این داستان تقدیم به شما

کس ناز مهسا زن عموم
سلام
اسم من آرشه ۱۸ سالمه این داستان مربوط میشه به اولین سکس من با مهسا زن عموم
اول بگم این داستان واسه ۴ ماه پیشه
من عمو و زن عمو زیاد دارم ولی با یکی از عمو هام خیلی جورم اسمش سعیده اسم زنش مهسا عموم ۳۰ سالشه زن عموم ۲۲
این زن عموی من ک هرچی از خوشگلیش و خوش تیپیش بگم کم گفتم که من از همون اول عاشقش بودم ولی جرعت نمیکردم کاری کنم
ما وضع مالی خوبی داریم و من هرچی میخواستم برام فراهم بود ولی من کسخول زید نداشتم و استفاده نمیکردم چون عاشق مهسا بودم
از خودم بگم ک ۱۸ سالمه بندسازی میرم ( ادمین: آره همون بندسازی میری جقی فلک زده. خوب میگفتی…) و بدن خوبی دارم و ۱۱۰ کیلو وزن کیرمم حدود 18 سانت و کلفته در کل کیرم بزرگه که بخاطر همین تو فامیل هم بخاطر بدنم هم بخاط قیافه م هم بخاطر خر خونی تو درسام سر زبونا بودم
از مهسا بگم ۲۲ سالشه یه خوشگل به تمام معنا که بدون ارایش دل همرو میبره
 
وزنش حدود ۵۵ یا ۶۰ کیلو قدش ۱۶۰ سینه هاش اناری کونش هم خیلی خوشگل و خوش تراش چون باشگاه میره یه چیزش ک من خیلی دوس دارم پاهای نازش هست ک من همیشه بیادش جق میزدم
خب شرمنده توضیحات یکم زیاد شد بریم سر داستان
داستان از اونجایی شروع شد ک ما تو شمال ویلا داشتیم و خانواده میخواستن برن اونجا و چهار پنج روز بمونن من نمیرفتم چون کلاس داشتم و باشگاه و…..
من موندم خونه و اونروز ک چهارشنبه بود به جق با عکسای مهسا و ps4 گذشت
فرداش ک،پنجشنبه بود من ساعت ۱۱ کلاس زبان داشتم چون مدرسه ما تایمش زیاد بود پنجشنبه تعطیل بودیم و بخاطر همین من پنجشنبه کلاس زبان میرفتم بعد کلاس حدود ساعت ۱ بود دیدم مهسا زنگ زد گفت ناهار بیا خونه ما منم با هزار منت قبول کردم و رفتم خونه ما تا خونه عموم زیاد فاصله نداره و پیاده راحت میشه رفت کلاس منم پشت کوچه اونا بود
خلاصه رفتم و رسیدم رفتم بالا در باز شد مهسا رو دیدم چشام برق زد یه ارایش خیلی کم و مثل پرنسس زیبا خیلی خوشگل شده بود با اون لباس زدرش ک خیلی بهش میومد
رفتم تو و دنبال عموم گشتم گفت نیس رفته اصفهان سنگ،بیاره دو روز دیگه میاد منم تو کونم عروسی ک حتما میخواد بگه شب بمون و اینا تو فکر بودم ک گفت دوسه روز باید پیشم بمونی من شبا میترسم اخه خونشون خیلی بزرگه منم قبول کردم یه ربع بود نشسته بود اف اف زنگ خورد رفت بازکرد گف سحر اومده
سحر زن پسر عمم بود یه دختر داشت ولی خیلی سکسی و خوشگل بود طوری ک تو خیابون همه می افتادن دنبالش و با مهسا خیلی جور بود و یه ارایشگاه هم داشت
۳۰ سالش بود وزنش حدود ۸۰ قدش ۱۷۰ پستوناش ۸۵ کون خیلی گنده و خوشگل
من تو کف اونم بودم و خیلی براش جق میزدم

 
اومد بالا خیلی هم خوشگل شده بود کلی گفتیم و خندیدیم ناهار که خوردیم سحر گفت من برم ایدا رو بخوابونم ۱ سالش بود رفت و منو مهسا تنها شدیم بهش گفتم سحر چرا اومده گف میخواد ناخونا مو درست کنه
ظرف هارو شست و منم خشک کردم اومدیم نشستیم دیدم هی با خودش ور میره گفتم چیشده گف گردنم درد میکنه گفتم میخوام ماشاژ ت بدم گف نه زحمت میشه برات اخه من قبلا هم ماساژش میدادم گفتم نه بابا چ زحمتی با هزار خجالت دراز کشید منم گردن خوشگلشو میمالیدم و کیرم شق شق شده بود اروم اومدم سمت کمرش و مالیدم گفتم روغن زیتون دارید اونم گفت تو کابینت برو بردار
رفتم اووردم پیرهنشو تا بند سوتینش دادم بالا و بدن سفیدش خود نمایی میکردد حسی من داشتم هوس نبود من واقعا دوسش داشتم خلاصه روغن و ریختم تا اومدم بمالم یهو گف وای ارش سحر یه وقت نیاد مارو اینجوری ببینه حرف درمیاره گفتم یه لحظه وایسا رفتم دیدم سحر پیش بچش خابش برده اومدم گفتم گفت اخیش خوب شد گفتم برگرد دوباره شروع کردم ولی گفتم پیرهن ت روغنی میشه درش اوورد باورم نمیشد ولی در اوورد بدنش و ک دیدم داشتم از حال میرفتم یه سوتین مشکی خوشگل هم بسته بود اروم اروم مالیدم این کارایی ک میگم،بیشتر از نیم ساعت طول کشید داشتم میمالیدم که یهو دلو زدم به دریا گفتم میخوای پاهاتم بمالم گف نه یه وقت دیگه گفتم اخه من ک دیگه دستم روغنی شده گف از دست تو ارش شلوار شو اروم در اووردم گف فقط زود تمومش کن سحر بیدار نشه وای باورم نمیشد مهسا لخت فقط با شورت و سوتین جلوم بود پاهاشو میمالیدم ک ارزوم بودن مالیدم و مالیدم تا دیگه روم باز شده بود دستمو اروم گذاشتم رو کونش وای خیلی نرم بود ابم داشت میومد دستم و گذاشتم روش و اروم مالیدم دیدم دیگه کاری نداره خیلی یواش شورتشم در اووردم فک کنم در اووردن شورتش ۱۰ دیقه طول کشید کونشو خیلی یواش مالیدم دیگه اه و ناله ش بلنو شده بود دستمو رو چاک کونش میکشتم و گاهی انگشتمو میکردم تو سوراخش بعدش سوراخ شو بو کردم بوی گل میداد خیلی تمیز و تنگ بود یواش یواش دیگه داشتم قفط انگشتش میکردم
 
دستمو بردم گذاشتم رو کسش یه تکون کوچولو خورد و برگشت منم ریدم به خودم گف چرا تمومش نمیکنی دست انداخت شلوار مو دربیاره ک نذاشتم گفت بریم تو اتاقت تا اومد بگه نمیتونم راه برم تیشرتمو در اووردمو و مثل یه بچه بغلش کردم و لبام،و گذاشتم رو لباش و بردمش تو اتاق و انداختمش رو تخت لباسامو د اووردم و افتادم روش یه ربع لب گرفتیم و سوتینشو باز کردم سینه های خوشگلش افتاد بیرون منم مثل ندیده ها میخوردمشون اومدم سراغ بلند شد گفت نوبته منه و کیرم و گرفت دستش گفت ارش این چقدر بزرگه و کرد تو دهنش دیدم ساک زدن براش یکم سخته دلم سوخت گفتم عشقم نمیخوام ساک بزنی بازم بغلش کردم دستمش گذاشتم رو کسش و مالیدم دیدم خوشش اومد گذاشتمش رو تخت اصلا خیلی سبک بود مثل عر سک میچرخوندمش گذاشتمش رو تخت کسشو هنوز ندیده بودم پاهاشو باز کرو یه کس کلوچه ای باد کرده و بدون حتی یدونه مو خیلی کس نازی داشت زبون ک زدم اه اهش شروع شد سرمو فشار میداد به کسش یه ده دیقه خوردم ک ارضا شد گف حالا بکن گفتم ای به چشم کیرمو گذاشتم دم کسش یکم مالیدم ک التماس کنه یه زره ناله کرد و کیرمو تا ته کردم توش فک نمیکردم انقدر تنگ باشه دیگه اشکش در اومد و از حال رفت مثل سگ پشیمون شدم یه زره خوابیدم پیشش بیدار شد بوسش کردم گفتم ببخشید گف یه چند دیقه وایسا درد ش کم بشه بعد بکن گفتم چشم بلند شدم رفتم سراغ پاهای خوشگلش انگشتای پاش خیلی خوشگل ن بیست دیقه پاهاشو خوردم ک دوباره گف بکن کیرم و اروم فرستادم تو کس تنگش خیلی یواش تلمبه زدم خیلی حال میداد تو ابرا بودم خیلی گرم بود انقد حال کرده بودم ک متوجه باز شدن در نشدم ابم اومد و ریختم رو شکمش ک یهو یه صدا از پشتم اومد ک گفت حالا نوبته منه ینی سکته کردم دیدم سحر لخت لخت پشتم وایساده اومد از پشت بغلم کرد گفت زشته تو بچه داری بچت هنوز شیر میخوره گف تو کاری نداشته باش چرت و پرت نگو لباش و گذاشت رو لبم منم انداختمش رو تخت خیلی سگ ارضا بود تند تند ارضا میشد یه زره کسش و خوردم مهسا ه. خودش کشون کشو برد اونور تخت منم کیرم و گزاشتم دم کس سحر رحم نکردم تا،سحر اومد بگه یواش بکن تا اخر کردم توش یه جیغ زد کر شدم و تند تند تلمبه میزدم  اونم هم همینجوری ارضا میشد و از حال رفته بود بدنش خیلی خوب بود منم خیلی حال میکردم تلمبه ک میزدم سینه هاش تکون میخورد دیدم مهسا خیلی درد داره راه نمیتونست بره سحر و ول کردم رفتم کنار مهسا دلم نیومد دیگه کاری باهاش بکنم رفتم اب گرم حموم و باز کردم اومدم مهسا رو مثل بچه بقل کردم بردم حموم

 
تو حموم یه ماساژ مشتی بهش دادم حال جا اومد قشنگ همه جاشو شستم خودمم شستم اومدیم دیدم سحر اماده شده داره میره خدافظی کرد و رفت رفتم گوشیمو برداشتم دیدم بابام سی بار زنگ زده برداشتم گفت معلوم هست کدوم گوری هستی گفتم خونه سعیدم و گفتم اینجا میمونم سعید رفته اصفهان گفت باشه و قطع کرد منم دیدم هنوز با مهسا یه سکس درست و حسابی نکردم یه شیر موز درست کرد خوردیم و دوباره بردم تو اتاقش انداختم رو تخت باز قربون صدقش میرفتم یه زره کسش و لیس زدم و دوباره کیرم و کردم تو قرص جنسی خورده بودم خودش گفت ریخته بود تو شیر موز واسه همین ابم حالا حالا نمیومد یه ۲۰ دیقه تلمبه زدم و ابم و تا اخرین قطره ریختم تو کسش اونروز دوبار ابم و ریختم تو کسش شب تا صب تو بغلم خوابید فرداش بازم سکس کردیم

خلاصه از اونروز به بعد مهسا شده همه زندگیم و فعلا دیگه باهاش سکس نکردم چون دوقلو بارداره و فک کنم بچه هاش از منه فعلا هروقت عموم میره جایی که جدید ا خیلی میره چون دوست دختر پیدا کرده و با مهسا کاری نداره من شبا میرم پیش مهسا تا صب تو بغل من میخوابه و منم خیلی دوسش دارم
 
فعلا….
 
نوشته : آرش جقجقه

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *