این داستان تقدیم به شما

اسم من سانازه
۱۹ سالمه‌ و حدودا یه سالی میشه که به خاطر دانشگاه از شیراز اومدم تهران…
***
اینجا همه چیز واسم تازگی و جذابیت داشت
بعد از دوماه که دیگه برنامه های کلاسیم و ‌دانشگاه منظم شده بود و افتاده بود روی روال تصمیم گرفتم برم سرکار
البته هیچ تخصص خاصی نداشتم و کاری بلد نبودم واسه همین دنبال کار فروشندگی بودم توی اگهی ها
اما همه کسایی که فروشنده میخواستن ، معمولا کسی رو میخواستن که بتونه تمام وقت سرکار باشه نه فقط بعد از ظهرها
چند مدتی پیگیر بودم اما هنوز کاری رو پیدا نکرده بودم
سارا یکی از همکلاسی هام که توی این مدت بیشتر از همه باهاش دوست شده بودم و در جریان بود که دنبال کارم ، گفت که پسرعموی دوست پسرش شاید بتونه توی دفترش واسم یه کار نیمه وقت جور کنه
به سارا گفتم که اگه دنبال منشی هستن من از عهدش بر نمیام چون نه تایپ سریعی دارم نه تجربه
گفت بهتره بری ببینی چه کاری هستش نهایت اگه شرایطش مناسب تو نبود مشکلی نیست خب مثل بقیه جاها که رفتی و نشد
قبول کردم و قرار شد که دو روز بعد برم دفتر اون شخص
 
توی ذهنم فکر میکردم پسر عموی دوست پسر سارا ، که بعدا فهمیدم اسمش علی ـه ، شاید یکی باشه هم سن و سال خود دوست پسر سارا اما وقتی رفتم دفتر دیدم که یه اقای حدودا ۴۰ – ۴۲ ساله هستش
توی برخورد اول یه ادم خشک و جدی و رسمی به نظرم اومد
شرایطم رو واسش توضیح دادم و گفت به کسی نیاز داره که بتونه هر روز یا یه روز در میون بیاد دفتر و شرح خلاصه ی یه سری پرونده های قدیمی رو لیست کنه
البته گفت که این کار نهایت دو ماه طول میکشه و دائمی نیست و اگه راضی بود از کارم میتونه یه مسئولیت سنگین تر با حقوق بیشتر بهم بده
خوشحال شدم و قبول کردم
بیشتر به این خاطر که لازم نبود حتما هر روز برم سرکار و میتونستم یه روز در میون برم و هم به کارم رسیدگی کنم هم به درسم
خلاصه کارم رو با دقت شروع کردم و دوهفته ای از اونجا بودنم میگذشت
توی این مدت احساس میکردم که علی خیلی زیر نظرم داره
فکر میکردم شاید به خاطر اینه که تازه اومدم اینجا و میخواد کنترل کنه که کارم رو درست انجام میدم یا نه
یه روز کارم توی دفتر طول کشید و تقریبا ساعت ده و نیم شب بود که میخواستم برگردم خوابگاه اما میدونستم که الان باید برم تعهد بدم و جواب پس بدم که کجا بودم
توی اسانسور علی گفت دیر وقته و خودم میرسونمت تا خوابگاه
منم بدون حرفی سرم رو تکون دادم

 
سوار ماشین شدیم و من از استرس دور بودن راه و دیر رسیدن همش بیخودی هر دو ثانیه ساعتم رو نگاه میکردم
علی گفت چیه ؟ مشکلی پیش اومده ؟ واسش توضیح دادم که در خوابگاه الان دیگه بسته شده و ممکنه ازم تعهد بگیرن
یهو گفت اشکال نداره
جا واسه خوابیدن زیاد هست !
انقد استرس داشتم که اول نفهمیدم منظورش رو که اصلا چی گفت
بعد از چند ثانیه گفتم منظورت چیه ؟
جوابی نداد منم دیگه حرفی نزدم اما توی ذهنم داشتم اون نگاه های سنگینش توی دفتر و این حرفش رو حلاجی میکردم واسه خودم
میدونستم مردای توی این سن بیشتر از هرکسی دنبال کس تر و تازه و یه جورایی سوگلی هستن
توی همین فکرا بودم که دیدم پشت چراغ قرمز ایستادیم و علی نگاهش روی رون هامه
مانتوم رو مرتب کردم طوری که رون هام رو بپوشونه
چراغ سبز شد و حرکت کردیم
سرم رو چسبونده بودم به شیشه ی ماشین و بیرون رو نگاه میکردم که علی دستش رو گذاشت روی رونم و گفت نگران نباش خانم کوچولو
یکم جا خوردم از این کارش و پاهام رو جمع کردم که ادامه نده
شروع کرد به حرف زدن
از اینکه تنها زندگی میکنه و از زنش جدا شده
 
منم بهش گفتم که شیراز دوست پسر داشتم اما چندماهی هست که دیگه وارد رابطه ای نشدم
دوباره دستش رو گذاشت روی رونم و گفت تو حالا حالا ها وقت داری واسه رابطه و عشق و حال
راستش بدم نمیومد یکی مثل علی اینجا توی تهران حواسش بهم باشه و هوام رو داشته باشه
سن و سالش هم طوری بود که مثل پسرای ۲۰ ساله اهل تهدید و شر و آبرو بردن نباشه
جلوتر یه مغازه ی بستنی فروشی بود که‌ علی گفت با بستنی موافقی ساناز ؟ اولین بار بود اسمم رو صدا میزد
گفتم همین جوریش هم کلی دیر رسیدم
خندید و گفت نترس نمیزارم توی خیابون بخوابی
رفت و با دوتا بستنی قیفی برگشت
گفتم من کی گفتم قیفی بخر ؟ چرا سوال نکردی ؟
نشست توی ماشین و نگاه کرد توی چشمام و گفت دوست دارم لیس زدنت رو ببینم
یکم باهاش احساس راحتی میکردم بعد از اینکه از دوست پسرم‌ و تنهایی اینجا حرف زده بودم
شروع کردم خوردن بستنی و به قول خودش لیس زدن
داشت بستنی خوردن من رو نگاه میکرد که دیدم بستنی خودش داره آب میشه
گفتم اگه نمیخوری بدم من بخورم
گفت مال منم میخوای لیس بزنی کوچولو ؟
کم اوردم و نمیدونستم چی بگم
 
وقتی اونم بستنیش رو خورد دوباره دستش رو آورد و گذاشت لای رون هام
این بار مقاومت نکردم
آروم دستم رو گذاشتم روی دستش و گفتم چیکار میکنی علی ؟ اونم با یه صدای ضعیفی گفت بستنی خوردم سردم شده میخوام گرم بشم
با دستم ، دستش رو بلند کردم از لای رون هام و گفتم نمیخوای حرکت کنی ؟
نگاهم کرد و گفت ساناز دیر نیست واسه خوابگاه ؟ امشب رو مهمون من باش
هم تو خیلی وقته رابطه نداشتی ، هم من
الانم که دیگه دیر شده
گفتم علی من نمیخوام واسم مشکلی پیش بیاد
با دستای بزرگ و مردونش دستم رو گرفت و گفت چه مشکلی ؟ منم دنبال دردسر و مشکل نیستم
نگران نباش
بدون حرفی حرکت کردیم به سمت خونه ی علی
رفتیم بالا و‌ به محض اینکه در رو بست اومد سمتم و ‌چسبوندم به دیوار
هنوز یکم راحت نبودم باهاش اما اون خیلی حشری شده بود مثل اینکه
شالم رو برداشت و‌ کش موهام رو باز کرد‌ و شروع کرد لب گرفتن
اوووم مممم اوووم محکم لبام رو مک میزد
منم دیگع داشتم داغ میشدم
شروع کردم همراهی کردنش
لبای همدیگه رو محکم مک میزدیم و میخوردیم
لبم رو اروم با دندون میکشید و مک میزد

 
ازم فاصله گرفت و‌دستم رو گرفت و‌ رفتیم توی اتاق خواب
دوتامون با هم شروع کردیم به لخت شدن
هرکی لباسای خودش رو در اورد و‌دوباره علی اومد سراغم‌ و شروع کردیم لب گرفتن
اومد پایین تر و شروع کرد لیسیدن گردنم و همزمان دستش رو برد لای پام و کسم رو میمالوند
نفس هامون بلند شده بود
علی گردنم رو میخورد و با دستش کسم رو که اب ازش جاری شده بود رو میمالوند و یهو یه انگشتش رو کرد توی کسم که یه ناله کردم و اروم بازوهاش رو چنگ زدم
هنوز سرپا بودیم اما من دیگه نمیتونستم روی پاهام بایستم
بازوش رو گرفتم و با ناله گفتم علی نمیتونم بایستم
موهام رو گرفت و هلم داد روی تخت و افتادم روی تخت و خودش اومد روم و دوباره شروع کردیم لب گرفتن
اووووم مممم اوووممم آه ممممم
با دستش سینم رو چنگ میزد و من از شدت لذت بیشتر و محکم تر لباش رو میخوردم و زبونش رو میک میزدم
لبام رو ول کرد و اومد سراغ سینه هام و افتاد به جون سینه هام
یکی رو با دست چنگ میزد و اون یکی رو به دندون گرفته بود و میک میزد و گاز میگرفت
دیگه ناله هام رفته بود هوا
با یه دستم موهاش رو چنگ میزدم و با اون دستم سینم رو توی دهنش میچلوندم
ناله میکردم و سرش رو توی سینه هام فشار میدادم
با ناله میگفتم علیییی بسه دیگه نوکشون رو کندی

 
علی هم بدجوری حشری بود و ول نمیکرد و میگفت تا شیر بهم ندی ول نمیکنم پستونت رو
گفتم قوربونت بشم با کسم بهت شیر میدم علیییی
اه و ناله میکردم و از دردی که علی با دندون نوک سینه هام رو گاز میگرفت لذت میبردم
سینه هام رو‌ ول کرد و رفت پایین سمت کسم
اب کسم راه افتاده بود و خیس خیس بود
علی سرش رو‌ برد لای پاهام و شروع کرد لیسیدن
زبونش رو‌ که کشید روی کسم یه نااااااااااله ی بلندی کردم
به حدی لذت داشت حرکت زبونش روی کس خیسم که انگار روی ابرا بودم
شروع کرد محکم لیسیدن ‌کسم و من صدام بلند شده بود
با هر حرکتی اه و نااااله میکردم
سرش رو‌ با دوتا دستم محکم گرفتم و‌فشار میدادم توی کسم
اااااه زبون داغش لای کسم بود
از شدت لذت نمیتونسم چشمام رو باز کنم فقط سرش رو تو کسم فشار میدادم و داد میزدم که کسمو بخوره
محکم کسم رو میک میزد و چوچولم رو با دندون گاز میگرفت
دوتا از انگشت هاش رو با هم کرد تو کسم و همزمان با میک زدن چوچولم با انگشتاش شروع کرد تلمبه زدن توی کسم
ناااله میکردم و‌لذت میبردم
 
با انگشت هاش دیواره بالای کسم رو میمالوند
تا حالا همچین لذتی رو نچشیده بودم توی سکس
علی حرکت دستش رو محکم تر کرده بود توی کسم و انگشت هاش رو تاب میداد
داشتم ارضا میشدم
دستش رو محکم گرفتم که از کسم بکشم بیرون اما اصلا جون توی دستام نبود که بتونم دستش رو نگه دارم
واسه چند ثانیه تموم بدنم منقبض شد و یه ناله ی بلند کردم و شروع کردم لرزیدن و شل شدن
بدجوری ارضا شده بودم
کسم پر اب شده بود و علی دوباره شروع کرد به خوردن کسم و لیسیدن اب کسم
من دیگه حتی نمیتونستم ناله کنم انقد بی حال شده بودم
واقعا سکس با یه مرد با تجربه بهترین لذت رو داره
بی جون شده بودم
علی اومد کنارم و شروع کردیم اروم لب گرفتن اما من واقعا حتی نمیتونستم میک بزنم لب هاش رو
هنوز نفسم منظم نشده بود
علی گردنم رو لیس میزد و موهام رو نوازش میکرد و توی گوشم حرفای سکسی میزد
دستام رو دور صورتش قاب کردم و گفتم علی من تا حالا کسم اینجوری آب نداده بود
اونم توی گوشم زمزمه میکرد که کس کوچولوی منی
خودم گشاد میکنم کس تنگت رو

 
کست باید گاییده بشه با کیرم تا بفهمی کس دادن یعنی چی
با حرفاش داشتم دوباره تحریک میشدم
علی هم دوباره دستش رو برده بود لای کسم و میمالوند کسم رو
شروع کردیم لب گرفتن و مکیدن همدیگه
دوباره داغ شدم
دوس داشتم کیرش رو توی کسم حس کنم تا بیشتر از سکس باهاش لذت ببرم
گفتم علی کسم رو جر بده
میخوام کسم دیگه بسته نشه
گفت بزار کاندوم بیارم که کس کوچولوم یه موقع شکمش نیاد جلو
گفتم نمیخواد چیزی از تموم شدن پریودیم نگذشته
قرص هم میخورم
گفت جووووونم پس قراره یه کیر جا افتاده حسابی کست رو بگا بده
بلند شد و من رو کشید لبه تخت
خودش سر پا ایستاده بود و منم لبه ی تخت طاق باز جلوش دراز کشیده بودم و اومد وسط دوتا پاهام و کیرش دقیقا ‌با کسم تنظیم بود
کسم دوباره خیس شده بود و داغ
فکر اینکه قراره زیر یه کیر با تجربه و جا افتاده کس بدم بیشتر حشریم میکرد
علی یکم با کیرش کسم رو بازی داد
 
کیرش رو میکشید روی چاک کسم و کلاهکش رو با ابی که از کسم بیرون ریخته بود خیس کرد
دوست داشتم زودتر کیرش رو بکنه تو کسم و بازم کنه اما میخواست بیشتر حشریم کنه
سر کیرش رو اروم میکرد توی کسم و در میورد
چند بار این کار کرد
دیگه داشتم دیونه میشدم که کیرش رو محکم و با فشار تا ته کرد توی کسم و من جیغ کشیدم از لذت
علی هم یه ناله ی بلندی کرد
کیرش کلفت بود و با تمام وجودم توی کسم حسش میکردم
پاهام رو گرفت و شروع کرد تلمبه زدن
با هر تلمبه یه ناله ی بلند میکردم و چشمام رو میبستم
توی حال خودمون نبودیم
تلمبه هاش بیشتر و سریع تر شد و همزمان حرفای سکسی میزد…
 
کسم پر آب بود و با هر تلمبه صدای شلپ شلپ میپیچید توی اتاق و من با صدای لرزون اه و ناله میکردم و مثل مار میپیچیدم به خودم
خمار شده بودم و نمیفهمیدم چی میگم
فقط ناله و میکردم و به علی التماس میکردم پارم کنه
علی هم با ناله میگفت جوووون کس کوچولوم
گشادت میکنم
بابای بچت میشم‌ کسده من
شدت تلمبه ها بیشتر شده بود و من از لذت و درد کمرم رو محکم روی تخت میکوبوندم و ناله میکردم و توی چند ثانیه به اوج رسیدم و با یه لرزش شدید اب کسم رو خالی کردم
علی موقع ارضا شدنم به تلمبه زدن ادامه داد و چند ثانیه بعد اونم با یه آاااااااه بلند کیرش رو توی کسم خالی کرد و‌‌ بی جون افتاد روم
بعد از چند ثانیه که نفس هامون اومد سر جا به پهلو و رو به روی هم دراز کشیدیم و من خودم رو جا دادم توی بغلش
سرم رو فرو‌ بردم توی سینه ی مردونش و شروع کردم به بوسیدن سینه هاش
اونم دستاش توی موهام بود و نوازش میکرد و بو ‌میکرد موهام رو
یکم توی همین حالت بودیم و از هم لب گرفتیم و بعدش بدون اینکه بریم حموم توی بغل هم خوابیدیم و استراحت کردیم و این شد آغاز رابطه ی من با یه مرد جا افتاده که بهترین لذت ها رو توی سکس بهم داد.

 
 
نوشته: ساناز

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *