این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان، وقت همگی بخیر
من پرهام 28 سالمه و خاطره ای رو که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به زمان دانشگاهم میشه.
اوایل که رفته بودم دانشگاه همیشه سعی میکردم رفتار جنتلمنانه ای داشته باشم، مخصوصاً با خانوما ولی گاهی پیش میومد دخترا و زنا حرفایی میزدن یا رفتارهایی میکردن که من خودم از خجالت آب میشدم.
از همون اول هم دنبال دختری بودم که باهاش دوست بشم ولی هیچوقت به دوست شدن با زنای شوهر دار فکر هم نمیکردم.
ما یه همکلاسی داشتیم به اسم لیلا، اون موقع لیلا نهایتا سی سالش میشد، منم 24_25 ساله بودم، یکی از دوستامون تو تلگرام یه گروه زده بود که اکثر بچه های دانشگاه توش عضو بودن، لیلا همکلاسیمون بود و کم و بیش باهم سلام و علیک داشتیم، یه زن حدودا سی ساله با چهره ی معمولی و قد بلند، قدش شاید 175_80 میشد، وزنشم حدود 75 اینا با سینه های سایز 80 و یه باسن خیلی برجسته ی خوشگل که هر کی میدبد آرزو میکرد حداقل یه بار اون کونو لمس کنه. اوایل خرداد بود و فصل امتحانا، پدر و مادر منم چند روزی رفته بودن مسافرت و منم تنها بودم و بیشتر وقتمو به درس خوندن میگذروندم، مثل همه ی دانشجو ها درس خوندن منم بدون خوابیدن و چک کردن گوشی و شمردن گلهای قالی غیر ممکن میشد، گوشیو برداشته بودم و مطالب کانالها رو چک میکردم که دیدم لیلا تو پی وی سلام داده، یکم جا خوردم و جوابشو دادم فکر کردم حتماً در مورد درس و امتحان میخواد چیزی بپرسه بعد سلام و احوالپرسی گفت چرا گروه خلوته؟
چه میدونم، فصل امتحاناس، ملت دارن درس میخونن
_تو چرا نمیخونی؟
_راستش تنهایی حوصلم سررفته، داشتم کانالامو چک میکردم.
_عه؟ تنهایی حال میکنی دیگه واسه خودت!
تا اینو گفت بازم جا خوردم، خواستم نذارم بحث به جای باریک بکشه، گفتم:
_ای بابا، با یخچال خالی که نمیشه حال کرد!
_مگه تو فقط با یخچال حال میکنی؟
_خوب، آدم با خوردن حال میکنه دیگه!
اگه اونجا بودم بهت خوردنی میدادم!
_?
_چی شد؟
_هیچی…
 
بحث که به اینجا کشید دیدم بله خانوم خودش کونش میخاره، دیگه نخواستم کم بیارم، گفتم خوب پاشو بیا خوردنیمو بده
گفت فردا بعد امتحان چیکاره ای؟
گفتم هیچی بیکارم
گفت پس باهم میریم ناهار بیرون
قبول کردم و خدافظی کردیم و به فکر رفته بودم
باورم نمیشد فکر میکردم لابد سرکارم گذاشته
اون روز و اون شب با فکر و خیال گذشت و فردا شد
امتحانم ساعت 11 بود، بعد امتحان دیدم لیلا تو تلگرام پیام داده و گفته تو کوچه پشت دانشگاه منتظرمه
رفتم بیرون ماشینو روشن کردم و رفتم اونجا دیدم بله، خانوم اونجاست، جلو پاش ترمز کردم و اومد نشست و دستشو به طرفم دراز کرد، باهاش دست دادم، هنوزم باورم نمیشد، جا خورده بودم، تو شوک بودم
گفتم کجا بریم؟
گفت یه جای دنج که کسی مزاحممون نشه.
رفتیم یه رستوران خلوت و ناهار خوردیمو و دوباره سوار ماشین شدیم، گفتم کجا برسونمت راحت میتونی بری خونتون؟
گفت نمیشه بریم خونه شما؟
گفتم چرا؟
گفت میخوام بهت خوردنی بدم حال کنی که دیگه غصه نخوری
منم که از دیدن بدن سکسی و خوشگلش تحریک شده بودم با این حرفش که مثل یه جرقه بود دیگه بریدم و به قول معروف بندو آب دادم و رفتم خونه
تو پارکینگ از ماشین پیاده شدیم و رفتیم بالا
درو باز کردم و رفتیم تو و لیلا نشست رو مبل منم از یخچال ظرف میوه رو برداشتم و بردم گذاشتم جلوش، حواسم به حدی پرت بود که یادم رفت کارد و پیش دستی بذارم.
لیلا یه موز برداشت و پوستشو کند و عین حالت ساک زدن کیر موزو میکرد دهنش و در میاورد، با این کارش دیگه دیوونه شدم و محکم بغلش کردم و شروع کردم به لب گرفتن، همزمان با سینه هاشم بازی میکردم، مقنعش از سرش افتاده بود و موهای طلایی خوشگلش آدمو چند برابر تحریک میکرد
تند تند دکمه های مانتوشم باز کردم و مانتوشو از تنش درآوردم، زیر مانتو یه تیشرت سفید خوشگل پوشیده بود و سوتین مشکیش از زیر تیشرت معلوم بود
زود تیشرتشم درآوردم و بازم بغلش کردم، کیرم داشت میترکید
لیلا هم از روی شلوار میمالیدش، دیگه طاقتم تموم شد و پاشدم همه لباسامو درآوردم و پیشش رو مبل نشستم و دوباره لباشو خوردم، اونم یکم لب و گردنمو بوسید و لیسید بعد جلوم زانو زد و کیرمو کرد دهنش به حدی حرفه ای و عالی ساک میزد که فکر کردم اصلا تو دهنش دندون نداره!
دیگه داشتم تو دهنش ارضا میشدم که ازش خواستم بس کنه

 
پاشدیم رفتیم تو اتاق من و لیلا هم شلوار و شورتشو درآورد و رو تخت دراز کشید، منم خوابیدم روش و محکم بغلش کردم خیلی برام لذتبخش بود، خودش دستشو برد پایین و کیرمو گرفت و گذاشت در کسش با یه فشار مختصر کیرم تا ته رفت تو کسش و شروع کردم کمر زدن، واقعا لذت وصف نشدنی داشت، چند دقیقه تو کسش تلمبه زدم و حس کردم آبم داره میاد، زود کشیدم بیرون و همه ی آبمو با فشار رو سینه هاش پاشیدم و بیحال کنارش افتادم.
هنوز باورم نمیشد که لیلا رو کردم
اونم کسی که شوهر داشت و فکرشم نمیکردم با کس دیگه ای بیشتر از چند کلمه حرف بزنه.
 
 
نوشته: پرهام

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *