمام بود… دست انداختم از وسط پاش کسشو گرفتم.. دیگه تقریبا آروم شده بود و دستاشو زده بود به آینه اتاق پرو.. دهنم خشک شده بود و تف نداشتم ولی به هر زحمتی بود یه تف جمع کردم و زدم سر کیرم و هلش دادم وسط پاهاش.. کیرم خودبخود رفت تو کسش…
دستامو برده بودم جلو و سینه هاشو گرفته بودم و می مالیدم… کیرمم تا ته تو کسش بود که داشت مثل کوره میسوخت… هفت هشت تا تلمبه بیشتر نزده بودم که آبم مثل اینکه از تمام وجودم کشیده شده باشه اومد و ریختم ته کسش… یه سی ثانیه هردومون بیحرکت بودیم که کیرم خودش اومد بیرون و یه کم دیگه سینه شو مالیدم و چندتا ماچ ازپشت گردنش کردم و از اتاق پرو زدم بیرون و رفتم در شیشه ای مغازه رو باز کردم و رفتم پشت پیشخون… چند دقیقه بعد هم مامان نادر از اتاق پرو اومد بیرون و بدون اینکه یک کلمه بگه یا حتی نگام کنه مستقیم رفت طرف در و از مغازه زد بیرون.. منم یه نخ سیگار روشن کردم رفتم بیرون مغازه و همینجور که پک میزدم از تو پیاده رو مامان نادر رو از دور میدیدم که داشت با سرعت میرفت و اون یه جفت کون گنده که هی بالا پایین میشدن…
نوشته: کاپیتان نیمو
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید