این داستان تقدیم به شما

سلام من پرنیان هستم 16 سالمه و یه هیكل لاغری دارم و پوست سفید اینی كه میخوام بگم مال دو ساله پیشه ،
من همیشه از پسرا متنفر بودم و عاشق لز بودم ، الانم همینطوره ، هیچوقت كسی نبود باهاش لز كنم فقط یه چن باری از دو سه تا رفیقام لب گرفته بودم اونم در حد 2 ، 3 ثانیه یكیشونم همین فریبا ، منو فریبا خییییلی باهم صمیمی بودیم ، هم قد من بود ولی هیكلش بهتره من بود سینه و كون درشت سكسی با لبای خوشگل كه من عاشقشون بودم ، اونم عاشق لز بودو خیلی حشری بود ، یه روز یه زنگی دبیر نداشتیم تو حیاط بودیم گفتم فریبا بیا بریم بالا تو كلاس حوصلم سر رفت ، قبول كرد رفتیم بالا ، چون قبلش بچه ها آب ریخته بودن رو فریبا ، موهاشو لباساش خیس شده بود ، رفتیم تو كلاس درو هم قفل كردیم ، مانتو و مقنعش و دراورد رفت جلو پنكه كه موهاش خشك شه لباساشم پهن كرد رو نیمكتا ، همینجور داشتم نگاش میكردم ، یهو بند سوتینم باز شد كلا سوتینه به چس بند بود هی باز میشد ، گفتم فریبا اینو واسم میبندی؟ مانتومو دراوردم ، چون گرم بود مقنعه ام رو هم دراوردم (اردیبهشت ماه بود خیلی گرم بود) ، فریبا لباسمو زد بالا اومد سوتینمو ببنده ، ولی نَبَست ، دستشو اورد جلو ممه هامو مالید ، خندیدم گفتم نكن لاشی اونم خندید گفت پری چه ممه هایی داریا همینجور مالید منم بلند بلند میخندیدم یهو برم گردوند ازم لب گرفت یه لبخند زدم سرشو كرد تو گردنم ، منم عاشق این بودم یكی گردنمو واسم بخوره
همینجور مك میزد منم حسابی حشری شده بودم آه و ناله های كوچیك میكردم و میخندیدم ، در همین حین بدنمو میمالید ، منو برد تهِ كلاس چسبوند منو ب دیوار شروع كرد به خوردن لبم همینجور لب و زبونمو میخورد ، یهو دستشو كرد تو شرتم كسمو مالید ، آه و ناله كردم ، سرشو كرد تو گردنمو انگشتشو كرد تو كسم ، هی عقب جلو میكرد ، سرشو كشید پایین و ممه مو لیس زد ، رفت پایین تر شلوار و شرتمو كشید پایین ، سرشو كرد لای پام شروع كرد به خوردنِ كسم ، نشستم رو نیمكت اونم نشست رو زمین و زبونشو كرد تو كسم ، رو ابرا بودم ، انقد كسمو خورد كه ارضا شدم ، نوبت اون بود ، چسبوندمش به دیوار ، ازش كلی لب گرفتم ، گردنشو مك زدم ، ممه شو كلی خوردم وای خیلی حس خوبی بود ، شلوار و شرتشو كشیدم پایین شروع كردم ب خوردن كسش ، اول یكم بدم اومد ازین كار ولی بعد دیدم بد هم نیس ، هی آه و ناله میكرد و دس میكرد تو موهامو سرمو فشار میداد تو كسش ، آه كردنش دیوونه ترم میكرد ، انقد واسش خوردم ك ارضا شد ، یكم دیگ كه از هم لب گرفتیم زنگ خورد ما هم هول شدیم سریع لباس پوشیدیم رفتیم پایین! اگ خاستین بگین تا بازم خاطره های دیگمو با فریبا واستون بگم

^^ بای بای^^
نوشته: (پری)

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *