این داستان تقدیم به شما
کلفت تر از مال سعید
سلام مهناز هستم 25 ساله از خود تعریف نباشه زیباترین و خوشاستایل ترین زن فامیل هر دو طرف هستم قد 170 وزن 66 سایز باسن XL کمر باریک سایز L سینه هام 80 گردن بلند و مو خرمایی از تهران،
دو سال پیش ازدواج کردم همسرم 29 ساله از تهران کارمند بانک مردی خوشچهره در حد خوب که چند ماه نخست در سکس کم نمیآورد سایز کیرش بزرگ بود بالای بیست سانت وحشتناک وقتی سفت میشد کصمو میگایید تا در یک تصادف شدید که سه نفر از پنج سرنشین میمیرند ولی سعید پیشانیش کمی زخم میشه و سرش ضربه میبینه همین باعث شد ماهها کیرش سفت نشه کلی دوا، دکتر علتشو ترس و شوک تشخیص دادن بعد از شاید شش یا هفت ماه کیرش کمی جون گرفت ولی دیگه قادر نبود بدون کمک دستش کیرشو تو کصم رد کنه و حس خوبی برام ایجاد نمیکرد انگار کیر مرده ای را تو خودم حس میکردم و هیچ لذتی نداشتم و برام عذاب آور بود خودمو با مالیدنها تخلیه میکردم تا اینکه میلاد با اخذ دکترای عمران از ترکیه به ایران اومد رفتیم دیدنش دو سال از سعید کوچکتر بود من فقط عکساشو دیده بودم تو عروسی ما هم نتونست شرکت کنه به هم معرفی شدیم دست دادیم سرو گردنی از سعید بلندتر بود و تیپش اصلن به سعید و پدرش نرفته بود بلکه کپی مامانش بود اما بسیار جذاب و با وقار مردونه از مامانشون بگم زنی قد بلند خوش استایل سفید با موهای مش کرده باسن گرد و بزرگ و زیبا بدون شکم با سینه هایی حدود سایز من کمی درشت تر با داشتن 61 سال سن کاملا سرحال و دخترانه با نوکهای بیرون زده که اغلب سوتین نمیزد از زیر لباسهایش چه تنگ چه آزاد معلوم میشد بارها حمام برای لیف زدنش لمس کرده بودم به شوخی میگفتم خوش بحال باباجون که اینارو میخوره اونم میگفت خوش بحال سعید چرا نمیگی پر روزی است هم اینو خورده هم مال خودتو میخوره که از مال منم زیباتره منو مامانجون خیلی اندام و چهرمون با اینکه فامیل نبودیم شبیه هم بود اسمش توران است بازنشسته آموزش عالی هیئت علمی دانشگاه
برگردم به ادامه خاطراتم
بی اختیار لحظاتی چشمام به چشمهای درشت و زیبای میلاد که خیلی به چشمهای خودمم شباهت داشت قفل شد اونقدر تو چشماش غرق شدم تا میلاد مجبور شد جایی دیگهای را نگاه کنه دریافتم اونم انگار مجذوب من شده!
شب همه به خواست مامان که کلی هم مهمان فامیلهای نزدیک بودند با خانواده دسته جمعی دعوت گرفته بود رفتیم بیرون سمت نیاوران تالاری که بچه های منطقه یک باید بشناسن تالارباشگاهنیاوران که مدیرش زمانی دانشجوی مامان بوده تلفنی میز مجللی رزرو کرده بود پذیرایی شاهانهای شدیم و رفتیم باغشون در لتیان
تا صبح زدیم و رقصیدیم مشروب سرو شد همه بجز باباجون حسابی خوردیم و سرحال شدیم
بقدری رقصیده بودم پام رو زمین بند نبود تا میتونستم چهره به چهره با میلاد برقصم ، مگه دخترای فک و فامیلش میذاشتن مخصوصا دختر خواهرش شادی و دختر عمه اش روژین که حس میکردم روژین با تشویق شادی که نامزدم داشت میخواست تو دل داییش میلاد جا کنه الحق روژین دختر زیبایی هم بود تو سن و سال 19
نشستم استراحت و افسانه خواهر شوهرم سیگاری برام روشن کرد گیلاسی دستمون پکی به سیگارو نم نم میخوردیم و تعریف از میلاد،
ده دقیقهای گذشت، افسانه دومین سیگارو تعارف کرد و پکی زدم
از سیستم صوتی آهنگی ملایمی پخش شد، شادی دختر افسانه رفت بغل میلاد که داییاش است دو نفره جلو ما تو بغل هم رقصیدن نگاهی با حسرت به میلاد انداختم تو دلم گفتم چی میشد من جای شادی تو بغلش بودم؟!
چی میشد دستمو میگرفت دعوت به رقصم میکرد تا خودمو تو بغلش غرق میکردم ؟! ته مانده گیلاسمو رو به سمت میلاد که تو چند سانتیم بود گرفتم به سلامتیش بالا بردم و بعد پکی محکم به سیگار زدم تو عالم رویا خودمو جای شادی تو بغلش حس کردم
چشام از فرت مستی در اختیارم نبود تا پلک میزدم انگار دقیقهای میگذشت
دیدم شادی از بغل میلاد در اومد رفت سمت نامزدش که با داداشش تخته میزدند میلاد اومد سمت منو افسانه تو دلم گفتم حالا این زن و فرزند دیگه میلادو رها نمیکنند! تا الآن شادی بعدش افسانه!!
افسانه خودشو آماده کرد بلند شه !!
تو نا امیدی دیدم میلاد دست سمت من دراز کرد و گفت افتخار میدید؟!
انگار از خوابی سنگین بپرم ،!!
یا آبی سرد بیفتم
بخودم اومدم نکنه خوابم؟! دیدم دستم تو دست میلاده و به حکم موزیک رفتم تو بغلش و میان بازوان مردونش تنمو سپردم به تن او
تو رقص چیزی کم ندارم تو حال مستیو سرمست همه اعضایم بفرمان میلاد بود بهترین زوج رقصی را باهاش رقصیدم کیر سفت شدهی بغل رونش تو رقص تانگو مثل اهرمی کلفت رونمو بین روناش لمس میکرد و به کصم دهن کجی میکرد کص تب کردهام هم آب دهنش آوایزان شده شورتمو خیس و خیستر میکرد، و خودشو به رون میلاد میمالید،سینههام چسب تنش تمرین سکس را ازبر میکردند و بخود نوید تازه میدادند که لخت بدون هیچ مانعی تو مشتهای قوی میلاد طلسم تابو ها را خواهند شکست حال مستیم هم منو شجاع و گستاخ تر میکرد جز میلاد انگار کسی را نمیدیدم
لبم به گردن خوشبو و تمیز میلاد گره خورده و نفسهایم لحظه به لحظه داغ و داغتر میشد تو عالم مستی و راستی داستان عشق به معشوق ممنوعه را در گوش میلادم زمزمهمیکردم، با جرأت و بیپرده به او ابراز عشق میکردم و تقاضای سکس!! حرفهایی که تا اون وقت به سعید نگفته و به زبانم نمیاومد به میلاد بدون تپق زدن مانند اشعار زیبای عاشقانه با ریتم و قافیه تو گوشش ترنم میکردم! خودم را کامل تسلیم آغوشش کرده بودم همه چیز همراهم بود ، موزیک لایت، نور بسیار کمسو، زیر درختان بیدمجنون و سروها، گرم بودن آغوش میلاد و شلوغی و ازدحام جفت رقصندگان در اون فضای نسبتا کم که هر جفت تو عالم خودشان بودند و بس،
اما زمان به سرعت برق و باد میگذشت، موسیقی داشت به ته مانده خود نزدیک میشد با عشوه و ناز گفتم عشق من! میلادجونم! کاش این حال تا ابد دوام داشت ! میلاد با گفتن عاشقتم و آههههه کاششششششش! این تنها پاسخم در برابر اونهمه عاشقانه هایم بود که به همه آنها میارزید چون این جملهی کوتاه را از ته وجودش با زیباترین و آهنگین ترین نغمه ها تو گوشم زمزمه کرد
آهنگ به انتها رسید رقص ما چون غروبی دلگیر در پشت کوههای بلند تابوها به تاریکی نشست!
صدای کف زدن بقیه پلکهای خمار آلودم را لحظهای باز کرد خود و میلاد را که دستم در دست کاوشگر او که چند لحظه پیش نقطه نقطه وجای جای تنم را لمس میکرد بود و به حاضرین با خم و راست شدنش ادای احترام میکرد من فقط نگاه میکردم و دیگر چیزی یادم نیست چه گفتند و چه شد و چه کردند!
و نفهمیدم چگونه به خواب رفتم و کجا که با تابش تیغ سوزان آفتاب بیدار شدم که در بغل سعید با تن نیمه عریان ولو شده بودم
به سعید گفتم پرده را بکش چشام داره میسوزه
پا شد پرده را کشید گفت همه دارن صبحانه میخورن بیدارن نزدیک ظهر شده! من تازه دوش گرفتم تو هم یه دوشی بگیر خواب و مستی از سرت بپره بیا سالن ، قول بده ساعتها نمونی زیر دوش تا بیشتر تو جمع باشیم.
حال نداشتم زیر لب چیزی گفتم خودمم نفهمیدم چی گفتم!
اما صدای میلاد جون به تنم جون تازهای داد و مثل فنر از تخت بلند شدم آینه را نگاه کردم موهایم ژولیده و چشمانم باد کرده بود لبانم بیشتر از قبل باد کرده و سکسی تر شده بودند! و تشنه لبهای میلاد میسوختند!
تصمیم گرفتم زود دوشی بگیرم و حاضر بشم تا میلادو بیشتر ببینم!
دوشی گرفتم حالم جا اومد زود اومدم بیرون حوله تنم نشستم جلو آینه موهامو داشتم خشک میکردم در رو پاشنه چرخید گفتم سعید درو ببند سوز داره میاد مگه نمیبینی لختم در بسته شد گفتم قفلشم بزن کسی نیاد! اونم صداشو شنیدم ،
جلو دراور نشسته بودم سرم پایین میان حوله سر و دستام و موهام بود با حوله! یه لحظه از دیدن تصویر میلاد تو آینه چشام داشت از تعجب از حدقه میزد بیرون!!
میلاد فهمید من شوک شدم دستاشو گذاشت رو شونه های لخت و گرمم که حوله افتاده بود پایین تا باسنمم لخت بود چون رو صندلی بدون پشتی دراور نشسته بودم همه جای تنم لخت بود فقط گوشه های حوله روی رونهامو کصم بود
با صدای گرم گفت مهناز ببخش الان میرم نمیدونستم لختی با دیدن این همه زیبایی اختیار پاهامم گرفتی من رکم نمیتونم این همه زیبایی را ببینم و تعریف نکنم نظر دیگری ندارم باور کن نتونستم برگردم فشاری نرم به دو کتفم داد و گفت ببخش رفتم!
تا دستاشو از رو دوشم ورداشت پاشدم دیگه هیچی تنم نبود
گفتم کجا؟!!
خیلی گستاخ شده بودم از میلاد ذرهای خجالت نمیکشیدم شاید با سعیدم اینهمه راحت نبودم!! میدونستم اگه این فرصتو از دست بدم دیگه نمیتونم میلادو مال خودم کنم میدونستم یک هفته بیشتر تو ایران نیست باید به ترکیه برگرده بغلش کردمو لبمو چسبوندم لبش و دیگه نذاشتم حرفی بزنه
میلاد خشکش زده بود تا لبامون جدا میشد نگاهش تو جزء به جزء تنم بود و لب همو میخوردیم عقب عقب سمت تخت رفتیم تا هلش بدم رو تخت
تختی که آشفته بود تا برسیم دم تخت پیراهنشو از تنش در اورده بودم و سینه هام تو تنش نشست و لذتی وصف ناپذیر در جای جای اعضای تنم بیدار شد،! دستم به بند شلوار اسلشش بود که اونم باز کردمو کشیدم پایین تا مچ پاهاش رفت پایین کیرش افتاد بیرون سفت شده و آماده گاییدن کص تشنهی من بود داشت دلدل میزد حالا هر دو لخت تو بغل هم بودیم کیرش اشک ریزان شکممو خیس کرد
مهلت ندادم زانو زدم بوسش کردم سرشو بردم دهنم شوری آب کشدارشو تو دهنم مزهمزه کردم برایم از عسل گواراتر اومد!! که نذاشت بخورم گفت دوس دارم لباتو باز بخورم تو خماری موندم ،
گفت نه نه تو ارزشت خیلی بیشتر از اینهاست منو از زیر بغلام کشید بالا لب تو لب شدیم
بغلم کرد افتاد رو تخت منو کشید روش
کیرش هم اندازه کیر سعید بود اما این کجا اون کجا؟!
سفت مثل چوب بگی نگی کلفت تر از مال سعید
لبامو خورد کیرش چاک کصمو پر کرده بود و با مالشهای آهسته تحریکم میکرد کصم خیس که بود خیستر شد، محکم همو مالیدیم و لب و زبون همو خوردیم کصم گُر گرفته بود تشنه کیرش بود خودمو بالا بردم فهمید کیرشو میخوام دستشو برد رو کیرش راست سوراخ کصم کرد، بقدری کصم خیس و اماده بود بی توقف همه کیرشو قورت داد دردی حس نکردم چون همش لذت بود تا بالا پایین شدم دستاشو رو باسنم فشار داد نذاشت کمر بزنم ساکت رو کیرش نگه داشت لبمو رها کرد گفت بذار من پشت رل باشم نمیخام آبم به این زودی بیاد،! لطفا.
نم نم خودشو زیرم تکان داد تو کمتر از یکی دو دقیقه آبم اومد از کصم زد بیرون کیرش لیز تر و داغتر شد تو گوشم گفت جوووون عشقم چه لذتی چه آبی کاش تو کامم بود! کیرش جلو عقب میشد من ارگاسمم تکمیلتر حس کردم با کشیده شدن عضلاتش نزدیکه آبش بیاد گفتم دوس دارم زیرت باشم آبتو بریزی تو کصم تا قطره آخرش، گفت حامله میشی گفتم نه زمانش یکهفته گذشته خیالت راحت میدونستم نمیشم تو 23 بودم 5یا6 روز دیگه پریود میشدم چون مامایی خوندم خودشم واقف بود
منو چرخوند کیرش تو کصم بود ، سنگینی میلاد رو تنم لذت تسلیم شدنم به مرد را تازه تجربه میکردم
دوس داشتم زمان قفل بشه و تو این حال تا ابد باشم؟!
بقدری رعایتم کرد و همراهی، تا با فشار های غیر ارادی زیرش استخوان هایم صدا میکردند ستون فقرات انگار ابر بهاری شادی میکرد گویا حسرتشون از این حال به صدا در اومده بود لذتی بیپایان در یاخته یاختهی تنم موج میزد تا با چند حرکت محکم انگار واقعا میخا کصمو پاره کنه هر بار آبشو ریخت توی کصم احساس نشاط و سبکی کردم و بالذت سیراب میشدم انگار در بیابان تفته آبی گوارا و خنک به روی جگرم میریخت تا خوب تو کصم خالی بشه، پاهامو قفل کمرش کرده بودم و با بی زبانی میگفتم بریز کصم سؤالی هم نکرد و تا قطره های آخرش هم ریخت تو کصم گفتم میلادجون حامله ام کن من مال توام بریز تو کصم تشنمه! کاش زودتر منو میگاییدی تا بچهات تو شکمم جون میگرفت! باز چند ضربهی محکمتری زد حالا کصم پر از آب میلادم بود
این نخستین سکس ایدهآلم بود و آغاز خوش زندگی دوباره
باز هم طی روزهایی که ایران بود با فرصت مناسبتر و زمان طولانی تر که در هر بار ساعتها تو بغل هم شدیم منو گایید تو دومین بار که روز بعد از سکس نخستمان بود از صبح ساعت 9 تو خونه ام بود تا نزدیک اومدن سعید پنج بار منو گایید هر بار در چند حالت با زمان طولانی چند بار آبمو خالی میکرد تا آبشو میریخت تو کصم هرگزم نمیذاشتم بیرون بریزه بار سوم روز آخری بود که شبش پرواز داشت خونه مامانم کسی نبود به سعید گفتم من شب دیر میام مامان گفته برم خونشون قراره کارگرش راستم میگفتم کارگرش اومد و زود راهی کردم تا ساعت 11شب بغل هم بودیم و برای نخستین بار کونمم گایید خیلی درد داشتم اما چنان با حوصله کیرشو تو کونم فرو کرد کمترین دردی که اینهمه میگویند درد فراوان داره حس کردم قبل از گاییدن کونم رفتیم زیر دوش روده هامو قبل حمام خالی کرده بودم با شامپو و نرمکننده بدن گذاشتم با انگشت توی سوراخمو شست و انگشت کرد قلقلکم میاومد گفت داره خوشت میاد بریم رو تخت که از زیر دوش اومدیم خیس خیس با تن داغمون رفتیم رو تخت اونجا بود که کونمو گایید
رفت ترکیه خوشبختانه ده روز نشده برگشت ایران تا یک سری کارهاشو تو وزارت خارجه انجام بده هر روز و شبش حتی سکس داشتیم تا برگشت ترکیه بعد از چهار ماه تو اذر بود برای همیشه اومد ایران خونه ای قبلا با انتخاب پنهانی من در زعفرانیه در یک برج فوق لاکچری خرید مدتها کسی جز دو تامون از آن خبر نداشت یادم رفت بگم که از میلاد حامله شده بودم اما به اصرار او حتی با تهدید که دیگه ایران نمیام انداختمش هنوز حالت لخته خون بود چون یک ماه و چند روزی از عمرش نرفته بود خودم وارد بودم چون رشته مامایی خونده بودم با مراجعه به دکتر مطمئن که از همکلاسیام بود جنین را انداختم
گفتم که مامایی خونده بودم به درخواست شوهر و مادر شوهرم توران دنبال استخدام نرفته بودم سکسمان با میلاد هنوزم ادامه داره روزها مال میلادم شب مثل خواهر برادر با سعید میخوابم الآن بیش از سه ماهه سعید حتی دستی هم به کصم نکشیده
منم چیزی نمیگم
دلم بچه میخواست نمیخواستم ژن سعید تو خونش باشه
بارها تصمیم گرفتم از میلاد حامله بشم او راضی نشده گفت تو ابلاغ گروه خون نوزاد داد میزنه بچهی منه چون تو و سعید هر دو O هستین نمیتونه بچتون A باشه که من A هستم احتمال داره نوزاد با گروه خونی A دنیا بیاد که دور از انتظار نیست خودمم میدونستم
نقشه کشیدم تا روزی حامله ام کرد باهاش به همراه سعید برم ترکیه دوران زایمانمو سپری کنم اگر گروه خونش A شد پنهان کنم بگم O است تا زمان خودش به فراموشی پیوندش بده اگر که O شد مشگلی نخواهیم داشت
من از دوران دبیرستانم خاطراتمو مینویسم لذا تاریخ پریودمو تو تقویمم همیشه با رمزی که بعد سکسهایم با میلاد برای خوش امدش واضح تر مینویسم تا در بازخوانی بخندیم «اما بشنو از نی که آغاز از جدایی میکند 1+» یک ماه پیش تقویممو قایم کردم که گم شده مدتی مثلا دنبالش بودم انگار پیدا نکردم تقویم جدیدی خریدم با تغییر روزهای پریودم یک هفته جابجا کردم تو نخستین روز پریودم تا هفت روز میلادو سر دووندم تا پاک پاک که شدم (پنج روزه پاک میشم) سکسمون را تو خونش بعد یک هفته مثلا گرفتاری شروع کردم اون روز و گفتم برای احتیاط ابتو بریز بیرون نکنه حامله بشم پرسید روز چندمی گفتم 16 ریخت بیرون دفعه های بعدشم که دو بارم اون روز منو گایید تا خواست ابش بیاد کرد کونم ریخت تو کونم حالا من به روزهای شانس باروریم نزدیک و نزدیکتر میشدم که فرداش هم راستی راستی نشد سکس کنیم روز بعدش از 10تو خونه ام تا 15دو بار طولانی از کصم گایید ابشم ریخت تو کصم گفت تست کن یه موقع حامله نشی گفتم امکان نداره ولی تستم میکنم که شبش تست کردم آخخخخ جووون حامله شده بودم تلفن زدم که حامله نیستم مطمئن باش
نمیدونم سعید کی منو گاییده بود روز بعدش به هر طریقی شده کیرشو راست کردم با کمک دستش کرد تو کصم اونقدر ناز کردمو و تشویقش کردم ابشو پر کرد تو کصم اینم تو خاطراتم نوشتم که سعید بعد از مدتها نی زد این باز رمزمم بود با عوض کردن تقویم که گم شده و هر روز سرخط اتفاقاتو مینویسم میلاد عاشق خوندنشه و میذاره کلی میگذره بعد یه باره میخونه شیرین تر بشه میدونه تاریخ نخستین روز آغاز پریودمو با رمز مینویسم و «اما بشنو از نی که آغاز از جدایی میکند 1+» و تاریخ را پر رنگش میکنم تا روزهای بعد تا 28روز فقط شماره 1تا28 نوشته میشه نشان از روزهای گذشت پریودم است
الان که مینویسم دو روز از وقت پریودم گذشته تا روز کذایی و الکی انحرافیم
مثلا 6 روز مانده تا پریود بشم تو تقویمم 23+ با رنگ غلیظ تر حک شده با میلاد سکس توپی کردم تقویم را با هم خوندیم و قاقاه خندیدیم غافل از اینکه بدونه بچمون یکماهه شده کلی سر رمز گاییدن سعید خندیدیم تا ببینم چه پیش میاد
مرسی دوستای گلم که خوندین
مهناز
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید