این داستان تقدیم به شما
سالها دنبال دختر داداشم بودم تا بکنمش نمی شد تا اینکه مریض بود بردمش دکتر گفتن #اپاندیس اش عفونی شده بردم سونو گرافی مامانشم با من بود اونو بارها گاییده بودم ولی تو سونو نیومد یک بطری اب دادن تا بنوشه بتونن سنوگرافی کنند دیر وقتم بود زمستان ساعت نزدیک 9 ابو ذره ذره بهش دادم بدجوری درد داشت مثانش پر شد که باید شاش می کرد برای ازمایشم یونو شد
گفت شاش دارم بردمش یه لیوان دادم گفتم بشاش تو اینم برای ازمایش
گفت نمیتونم بشینم عمو بیا کمکم کن سمانه 22 سالش بود من 45 شلوار تنش نبود جوراب ساپورت زمستانی داشت بدون شورت که هیچ موقع هم بجز زمان پریودیش شورت نمی پوشه مثل مامان جونش
بردم محل نمونه گیری توالت گفتم پاهاتو باز کن نشین دامنتو نگه دار خودم لیوانو می گیرم جلو کست فقط خیسم نکن پرش کردم بشاش تا شاشت تمام شه
کوسشو دیدم عجب کس تپولی بود بعد شاشیدن با دستمال تمیزش کردم یه بوس ازش کردم خندید گفت عمو بزارش بعد خوب شدنم
شب عمل شد بستری شد دو روز بیمارستان بود بردیمش خونشون باباش در #اهواز تو شرکتی کار می کرد چند ماه یکبار می اومد
من زنداداشو سالها بود میگاییدم که براحتی در نبودش سکس داشتیم
سمانه رودتخت خوابیده بود مامانش رفت عیادت زن یکی از فامیلها
من شروع کردم با سینه های سمانه بازی کردن که اول نمیزاشت دکمه هاشو باز کنم اونقدر حشریش کردم تا خودش دکمشو باز کرد گفت بفرما نوش جونت
منم مالیدم و شروع کردم خوردنشون که اخ واوخش رفت هوا دستشو اورد گفت لبمم بخور
لبشم خوردم دستم تو پاچه اش بود طبق معمول بدون شلوار و شورت با انگشتم فقط چاکشو کمی از سوراخشو میمالیدم گفت عمو با دو انگشتت بکن تو کوسم
گفتم پرده گفت ندارم خودتم که به مامان گفتی دامادمون چه بلایی یرم اورده تو خواب (که حکایتی دارد)
هردو انگشتمو کردم تو کسش که ابش مثل مامانش سرازیر شده بود گفتم میخام بخورمش گفت نه نشیتم کثیفه نذاشت بخورم گفت بکون تو کوسم
گفتم شکمت چی گفت دستاتو ستون کن وزنت نیفته همونجوری که مامان #شادی را ابستن بود 10 سال پیش دیدم
مشغول شدم گاییدنش نمیدونم چرا ابم تاخیر داشت بنظرم بخاطر استرس بود که تو حال گاییدن نگو مامانش اومده تو اتاق داره سکس منو دخترشو می بینه تا خواست ابم بیاد گفت عمو بریز توش نترس فردا یا پس فردا پریود میشم ابستن نمیشم
منم ابمو ریختم تو کسش احساس کردم انگار کسی تو اتاقه ولی ندیدم
کارمون تمام شد
سمانه گفت عمو بخدا ده سال دوس داشتم تو منو بکنی چرا نمی کردی ؟
تو حرف زدن و بوسیدن ناز کردنش بودم بعلش خوابیده بودم دستم رو سینه هاش بود که مامانش خودشو نشون داد منم طبیعی دستم رو سینه دخترش حرفامونو ادامه دادیم چیزی نگفت ولی سمانه گفت مامان بنظرم فهمید منو گاییدی
که شب تا خواستم زنداداشو بکنم گفت برو سمانه را بکون نمیگی ابستن بشه چه کنیم چرا گاییدی ؟
گفتم به دامادت باید می گفتی که پردشو زد و #دزدکی تو خواب با قرص بیهوشش میکرد
گفت هر کی را بکنی حسودیم میاد ولی اعتراف کنم سمانه را که می گایبدی لذت می بردم و پشت ستون بودم دستم رو کسم بود مبارکت باشه فقط ابستن نشه
#سمانه الان استاد دانشگاهه تو رشته #ادبیات ازدواجم نکرده هفته به هفته شبها هم پیشم می مونه من قزوین کارگاه دارم کارهای #حسابداری منم میکنه من از زنم یک پسر دارم که تو هلند درس میخونه و مدتهاس متارکه کردیم خودمو وازکتومی کردم که راحت زنداداش و سمانه را بکنم زنداداشو از زمان کار قزوینم تو ماه دو سه بار بیشتر نمی رسم تهران باشم بکنم ولی سمانه میشه گفت تمام وقت پیش منه تو دانشگاه های قزوین درس میده منم شهرک صنعتی کاسپین یک کار چند ساله دستمه یه خونه تو قزوین خریدم اونجا بیشتر اوقات هستم
یمانه تصمیم به ازدواج نگرفته میگه هیچ احتیاجی به شوهر ندارم عموی خوشگل و رشیدم بسمه منم وجدانن از زمانی که سمانه را هم می کنم دیگه محدود کردم بین این دو زن و کسی را میلم نیست
سمانه #معرکه است یه فیلم گاییدن ازش دارم شاید چندتا #شات کردم فقط بدنشو بدن خودمو ببینید .
بقول دوستم میگه کس برای گاییدنه اینهمه محدودیت چرندیاته بهشت و جهنمم این دنیاست اونور هیچی نیست ..
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید