این داستان تقدیم به شما
سلام.
من اصغر کس کنم الان 28 سالمه. سال 81 بود سرباز بودم با دوستم رفته بودیم پارک ابشار که دوست دخترشو ببینه وسایل قلیونم برده بودیم که از من خواست قیلیونو ببرم اب توش کنم خودم زیاد اهل قلیون نیستم یکی دو پک. خلاصه رفتم برگشتنی زنی رو دیدم روصندلی تو فکر و تقریبا 33 ساله با جذبه و اخمو.رفتم قلیونو دادمو برگشتم چند بار رد شدم اما توجهش جلب نشد موبایلمو در اوردم و شرو کردم به الکی صحبت کردن با موبایل و جوری صحبت کردم که انگار با موبایل با دختر دارم حرف میزنم دیدم توجش جلب شد تو همین حین دیدم 2 تا دوختر 7 و 14 ساله نزدیکش شدن و رفتن باهم به سمت بیرون پارک سوار یه پژو مشکی شدن موقع حرکت خانم یادش رفت دستی رو بخوابونه و من سریع گفتم دستی و همین شد سر اغاز 9 سال عشق و حال.
رفتن و منم رفتم با موتور دنبالشون.پیداشون نکردم داشتم بر میگشتم پیش رفیقم که سر یه تقاطع با هم رودر رو شدیم و دیدم که اونم با بچه ها دارن میخندن. رفت و منم دنبالشون و شماره خونروگرفتم. من دوست دختر زیاد داشتم تا اون موقع اما دوست داشتم با یه زن که خودش خونه داشته باشه و بتونم یه شب تا صبح بمونم پیشش. خلاصه فردا زنگیدم گفت که شوهر داره و شوهرش خیلی ازادش گذاشته چون قبولش دارهو شوهرش دوست بازه و هر هفته با دوستاش بارنامه دارن جوری که در هفته چند شب نمییاد یا اگرهم بیاد دیر وقت وبعدا گفت که شوهرش معتاد هست.وضعشون خوب بود ماشین خونه و هر ماه اون زمان 2 میلیون اجاره مغازههاشونو میگرفتن.خلاصه کار به جایی رسید بعد یه هفته که قرار گذاشتیم شب جمعه بریم بیرون و شب که بچه ها خوابیدنبرم پیشش. له له اینو میزدم که زود 5 شنبه بیاد.شب جمعه شد با بچه ها و اون رفتیم سینما تو سینما موقع چیپس برداشتن چند بار از تو پاکت دستشو گرفتم و منم که ارزوم بود همچین کیسی رو گیر اورده باشم از اینکه شب قراره برم پیشش کیرم سیخ شده بود. مژگان یه زن 33 ساله بود با هیکلی خوش تراش سینه هایی خوش فرم و رونایی توپ نه بزرگ خوش فرم پوست سبزه کمرنگ…
خلاصه شب جلو بچه ها خداحافظی کردیماما تازه قرار بود سلامکنم من موندم تو پارک و قرار شد که بچه ها خوابیدن زنگ بزنه.پدر سگا مگه میخوابیدن ساعت از 1 هم گذشت منم حشری تو کف تو پارک.بلاخره زنگ زد و گفت بیا گفتم چون دفه اوله خودت بیا پایین دنبالم به هوا اشغال گذاشتن امد دم در و با هم رفتیم بالا همه جا تاریک بود ومنو برد تو اتاق خواب باورم نمیشد که همچین موقعتی نسیبم شده 15 دقیقه طول کشید که بیاددیدم یه لباس ماکسی پوشیده تو تاریکی نفهمیدم چه رنگی بود ولی اومد و رفتیم خوابیدیم رو تخت روناش تو تاریکی از زیر از لایه لباسش زده بود بیرون بقلش کردم و شروع کردم گردنشو خوردن لاله گوششو خوردن کیرم داشت میترکید چه اندامی داشت سفت و عضلانی )چون هر روز میرفت پیاده روی( از شست پاش شورو کردم لیسیدنش چه حالی میداد صداش در نمییومدبه خاطر بچه ها اما از شهوت تکون میخورد رفتم سینه هاشو با ولع میخوردم چه سینه های نوک داری داشت سینه هاشو میچسبوندم به هم جفت نوک سینهاشو میمیکیدم هم زمان رفتم سراغ کسش وای خدای من بعد این همه سال هنوز کیرم برای کسش ضعف میره با اینکه 2 تا بچشو طبیعی ولی کس تنگی داشت شروع کردم به خوردن کسش …
چوچولشو میلیسیدم… من اولین کسی بودم که کسشو میخورد و اون و من عاشق خوردنش بودیم ارضا نمیشد یا بهتر بگم تو عمرش تا حالا ارضا شدن رو تجربه نکرده بود و به همین خاطر قرص میخورد که تیرویدش عود نکنه تا صبح 5 نوبت سکس داشتیم و بعد ها گفت کهپنجمین بار ارضا میشده.اون تابستون هر شب جمعه خونشون بودم اولا حتی بلد نبود ساک بزنه اما الان همچین میخوره که نگو سکس ما تو اتاق خوابماشینش تو پارکینگ تو ماشین تو کوچه خونه ما تو اشپز خونه همه جا اولا سعی میکردبچه ها نفهمن اما بعدا طبیعی شد جلو بچه ها میرفتیم تو اتاق چند بار شوهرش سر رسید و من مجبور شدم تو کمد دیواری تا صبح قایم شم با هم عکس گرفتیم تو بغل هم شوهرش دید عکسارو بازم رابطمون ادامه پیدا کرد من و اون عاشق سکس هم شده بودیم اون از من و من از اون. بعدا پرسیدم چرا با شوهرت اینجوری نبودی گفت که چند دلیل داشت یکی اینکه زود ارضا میشد دوم اینکه از خوردن کس بدش مییومد شوهرش وکار کثیفی میدونست بعدش با من راحت بود چون تنوع داشتم تو سکسمو دیگری چونکه حروم بود حال میداد با ارضا شدن با من دیگه قرص تیرویید نمیخورد …
تو این چند سال 2 بار حامله شد و کورتاژ کرد بعدش دستگاه گذاشت اولا من زود ارضا میشدم واون دیر حالا برعکس شده.نمیدونم ولی موقع هایی که من خونشون میرفتم خیلی حال میداد تا اون مییومد خونه من.ولی واقعا زن شوهر دار حال میده خونه داره زندگی داره و فقط ازت سکس میخواد هزینه نمیکنی مشکل جا نداری فکر ازدواجم نمیکنه و فقط میکنیش این اخریا مثل جنده ها باهاش رفتار کردم از کون در میاوردم میزاشتم تو کسش از کس تو دهنش خلاصه همه کار 9 سال هست که دارم میکنمش الان میگه که ازم بچه میخواد منم دوست دارم یه یادگاری براش بزارم پولم ازشگرفتم که سر همین پول یکم از هم فاصله گرفتیم .بعد ها شنیدم که شوهرش هم با معلمش که شوهر داشته سکس داشته .هنوزم دارم میکنمش و حالشو میبرم شوهرش قدر همچین کسی رو که ندونست لااقل من و اونحالشو ببریم.لذتی که در کردن کس زن شوهردار هست در ازدواج نیست.
زنده باد هر چی زن شوهر داره که شوهرش قدر کسشو نمیدونه و کسشو تقدیم یکی دیگه میکنه.
نوشته: اصغر کس کن
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید