این داستان تقدیم به شما
درود به همه ی حشریهای کس پرست.
حسین هستم. من شغل آزاد دارم و با خانومم و یک پسر 7 ساله زندگی میکنم. از لحاظ مالی وضع خوبی دارم ( البته این رو بگم که الان 2 تا بچه دارم و این موضوع که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به زمانیه که من یک پسر داشتم)
من چون توی شهر خودمون فامیل درجه یک زیاد نداریم لذا با خانواده عمم مخصوصا بچههاش که همه متاهل هستند رفت و آمد خانوادگی داریم. خیلی باهم ایاق هستیم…
***
چند سال پیش بود که پسر عمه بزرگم رفت و آمدش به خونه ما زیاد شد. پسر عمم بچه نداشتن و خانومش اسمش اکرم بود،،،یک دختر قد بلند و سفید با باسن روفرم و بزرگ که تیپش رو عالی کرده بود و عشوه خاصی تو نگاهش بود. اکرم خیلی باکلاس بود،، من کم کم داشتم یک جورایی به اکرم علاقه پیدا میکردم یک جورایی هر وقت می دیدمش حالم خوب میشد. اول متوجه نبودم اما کم کم دیدم اگه روزی نبینمش دلم براش تنگ میشه. اکرم توی خونه راحت بود و معمولا لباسهای جلف می پوشید که این به زیباییش اضافه می کرد جریان عشق و عاشقی من از زمانی شروع شد که اکرم یک مانتو استریج مشکلی تنگ که اون زمان مد بود تنش کرده بود و باهم بیرون رفته بودیم سر زمینهای کشاورزی مادرم.. جلوم که راه میرفت کونش بد جوري به آدم چشمک میزد احساس کردم هوری دلم ریخت پایین. هرچه بیشتر نگاش کردم بیشتر خوشم اومد. حاضر بودم هرچی بگه بدم اما اون کون اختیارش مال من باشه…توی دلم به پسر عمم حسودی شد. چند وقتی بود که همش توی فکر این صحنه بودم و دلم میخواست باهش دوست بشم.
رفت و آمد ما زیاد شد و من هر لحظه بیشتر عاشقش میشدم تا اینکه دلمو زدم به دریا و گفتم مرگ یکبار شیون هم یکبار.. بهش میگم یا آبرو داری ميكنه و محترمانه ردم ميكنه یا اینکه از پیشنهاد من استقبال ميكنه.. خیلی دوسش داشتم و دارم
بالاخره یک روز رفتم سر کارش و شروع به صحبت کردم.
اکرم از مشکلات زندگی من خبر داشت بخصوص از رابطه ام با زنم. همیشه از زنم انتقاد میکرد. حق هم داشت اکرم کجا و زنم کجا. البته شوهر اکرم هم دست کمی از زن من نداشت. اصلا من و اکرم به این دوتا نمیخوردیم خیلی اخلاق من و اکرم به هم نزدیک بود.
موضوع رو با اکرم در میون گذاشتم. ابتدا شوکه شد. اما کمکم خودش هم قانع شد که ما دوتا میتونیم دوتا دوست خوب باشیم.
رابطه تلفنی و اس ام اسی من و اکرم شروع شد. من هر روز دیوانه وارتر اون رو دوست می داشتم عاشقش بودم زندگیم نشاط آور شد و از یک نواختی در اومد. هر روز به امید تلفن زدن یا اس دادن میومدم سر کار و با انرژی زیاد کار میکردم. بارها باهش تنها شدم و خیلی دلم میخواست بوسش کنم باهم چند بار سوار ماشین شدیم اما اکرم هردفه بهانه میآورد و پا نمیداد خیلی دلم میخواست باهش سکس کنم. کمکم دیگه موقع سکس کردن با زنم به اون فکر میکردم هر دفه هم که میرفتیم خونشون ازش میخواستم لباس جلف بپوشه. اونم میپوشید یک حس عجیبی داشتم وقتی می دیدمش از کونش خوشم می اومد اونم برام سنگ تموم می گذاشت و با اشاره من جلوم راه میرفت و گاهی خم میکرد لباسش اکثرا تونیک بود. وقتی از خونشون برمیگشتیم حتما باید با یادش سکس میکردم تا آروم بشم وگرنه تا صبح خوابم نمیبرد. چندین بار به بهانه و اینکه مثلا متوجه نشدم به باسنش دست زدم و خودمو بیشتر بهش می رسوندم. اندام سفتی داشت از اون اندامهای شل و وارفته نبود.
خلاصه خیلی جلوي من خودش رو جلوه می داد و من هم بیشتر لذت می بردم تا اینکه جریان مسافرت شمال پیش اومد. با خودم گفتم از این فرصت استفاده می کنم و توی این چند روز کمی باهش حال می کنم. مقدمات سفر رو فراهم کردیم و ما با ماشین خودمون اونا هم با ماشین خودشون راهی مسافرت شمال شدیم.
ظهر راه افتادیم و شب رسیدیم به یک پارک بعد از جنگل گلستان. همون جا خوابیدیم و فردا صبح بعد از خوردن صبحانه راه افتادیم به سمت شمال و رسیدیم بابلسر و یک ویلایی دوخوابه کرایه کردیم وسایل رو از توی ماشین بردیم تو ویلا. بعد از ظهر بعد از نهار رفتیم دریا و کلی آب بازی کردیم . گاهی بهش می خوردم و از پشت دستم رو از توی آب به باسنش میزدم چه کونی داشت باور کنین این کون قابل توصیف نیست.
رفتم یک جت اسکی کرایه کردم و اومدم پسر عمم رو سوار کنم نیومد. زنم هم ترسید. اکرم گفت من میام منم خوشحال شدم و كلي ذوق کردم. اکرم اومد پشتم نشست و راه افتادیم. رفتیم خیلی دور که ما رو نبینن. تند می رفتم. اکرم منو محکم از پشت گرفته بود یک کم می ترسید. سینه هاش به پشتم می خورد و توی موجهای دریا بالا پایین می رفت کلی کیف کردم وسط آب دستم رو گذاشتم روی روناش. اما دستم رو پس زد گفت که می بینن نکن این کار رو.. کیرم بد جوری راست شده بود. خلاصه توی این نیم ساعتی که با جت اسکی بودیم کلی باهش حال کردم و باهم حرفای عاشقانه زدیم. کم مونده بود همانجا آبم بیاد.
وقت اجاره جت اسکی تموم شد و برگشتیم ساحل. اما من فکر اون لحظه هایی که باهش بودم از ذهنم بیرون نرفت. تا حالا اینقدر بهش نزدیک نشده بودم.
از آب که آمدیم بیرون رفتم طرف ویلا که دوش بگیریم بعدش هم بریم بازار برای خرید.. اول زنا رفتن توی ویلا بعد چند دقیقه هم من و پسر عمم رفتیم. وقتی رفتیم توی ویلا دیدم زنم رفته حموم اکرم هنوز نرفته و با لباس های خیس داره ظرف می شوره لباسش بد جوری به بدنش چسبیده بود. قوس کونش و درز کونش و خط شرتش دقیقا معلوم بود.
اکرم به پسر عمم گفت که ساک لباساشون رو از تو ماشین نیاورده و بره بیاره. پسر عمم که رفت چند دقیقه ای وقت داشتم با اکرم تنها باشم. من هنوز دم در بودم که اکرم آمد از دم در دمپایی برداره. خم کرد و کونش رو داد طرف من. من هم دستم رو گذاشتم روی باسنش و در امتداد درز کونش بالا پایین کردم. دستم رو پس زد و گفت نکن اما از نگاهش پیدا بود که ناراحت نشده. ..
رفتم در حموم رو بستم از در ویلا هم خاطر جم بودم از بيرون باز نمیشه. اکرم پای دست شور داشت ظرف میشست از پشت نگاش کردم کونش بد جوري توی لباس خیس به آدم چشمک میزد… دو دل بودم چکار کنم. برم سمتش یانه؟؟ شاید این فرصت دیگه گیرم نمیومد. کیرم داشت از توی شرت میزد بیرون.. راست شده بود.. داشتم با خودم فکر میکردم و هم زمان به کونش نگاه می کردم که یکهو دلمو زدم به دریا.. اول کیرم رو در آوردم و رفتم از پشت بهش چسبیدم و سينه هاش رو گرفتم.. آخ چه سینه هایی از بس کون اکرم رو دید زده بودم و توی فکرش بودم از سينه هاش غافل بودم فکر می کردی سینه دختر 14 ساله توی دستته. گفت پدر سگ ولم کن الان شوهرم میاد. من دیوانه شده بودم و سریع شلوارش رو کشیدم پایین کیرم رو فشار دادم سریع راه خودشو پیدا کرد و از عقب رفت توی کوسش. یک آخ شهوتی کرد و خودش رو میخواست از دمم فراری بده. منم محکم گرفتمش.
اینقدر شهوتی بودم که با سه بار تلمبه زدن آبم اومد و ریختم توی کوسش. موقعی که داشت آبم ميومد تکون نخورد و گذاشت با خیال راحت آبم خالی بشه یک جورایی خوشش اومده بود آبم که آمد یواش ولش کردم. شلوارش رو کشید بالا و یک فحش داد و رفت توی اتاق منم رفتم که ببینم و ازش معذرت خواهی کنم که در اتاق رو قفل کرد… پسر عمم اومد بعد دیگه اوضاع روبراه شد و عادی اما اکرم بدجوری بغض کرده بود… خلاصه طعم اون سکس هنوز که چند ساله ازش گذشته توی ذهنمه.. اکرم مدتی با من قهر بود اما کمکم دوباره مثل اول شدیم.. البته بهش قول دادم دیگه تکرار نکنم.. فقط یکبار توی حرفهایی که با هم زدیم متوجه شدم ته دلش راضی بوده به این سکس. یکبار هم که صحبت حال کردن و اندازه آلت و اینطور چیزا که ميكرديم ازش پرسیدم اندازه کیرم من چجوریه.. گفت که قدش از قد کیر پسر عمم کوچیک تره اما کلفتیش خیلی بیشتر…
پایان
نوشته: حسین
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید