این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان من اعظم هستم و میخوام ماجرایی که برام اتفاق افتاده رو واستون تعریف کنم….
***
من 38 ساله هستم ولی خیلیا به من میگن سنت کمتر از38سال هستش چون خیلی به خودم میرسم من معلم دبیرستان هستم و یه بچه 11 ساله دارم.دو سال پیش ما تصمیم داشتیم خونمون رو عوض کنیم و به یه خونه بزرگتر و شیکتر بریم.بعد از چند وقت گشتن بالاخره یه خونه خوب پیدا کردیم چشممون رو گرفت ولی ما با فروختن خونه قبلیمون و گرفتن وام بازم15میلیون کم داشتیم که با چونه زدن رسوندیمش به5میلیون ولی دیگه تخفیف نمیداد.یه روز که ایام امتحانات خرداد بود و منم مراقب امتحان بودم بعد از امتحان رفتم بنگاه تا یه صحبتی بکنم بهمون تخفیف بده صاحب بنگاه یه مردحدودا27-28ساله بود که اسمش امین بود.منم بعد از مدرسه رفتم بنگاه و با اقا امین سلام علیک کردم و نشستم روی صندلی و باهاش صحبت کردم و گفتم به ما تخفیف بده و از این حرفا.بعد امین به من گفت که جای تخفیف نداره و مقطوعه در حین صحبت یه جوری به من نگاه میکرد که خوشم نمیومد بعد گفت یه بار دیگه بریم خونه رو ببینیم تا منم زنگ بزنم مالک بیاد اونجا صبت کنیم منم قبول کردم و سوار ماشین کمری اقا امین شدم و به سمت خونه رفتیم.تو ماشین امین اقا وقتی میخواست دنده رو عوض کنه یکی دوبار دستش رو به پاهای من زد که من چیزی نگفتم. رسیدیم به خونه و امین اقا درو باز کرد و رفتیم توی خونه.دوباره یه نگاهی انداختم واقعا خونه خوبی بود بعد به امین اقا گفتم:خونه خوبیه حیف که ما پولمون جور نیست و بعد بهش گفتم زنگ بزنید تا مالک خونه بیاد و با هم صحبت کنیم شاید راضی شد بعد با خنده گفت مالک خونه خودمم. منم تعجب کردم و گفتم:منو مسخره خودت کردی بعد گفتش نه بابا خواستم بهت بگم.بعد من رفتم تویکی از اتافها و داشتم نگاه میکردم که یه فرش گوشه اتاقش بود گفتم:اقای مالک حالا تخفیف میدی یانه؟ گفت: تخفیف میدم ولی یه شرط داره اینو گفت و اومد تو اتاق و درو بست منم متوجه شدم که شرطش چیه گفت چرا درو میبندی؟باز کن میخوام برم.

 
گفت:اگه با من راه بیای و یه حال بدی منم از خیر اون10 میلیون میگذرم. داشت میومد سمت من که هلش دادم عقب و گفتم:بی حیا خجالت بکش من شوهر دارم .گفت خواهش میکنم قول میدم کسی متوجه نشه گفتم برو خجالت بکش داشتم از اتاق بیرون میرفتم که یهو دستمو گرفت و منو برگردونو و لباشو گذاشت رو لبام من خودمو کشیدم عقب که گفت التماس میکنم گفتم اگه تخفیف ندی چی گفت قول میدم بعد باپاهاش اون فرش گوشه اتاقو باز کرد و منم دیگه تسلیم شده بودم اول کلی لبامو خورد تو همین حین مقنعه منو از سرم دراورد بعد که لبامو خورد اول کل لباساشو دراورد که دیدم یه کیر کلفت و دراز داره که از مال شوهرم خیلی گنده تر بود بعد دکمه های مانتو منو باز کرد واز تنم در اورد بعد شلوار وجورابامو در اورد در همین حین سینه هامو میمالید و میکرد تو دهنش بعد که سینه هامو خورد گفت برام ساک بزن.منم بلد نبودم هی کیرشو میکردم دهنم ودرمی اوردم یهو گفت بسه و منو کف اتاق خوابوند شروع کرد به خوردن وزبون زدن کسم بعد که حسابی ارضا شدم وشهوتی شده بودم و هی ناله میزدم میگفتم زودتر منو بکن اونم بعد پاهامو از هم باز کرد و اولش کیرشو میمالید دور کسم بعد یواش یواش کرد تو کسم و تند تند تلمبه میزد و میگفت من تورو به یه دختر18ساله ترجیح میدم بعد کیرشو از تو کسم دراورد منو برگردونو به حالت سگی و کرد تو کسم و یه ربع تلمبه زد بعد از اون اخساس کردم یه چیزی در کونم داره تکون میخوره برکشتم دید یخواد بکه تو کونم گفتم نه از عقب نه من تا حالا به شوهرمم کن ندادم گفت خفه حالا میخوای به من بدی ناسلامتی دارم 10 میلیون پول میدم باید درست حسابی حال کنم من که دیدم به حرفم گوش نمیده تسلیم شدم

 
اول یه تف انداخت در کونم بعد نامرد یهو تا دسته فرو کرد منم یه جیغ بلند زدم که جلوی دهنمو گرفت گفت ساکت همسیه ها میشنون بعد هی تلمبه میزد من اشک میریختم بعد از یه ربع کیرشو دراورد دید خونبه معلوم شد کونم پارگی پیدا کرده که یهو ابش اومد وریخت رو بدنم هردوتامون خسته افتادیم و بعد اون هی سینه هامو میمالید بعد بلند شدم و خودمو پاک کردم و لباسامونو پوشیدیم و رفتیم تو راه هم هی منو میمالید بعد منو دم بنگاه پیاده کرد منو بوسید وگفت اعظم جون مرسی که حال دادی فردا با شوهرت بیاید بنگاه برا قرارداد منم گفتم باشه وخداحافظی کردم.شب به شوهرم گفتم و اون خوشحال شد و گفت چطوری راضی شدن؟منم گفتم نمیدونم خبر ندارم بعد شوهرم کفت من فردا سرکارم تو خودت برو قولنامه رو بنویس من ظهر میام امضا میکنم فردا ضبح من رفتم امین تو بنگاه بود تا منو دید اومد استقبالم سلام کرد ومنو بوسید وگفت شوهرت کو گفتم قولنامه رو بنویس ظهر میاد برا امضا گفت ای به چشم وی یه شرط داره گفتم بس کن دیگه دیروز پدرمو دراوردی خندید و گفت نه بابا میگم بریم پایین بنگاه نو اشپزخونه صبحونه بخورم خلاصه بزور منو برد ویه ذره صبحونه خوردم گفتم بریم برا قولنامه گفت اول شرط دارم گفتم برو بابا اصن خونه رو نخواستیم گفت نه کاریت ندارم فقط بزار یکم سینه هاتو بخورم قول میدم جلوتر نرم
 
بدون اینکه من جواب بدم خوابوندم رو میز اشپزخونه و مانتومو در اورد و سوتینمو دراورد و شروع کرد به سینه هامو خوردن هی میگفت جون چه سینه هایی داری منم هی شهوتی تر شدم اونم از این موضوع استفاذه کرد شورت و شلوارمو دراورد منم دیگه حسابی حشری شده بودم بعد کردش تو کسم و ابشوریخت روبدنم منم پا شدم خودمو پاک کردم منو بوسید و گفت ممنون عزیزم رفتیم بالا قولنامه رو نوشت و شوهرم اومد امضا کرد و ما رفتیم خونه جدید.بعد از اون اتفاق امین دیگه مزاحمم نشد و ما هم بدون مشکل زندگی میکنیم .

ممنون
نوشته: اعظم ح

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *