این داستان تقدیم به شما

تو اتوبوس بودیم داشتیم از مسافرت برمی گشتیم همسرم کنارم خواب بود منم نشسته بودم و به مناظر طبیعی نگاه می کردم .اتوبوس به یه رستوران بین راهی رسید در این حین وارد یه دستنداز شد و ایستاد کیف همسرم افتاد .متوجه نشد نمی خواستم بیدار شه بخاطر کیف خم شدم که کیف بردارم ناگهان زردی پوکه سیمکارتی رو دیدم تا اومدم وردارم بیدار شد و به یک حرکت سریع کیف ورداشت رفتم تو فکر اخه سیمکارت گوشیش به نام من بوده و پوکش دست من بود
خیلی ریلکس از اتوبوس پیاده شدیم یه چایی خوردیم وسوار شدیم توی راه خودمو زدم بخواب و شروع کردم به فکرای جور وا جور .مشکل داشتیم دعوا داشتیم حتی من هیز بازی یا هوس کردن کس دیگه به سرم میزد ولی این کارو نکرده بودم خیانت نکرده بودم .تو همین فکرا تو خواب بودم که رسیدم ترمینال واز اونجا هم یه ماشین واسه خونه تو راه همش در حال کشیدن نقشه بودم…
 
تا رسیدیم خونه زنه سریع کیف بندیل انداخت رفت سمت دستشویی.ترسیدم سریع در بیاد بی خیالی طی کردم لباس ها رو درآوردم گفتم من میرم حمام گفت وایسا اول من برم گفتم باشه رفتم رو مبل نشستم تلوزیون روشن کردم اونم وسایلو ورداشت برد اتاق خواب رفت حموم .تا صدای اب شنیدم رفتم سره کیفش پوکه رو از داخلش برداشتم دیدم یه سیم کارت بهش با چسپ چسبیده گذاشتم توی گوشیه خودم تا روشن کردم 2تا اس اومد یکی از ایرانسل یکی از یه شماره ناشناس نوشته بود رسیدی خونه اس بده شماره رو سریع حفظ کردم و دوباره سیم کارت سرجاش گذاشتم تمام اینکارها رو شاید 2 دقیقه نشد انجام دادم صدای زنگ تلفن خورد وحید دوستم بود تلفن جواب دادم و یه حساب کتابی هم داشتیم پشت تلفن اکی کردیم. وحید تلفن قطع کرده بود ولی من قطع نکردم پشت تلفن می گفتم میام حتما می بینمت .در همون حال زنم از حموم بیرون اومد گفت نمی ری حموم گفتم نه باید برم واسه یکی کارت بکارت کنم
 
اومدم با تپش شدید قلب ازخونه بیرون یه دوسه تا سیگار کشیدم تا اروم شدم فکرای جور باجوری میومد سراغم یه هوایی خوردم از طرف باجه تلفن یه زنگ به شماره زدم ورداشت ولی حرفی نزد.اومدم خونه با بی خیالی. صبح شد کارت ملی ورداشتم رفتم مخابرات پرینت سه ماه اخیر گرفتم بعد رفتم ایرانسل اونا فقط پرینت 1ماه اخر اونم فقط تماسها .توی پرینت تلفن بجزدوستام وخانوادهامون غریبه ای نبود .توی ایرانسلش ولی اون شماره دوبار اول ماه تماس گرفته بود .شک همه وجودمو گرفته بود .یه زنگ زدم به وحید دوستم بیاد بریم هوا خوری اومد هر کاری کردم نتونستم بگم زشت بود .غروبی رفتم خونه دیدم تفن صدا می خوره دیدم همسرم با سلام علیک کردن میگه با تو کار دارن وحید بود گفت مشکل مالی داشتی بهم نگفتی گفتم اره فردا بهت میگم

 
بلاخره شب شدساعت 10شب بود داشت با گوشیش ور می رفت ناخودا گاه خون جلوی چشمامو گرفت رفتم سمتش گوشیو گرفتم پرت کردم تو دیوار خورد شد بلند شدکه هلم بده با یه ضربه محکم که دستم از درد ترکید نشوندمش سرجاش گرفتم گلوشو گوشیمو از جیبم درآوردم اسمسشو نشون دادم و شماره رو گفتم کیه .اشک تو چشاش جمع شد پرینت ایرانسل و تلفن خونه رو زدم تو سرش سه چهار بارم زدم تو صورتش .خیال کرد می خوام بکشمش گفت تو رو خدا به بچه رحم کن الان بیدار میشه ولی خون جلوی چشمامو گرفته بود .زنگ بزن الان بیاد بگو من رفتم بیرون همین الا باهاش قرار بزار جمله های تکراری من گفت باشه چاره ای نداشت ولی هی به مرگ بچه قسمم داد نکشمش منم قسم خوردم نمی کشمش .بحرحال تلفن ورداشت باهاش قرار گذاشت و به بهانه اینکه دلش براش تنگ شده و مادرمن مریض شده من رفتم خونه مامانم وتا صبح نمیام . بچه رو بردم تو پذیرایی کمد دیواری راهی برای نفس کشیدن وفیلم گرفتن نداشت مجبور شدم یه سوارخ خیلی بزگ توش ایجاد کنم رم گوشیو خالی کردم تولپ تاب .خودمو اماده کردم واسه اینکه اگر هیکل درشت باشه با چاقو بزنمش به زنم گفتم به هیچ وجه حق نداری برق اتاقو خاموش کنی .حدود ساعت 11شب بود که یه تک زنگ تلفن خونه خورد زنم گفت خودشو در رو باز کرد من رفتم تو اتاق خواب و توی کمد قلبم داشت از جا در می اومد در باز شد صدای بچ بچش اومد چی شده مادرش چرا رفت زنم گفت یه دفعه باباش زنگ زد اینم رفت مثل اینکه تو بیمارستان آشنا داشت .حرفاشونو کامل می شنیدم کجا مسافرت رفته بودی دلم تنگ میشه نمی دونی مگه و موقعی که حرف نمی زدن حتما لب تو لب بودن اوف چه بکنمت امشب وجرت بدم این مدت نبودی دلم تنگ شده بود….
 
مدتی ساکت شده بودن حس کردم لب تولب بودن ولی نمی دیدم خون خونمو می خورد همسرم اول اومد تو اتاق خواب بعد اون اومد یخ زدم قلبم وایساد یه پسره قد کوتاه تر و بد حجم کسی نبود جز حرامزاده وحید .زنم رو تخت نشست ومنتظر بیرون اومدن من بود ولی منقفل بودم .دیدم وحید کیرشو درآورد جلوی زنم و گفت بخورش زنم یه چشش به کمد و یه چش به وحید داشت کیرشو می خورد یه پنچ دقیقه ا ی که خورد من دوربین رو روشن کرده بودم وحید کیر درآوردو به لب زنم میمالید زنم بلند شد و وحید با آرامش خاصی لبلسش رو درآورد سینه هاشو می خورد و با یه دستش با کوس زنم بازی می کرد زنم به حالت سگی خوابوند و با کیرش به کوس و کونش میمالید کیرشو رو کسش گذاشت و انداخت تو صدای تلمبه زدنش من احساس کردم که راست کردم جلوی خودم داشتن زنم رو می کردن ولی من بی تفاوت شده بودم وحید خیلی راحت داشت می کرد دیگه اخ اوخ زنم بلند شده بود که برگشت و وحید از جلو انداخت دستاش رو سیه های زنم بود و داشت تلمبه می زد هی می گفت خسته شدام از استرس و دزدو پلیس بازی امشب باید تلافی همه اون شبهای گذشته رو دربیارم زنم گفت سریعتر ابتو بیار الان شاید برسه وحید ولی دست بردار نبود گفت امشب قرص خوردم تا صبح می کنم همین لحظه ها بود که کیرشو درآورد یه لب از زنم گرفت و در گوشش یه چیزی گفت زنم که منتظر عکس العمل من بود حرفی نزد و برگشت به دمر خوابید …

 
وحید که انگار دنیا رو داده بودن سر کیرش شو تفی کرد و گذاشت کون زنم نمی رفت تو زنم هی خودشو به این ور اونور می چرخوند بلاخره وحید بدون حرکت وایساد و زنم خودش مثل همون حالتی که برای من جا می کرد از پشت برای وحید جا کرد چند دقیقه ای بدون تلمبه زدن روی زنم خوابید و فقط گردن و گوشش می خورد تا قشنگ که جا باز کرد که 2 تا لمپرهای کونشو گرفته بود و قربون صدقه اش می رفت که با تلمبه چهارم پنچم ابش اومد و همون تو خالی کرد یه اه سردی کشید و اروم کیر خابیده اشو از کون زنم در آورد با دستمال کاغذی کونه زنمو پاک کردو کنارش خوابید وشروع به لب بازی و سینه بازی باهاش کرد و هی قربون صدقه اش می رفت با دستاش کیرشو به زنم داد زنم هم برای میمالید که همین لحظه وحید به سمت دستشویی رفت تا خودشو بشوره از این فرصت استفاد کردم و به زنم علامت دادم ردش کنه بره یه اس دادم به زنم که حال مامانم خوبه و 2 می رسم خونه آماده باش . زنم هم اس به وحید که تازه از دستشویی اومده بود نشون داد وگفت سریع برو وحید که دلشو واسه تا صبح کردن صابون زده بود یه لب از زنم گرفت مرسی که هوامو داری تو جون بخواه دوباره زنمو بغل کرد از پشت کونشو می مالید و هی قربون صداقه اش می رفت زنم گریه اش دراومد و وحید می گفت گریه نکن من تا اخر عمر باهاتم عشقم و…..

 
یه لب دیگه از زنم گرفت لباسشو پوشید ورفت در که صدا خورد من رفتم تا پشت پنجره در حیاط که صدا خورد اومدم سمت زنم چاقو تو دستم گفتم از کی باهاش هستی که گفت حدود 8 ماه ولی 2ماهه داره می کنه اونم اولین بار بود که اینقدر راحت کرد همیشه یا تو ماشین منو می کرد یا اگه می اومد خونه اونم زمانی که با تو می اومد می رفتی واسه خرید می مالید یا براش ساک می زدم خیی سریع این اولین بار بود که با خیال راحت کرد.یه روز زمانی که تو با من دعوا گرفتی بهش زنگیدم که تو کجایی اونم از این فرصت استفاده کرد و بهم نزدیک شد اول با اس بعدا با حرف های سکسی بعد ا با یه بار زوری تو راهپله و اخرشم اینجا جلوی چشم تو .بگذریم که چطوری با وحید قطع رابطه کردم که چه برنامه های داشتم ولی هیچ بلایی سرش نیاوردم.زنم قول داد که باهاش قطع رابطه کنه ولی خوب شاید 50درصد خودم مقصر بودم که زنم چنین کاری کرد ویا اعتماد بی اندازه به رفیق .بخاطر بچه کوتاه اومدم الان بیشتر کنترلش می کنم هرچند بازم بهش اطمینان کافی ندارم همش می خواد از زیر زبون من بکشه که آیا منم کسی رو می کنم ولی خوب این سوتی باعث شده جلوی من لال باشه وهمیشه زبونش کوتاه تازگیها هم چشم یکی از دوستاشو گرفته می خوام بگم اگه بتونه اونو برام جور کنه شاید فیلم دادم بهش در حالی که یه نسخه از فیلم کپی کردم و جایی قایم کردم الانم با همدیگه سکس داریم ولی یاد اون لحظه های کردن وحید می افتم کیرم بیشتر شق میشه. 2 بارم کس پولی کردم ولی خوب زنم جلوم کردن و من هیچ کاری نتونستم بکنم بعدها با روانشناس که صحبت کردم گفت خدا خیلی دوست داشت که از کمد بیرون نیومدی چون امکان داشت یکی از ما سه نفر الان زیر خاک و 3 خونواده ریدمان شده باشن شاید بی غیرت هستم شاید بی تعصب ولی بخاطر اینکه بچه ام نفهمه مادرش چه گناهی کرده وذهنش خراب نشه اینکارو کردم ولی یه حس جدید هم دارم نمی‌دونم… انگار دوست دارم بازم اون اتفاق بیفته…ببخشید سرتون درد آوردم .

نوشته: حمید

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *