این داستان تقدیم به شما

سلام این اولین داستانیه که دارم مینویسم . اسمم محسن هست ۱۹سالمه و خیلی هم خوش تیپم ب خودم اهمیت میدم بخاطر همینم همیشه توجاهای خوب کار پیدا میکنم از پارسال تا ۲ماه پیش تو یه شرکت کار میکردم ب عنوان کارورز ینی کسی که ب تازه واردا کار یاد میده مشغول بودم کارمم آسون بود و پرونده ها و کار با کامپیوتر رو ب تازه واردا یاد میدادم ک بیشترم دختر بودن .

خب داستان از اونجایی شروع میشه که یه رو آقا رضا که صاحب کار اصلیم بود واسه تحویل چندتا پرونده و اکسل اومد خونمون تا رو کامپیوترم کار کنیم مامانم خونه نبود بابام سه کار بود و( منم تک فرزندم) اقا رضا که اومد بعد از پزیرایی رفتیم تو اتاق سره کامپیوتر بعد از ۴۰دقیقه صدا اومد و مامانم وارد خونه شد ب اقارضا گفتم که مامانمه و از اتاق اومدم بیرون دیدم بله مامان سمیراس از مامانم براتون بگم(واقعا واقعا فوق العادس ۴۲سالشه نه زیاد چاقه نه لاغر سینه هاش ۷۵ و کونش خیلی گندس حتی زیره چادرم مشخصه چه برسه به مانتو و لباس خونه) مامانم که اومد بهش گفتم کی خونس اونم گفت واسه احوال پرسی میام تو اتاق با چایی بعد من برگشتم تو اتاق همه چی مرتب بود تا اینکه مامانم اومد تو.واااای اصلا باورم نمیشد که با لباس راحتی یعنی شلوارک و آستین کوتاه اومد تو اتاق واقعا باورم نمیشد وقتی که اومد آقا رضا اولش خجالت کشید مامان چایی رو گذاشت رو میز و نشست رو تخت پیشه من و رضا هم رو صندلی جلو کامپیوتر نشسته بود مامان سمیرام بعد از احوال پرسی و… گفت کار میکنید رضا گفت بله با اجازه شما مامان نیش خند زد و گفت چی بهتر از این که محسن ما پیش شما مشغوله کاره!

جلو میز کامپیترم شیشه هست قشنگ هواسم بود که رضا از تو شیشه همش مامانو نگاه میکرد بعد ۵ دقیقه مامانم رفت بیرون منم کلی خجالت میکشیدم بعد نیم ساعت کاره ما تموم شد و رضا میخاست بره.وقتی از اتاق اومدیم بیرون مامان رو مبل لم ذاده بود جلو تلوزیون مارو ذید بلند شد و گفت میموندید کجا میرید و… بعد دیدم که نگاه اقا رضا همش ب سینه های مامانم بود و میگفت ایشالله مزاحم میشیم. ببخشید که با جزییات توضیح میدم چون واقعا همش راسته. از اون روز ب بعد اقا رضا همش راجب مامانم سوال میکرد یه روز که سرکار بودیم ساعت ۹صبح اقا رضا گفت ب کارکنان و من که میره خونه حالش خوب نیس و وقت اداری که تموم شد شما تعطیل کنید برید بعد که رفت بعد از ۳دقیقه دیدم گوشیش رو میز جامونده برداشتم که ببرم بهش بدم چون پارکینگ بود دیگه دم ماشینش گوشیو که گرفتم رفتم تو آسانسور یهو ناخداگاه دکمه قفل گوشیو زدم دیدم رمز نداره و رو smsهستش وااای چی داشتم میدیدم شماره مامانم بود که smsداده بود زودتر بیا عزیزم منتظرم …

اصلا باورم نمیشد .پیامای بالاترو خوندم دیدم کُلی پیام هس همشم عزیزم قربونت فدات نوشتن داشتم شاخ درمیاوردم گوشیو قفل کردم و گذاشتم جیبم ۳طبقه مونده بود برسم ب پارکینگ که یادم اوفتاد یه روز رضا بهم گفت گوشیتو بده فیلماتو ببینم و از اونجا شماره مامانمو برداشته چپن فهمیدم که گوشی خودشم دسش بود و تایپ میکرد.بگذریم بله رفتم پایین دیدم تو ماشین گفتم اقا رضا گوشیت گفت عه ممنون و خدافظی کردیم رفت .همش باخودم کلنجار میرفتم که چه خبره چرا دا ه میره خونه ما و… که خلاصه کارمو پیچوندم و به بقیه گفتم من میرم دفتره مهندس فلانی که پرونده هارو بگیرم واومدم بیرون زودی یه ماشین دربست گرفتم (البته بعد از ۴۰دقیقه) و رفتم خونه دیدم بللله ماشین آقا رضا دم خونمونه کلید انداختم اروم رفتم تو حیاط و از حیاط خلوتی که پشت خونمون بود و دره پشتی هم داشت که به خونه راه داشت رفتم داهل اروم اروم دیدم خبری نیس یکم تعجب کردم اروم رفتم بالا سمت اتاق خواب مامان و بابا که دیدم درشم بازه زود برگشتم پشت دیوار و رفتم اتاق خودم که از چسبیده به اتاق خواب هست و بالای اتاقم نیم متر مونده به سقف همش شیشس که قشنگ میشه از اتاق ها همدیگرو دید.

البه باید چهار پایه باشه.منم که چیزی پیدا نکردم میز تحریر کوچیک داشتم گذاشتم زیر پام کم کم اومدم بالا و سرپا وایسادم رو میز ازگوشه دیوار تو اتاقو نگاه کردم واااای یه لحظه کل دنیا رو سرم خراب شد چی داشتم میدیدم مامانم با یه شورت صورتی و یه سوتین صورتی توری لم داده بود رو تخت و اقارضام پیشش نشسته بود داشت دستشو رو ران های سفید و بزرگه مامانم میکشد کیرم داشت شلوارو پاره میکرد چی داشتم میدیدم باورم نمیشد با مامانم خرف میزد و گاهی هم لب میگرفت ازش همش دستش رو رون های مامان سمیرام بود چقدرررر بزرگ و سفید بود روناش باورم نمیشد بعد از ۵ دقه دستشو برد تو شورت مامانم و بعدشم شورتو از پاش دراورد وااای حتی یه تاره موهم تو پاها و کُس مامانم نبود فکر کنم از حشره زیاد بود که مامانم کُسش باد کرده بود و قلمبه بود خیلی تابلو وقشنگ بود داشتم میمردم از حشریت وقتی مه دستو رو کُس ناز و سفیده مامانم میکشید انگاز  رو دل من خط میکشیدن یجوری میشدم…

بعد رضا پاشد لباساشو کامل دراورد عجب کیره بزرگی داشت انصافن از کیره بابا خیلی گنده تر بود چون مال بابامو تو حموم تونسه بودم ببینم چندبار. خیلی بزرگ تر بود اونم اصلا مو نداشت مامانم که فقط لم داده بود کسشو میمالید و نگاه میکرد به میره اقا رضا بعد را اومد جلو و مامانم کیرشو گرفت یکم بازی کرد و رشا خابید روتخت مامانمم خم شد و کیرشو میخورد و ساک میزد رضای دیپثم همش از پشت دستش رو کُس و کونه گنده و سغیده مامانم بود گاهی هم محکم میزد تو رونش که من دیوانه میشدم. بگزریم. بعد چند دقیقه ساک زدم رضا مامانمو بلند کرد و خابوند بغلش خودش پاشد و افتاد به جونه کُسه نازش چقدره خورد عوضی میخورد و محکم میزد رو کش مامانم دیگه صداش قشنگ میومد اینقد سیلی زد ب کس مامانم هم اون داشت از حشریت دیوونه مشد هم من کس مامان کلا قرمزه قرمز شده بود که لای پاهاس سفیدش قشنگ برق میزد و لب توجه میکرد بعدش رضا از جیب کُتش یه ژل مخصوص دراورد و کامل کیرشو مالید تو این فاصله هم همش سینه و لب مامانمو میخورد و مثل سگ حال میکرد

بعد کیرشو گذاشت دم کس مامانم و اروم اروم کرد توش مامان که آه میکشید وااای چقدر صداش قشنگ تر بود تو اون لحظه تحریک میکرد آدمو بعد ۵دقه تلمبه زدنای رضا محکم تر شد و با دستش محکم میکوبید به رانهای مامانم و پاهشم داده بود بالا تا خایه میکرد توش اینقدر خودشو میداد جلو که بعد اوفتاد رو مامانم و قشنگ داشت میمردم صدای جفتشونم درومده بود و حال میکردم ساعت تغریبا ۱۰ونیم شده بودصدای رضا میومد که میگفت جووون بکنمتتتتت عشقمممم خاهرتو گاییدم سمیرا جون عجب کُسی هستی داف خودمی و…

مامانمم چیزی نمیگف فقط ناله میکرد که بعد شنیدم رضا گفت آماده ای که مامانم جواب نداد و اون چندتا تلمبه ی واقعا محکم زد که صداش تا حیاطم میرفت و مامانمم جیغ میکشید و یهو خودشو داد جلو و نگه داشت معلوم بود که آبشو ریخت تو کُس مامانم و جفتشونم آه بلند میکشیدن بعد چنددقیقه کیر کلفتو دراورد و همینطوری آب بود که از کس مامان بیرون میومد انگار ۱۰لیتر آب داشت لامصب کس مامانم که قرمز شده بود و آب سفید ازش بیرون میومد واااای اون لحظه عالی بود .بهتون بگم که من تو این فاصله ۳بار ارضا شدم. بعد مامانم پاشد رفت دسشویی و منم که دره اتاقو قفل کرده بود خیالم راحت بود که معلوم نیستم.بعد از ۵دقیقه اومد و رضا هم رو تخت اوفتاده بود بیحال و خابید رو تخت رضام اوفتاد روش شروع کرد لب گرفتم و سینه هاشو مالیدن و پاشدم لباساش پوشید قشنگ شنیدم که به مامانم گفت پسفردام صبح همین موقع میام باشه؟

مامانمم با هچیه لحن باحال مثل جنده ها اشوه اومد وگفت منتظرتم عزیزم و لب گرفتنو پاشدن جفتشونم اومدن بیرون از اتاق منم از پنجره نگاه کردم دیدم تا حیاط دست رضا تو کون مامانم بود و راه میرفتم تو بغل هم تا جلو در و چندتا بوس کرد و رفت مامانمم لخت برگشت چقد دلم میخاست اون لحشه بکنمش اما خیلی ترسیده بودم که شاید نشه و همه چی خراب شده بیخیال شدم خودمو جمو جور کردم و دیدم صدای دره اتاق اومد باز رفتم بالای میز دیدم مامان رفتم حموم که داخل اتاق خاب هس و درم بستش منم زودی جموجور کردمو اومدم حیاط و رفتم کوچه بعد از ۴۰دقیقه اینا بود که رضا زنگ زد گفتم محسن جان کجایی منم گفتم اومدم پرونده هارو از مهندس فلانی بگیرم که اونم منشیش گفت آماده نیس دارم برمیگردم و گفت نمیخاد بیای نییم ساعت دیگه کاره ماهم تموم میشه برو خونه فردا بیا گفتم باشه بعد از قطع کردنم کلی فحشش دادم دیوثو که داشت با مامانم حال میکرد البته منم خیلی حال کردما

بعداز نیم ساعت ول گردی رفتم خونه مامان رو همون تخت بالباس معمولی خابیده بود از خستگی منم رفتم اتاقم و جغ زدم بازم و خابیدم تا بعدازظر که بابا اومدو همه چی عادی بود اینم بگم که من ب زور تونستم وارد تلگرام آقارضا بشم و تو pvهرشب دارن وت های رضا و مامانمو مبینم و عکسای سکسی که مامان واسش میفرسته و قرار گذاشتن که سکس از کون داشته باشن و مامانم قبول کرد و منم موفق به دیدنش شدم و اونم براتون بعدا تعریف میکنم.

نوشته: محسن رفیقدوست

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *