این داستان تقدیم به شما
توی سن کم به خاطر یه سری مشکلات خانوادگی مجبور شدم صیغه ی یه مرد 37 ساله بشم.
چند سال پیش بود 17 سالم بیشتر نبود.دختره خوشگلی بودم و خاطر خواه زیاد.ولی من تمایلاتم با بقیه هم سنام فرق داشت دلم میخواست هر روز یه لباس یه کفش داشته باشم و خانوادم جوری نبود که این انتظاراتو براورده کنه.
کلا داستان زندگیم خیلی پیچیدست و نمیخوام وارد جزییات بشم.
با یه مردی به اسم رضا آشنا شدم که متاهل بودو دوتا بچه داشت وقتی فهمید وضعیت زندگیم چجوریه بهم گفت خیلی از من خوشش اومده و کمکم میکنه و هر چقدر پول بخوام بهم میده ولی یه شرط گذاشت و گفت میخواد که صیغش بشم برای چند روز.
اولش قبول نکردم ولی انقدر اصرار کرد که بالاخره قبول کردم.
خیلی میترسیدم خانوادم بفهمه و ازونجایی که اولین بار بود اینجوری با مردی ارتباط داشتم استرس زیادی داشتم.
رضا میگفت زنشو دوست نداره و باهاش خیلی سرده و میخواد یه رابطه ی گرمو با من تجربه کنه.
بعد از اینکه صیغه رو جاری کردیم همون روز قرار شد برم پیشش.
رفتم حموم و حسابی به خودم رسیدم و عطر 212 سکسی به خودم زدم و ست شورت و سوتین سفیدمو پوشیدم و رفتم سره کوچه وایستادم که رضا اومد دنبالم.
با ترس و لرز سوار ماشین شدم. رضا هم حسابی خوشتیپ کرده بود با این که سنش خیلی بیشتر از من بود ولی خوش قیافه بود.
تا سوار شدم سوتی کشید و دستشو توی شرتم برد سمت کُسم و انگشتشو روی چاک کسم کشید که دلم ضعف رفت و آهی کشیدم.
همون موقع گفت :فدات بشم مریم چقدر تو دیوونه کننده ای دختر.
با بی قراری گفتم: راه بیفت دیگه یکی میبینه.
به سینه هام چنگی زدو ماشین و حرکت داد به سمت خونه ی خودش رفت.
مگه زنت خونه نیست؟
_نه با بچه ها رفتن مسافرت چند روزی نیستن.
کی کارمون تموم میشه؟
_امشب باید پیش من بمونی.
_دیوونه شدی؟خانوادم سرمو گوش تا گوش میبرن!
_خانوادت میدونن زیر خواب من میشی؟یه بهونه ای بیار بگو خونه ی دوستمم!
نفسمو کلافه بیرون دادم همه چی سخت تر ازونی بود که فکر میکردم تا رسیدن به خونه رضا انقدر دستمالیم کرد که تمام بدنم کبود شده بود.
بالاخره رسیدم ماشینشو توی پارکینگ پارک کردو با اسانسور رفتیم بالا دره خونشو باز کرد رفتیم تو.
هنوز قدم بر نداشته بودم که از پشت بغلم کردو بردم توی اتاق خواب و انداختم روی تخت و شروع کرد لب گرفتن.
با ولع لب میگرفت و من فقط مثل یه ادم اهنی رفتار میکردم.
بی صدا لب میدادم یهو ازم جدا شد و خیره شد بهم و با عصبانیت گفت:
_نه!تو اصلا همراهی نمیکنی چیه نمیخوای باهام باشی؟
نمیخواستم!خیلی برام سخت بود با یکی هم سن پدرم سکس کنم اونم در اضای پول.
ولی نیاز داشتم به اون پول نیاز داشتم واسه همین شروع کردم فیلم بازی کردن.
دستمو روی سینش کشیدم و با لحن شهوتی گفتم:
_میخوامت معلومه میخوامت ولی حق بده هول بشم اخه اولین بارمه!
اینو که شنید لبخند رضایت مندی زد شروع کرد کندنه لباساش.
پیرهنشو دراورد و به گوشه ای انداخت همزمان منم شالو مانتومو دراوردم شلوامو خودش کشید پایین و با دیدن هیکلم لختم اب دهنشو قورت دادو افتاد به جون سینه هام همزمان کمر بندشو باز میکرد.
نفس نفس میزدم و اه میکشیدم.
برجستگی گندشو از زیر شورت روی کُسم.
شورتمو از پام دراورد و شروع کرد خوردن کسم.
طوری چاک کسمو لیس میزد که به اوج شهوت رسیده بودم.
رو تختی رو توی دستم چنگ زدم و آه غلیظی کشیدم که با شهوت گفت:
جووون عجب کسی داری وای میمیرم برات مریم واسه این کس سفیدتو این بدن نازت میمیرم.
پشت سره هم قربون صدقه میرفت و کُسم رو مثل جارو برقی تو دهنش کشیده بود و میبلعیدش.
علی رغم میل باطنیم خیلی داشتم لذت میبردم.
حس میکردم کارم گناهه ولی ما صیغه بودیم و از نظر شرعی درست بود!
انقدر کُسم و تو دهنش کشید که حس کردم داره از جا کنده میشه منم سرشو بیشتر به بین پام فشار میدادم.
از جا بلند شد و شورتشو دراورد و گفت:
حالا نوبت توعه.
یه کیره بزرگ با یه کلاهک گرد از توی شورتش بیرون اومد که خیلیم کلفت بود.
کیرش خیلی حشریم میکرد.
گرفتش سمتم.کردمش تو دهنم و مشغول خوردنش شدم و خیلی ازین کار لذت میبرم ناله های از سره شهوتش کل اتاق و پر کرده بود.
یهو گفت: صبر کن آبم داره میاد میخوام بریزمش روی سینه هات.
خوابیدم روی تخت یکم کیرشو مالید و همزمان تمام آبشو با جهش خالی کرد روی سینه هام و مقداریشم ریخت روی کسم.
یهو خوابید رومو ازم دوباره لب گرفت و همزمان سینه هامو میمالید و کیرشو روی کسم فشار میداد دره گوشم یا شهوت گفت :
میخوام بکنم تو کُست مریم طاقت ندارم.
با عصبانیت گفتم :
قرارمون این نبود گفتم بهت پرده دارم حق نداری پردمو بزنی.
دوباره گفت :تو واسم طاقت نزاشتی نمیتونم ازت بگذرم…
همون موقع فشار عجیبی توی کسم احساس کردمو فهمیدم کیره کلفتشو کامل کرده توی کُسم.
جیغ بلندی کشیدم و شروع کردم فحش دادن بهش.
با لباش خفم کردو شروع کرد محکم توی کسم تلمبه زدن و خیلی محکم منو میگایید.
ناله هام بین لباش خفه میشد درد عجیبی داشتم.
انقدر توی کسم تلمبه زد تا ارضا شدو گرمیه آبشو توی کسم احساس کردم.
حس پاره شدن بهم دست داده بود یه حسی بد تر از مرگ.
کنارم خوابیدو از پشت بغلم کرد و سینه هامو توی دستش گرفت چشمامو بستم و خوابیدم.
نوشته: مریم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید