داستان سکسی تقدیم به شما
ای خوارتو گاییدم، این چه وقت دندون درد بود، وسط اینهمه کار که ریخته سرم، غرغرای مدیر بداخلاق که مثلا رفیقمون بود ولی همهش جرو بحث داشتیم با هم، خراب بودن اینترنت، این دندون دردم شده بود قوز بالا قوز، رفتم سراغ کپسول اسید مفنامیک، دوتا از تو خشاب دراوردم و خوردم، یه پنج دقیقهای گذشت ولی آروم نشد، مش حسین خدمتکارمون اومد و دید دستم رو صورتمه، سری تکون داد و گفت یک هفتهس مهندس خودتو درگیر کردی، دندون فاسدو باید بکشی بندازی دور، از پشت صندلی بلند شدم رفتم دم اتاق مدیر و در زدم رفتم تو و ماجرا رو تعریف کردم، دیوث نگاه عاقل اندر سفیهی بهم کرد و گفت برو امروز تمومش کن، فردا بیای باز بگی یه جام درد میکنه کلاهمون قاطی میشه. آروم گفتم بیا بخورش، سرشو بلند کرد گفت چی؟ گفتم هیچی، باشه، چشم.
من مجرد بودم، قبلا خودم شرکت داشتم ولی ورشکست شده بودم تا یکی از دوستان معرفیم کرد به مسعود، اومدم و پیشش مشغول شدم، خیلی بداخلاق ولی فوقالعاده فهمیده بود و دوس داشت کاراش به خوبی جمع بشه، شرکت تهیه و توزیع ابزار دقیق مهندسی داشت، خیلی بزرگ نبود ولی بخاطر دوستانش که تو سازمانهای دولتی بودن کارا رو روال بود. شنیده بودم پشت سرم تعریف کرده بود ازم که خیلی تو کارش وارده و همه کارهامونو روال کرده. چند بار پرسیده بود چرا زن نمیگیری، متم آستر خالی جیبمو نشونش میدادم و میخندیدم. ۳۴ سالم بود و فقط یه خونه و یه ماشین مونده بود برام. مدیر داخلی شرکت بودم، یجورایی دست راستش، ولی حرفا و بداخلاقیاشو دایورت میکردم رو تخم چپم. میخواستم از اتاقش بیام بیرون داد زد صبر کن، یه کارت ویزیت درآورد گفت بیا برو اینجا، تا برسی منم زنگ میزنم زودتر دندونتو ردیف کنن، کارتو گرفتم و از شرکت زدم بیرون.
ترافیک سنگین و هوای گرم، یه ساعتی دهنمو رسما آسفالت کرد تا رسیدم قلهک، یه ساختمان پزشکان بود، نگاهی به کارت انداختم، خانم دکتر پریسا بهراد متخصص جراحی لثه.
پارک کردم و رفتم بالا، طبقه ششم بود مطب، در زدم و صدای زنونهای اجازه ورود داد، رفتم داخل و هوای خنک داکت اسپیلت زد تو صورتم، چه حالی داد، نگاهی به اطراف کردم، سمت راست میز منشی بود و یه سالن انتظار خالی، دو تا اتاق هم سمت چپ که تو یکیش صندلی دندانپزشکی رو دیدم ولی درب اون یکی بسته بود، منشی دکتر گفت بفرمایید، همینطور که با انگشتم روی دندون دردناکمو از رو لپم فشار میدادم با صدای خستهای گفتم مهندس سرمدی فرمودن من بیام خدمت خانوم دکتر، گل از گلش شکفت، با لبخند گفت بله بله آقای مهندس، بفرمایید، چی میل دارید براتون بیارم؟
سر تکون دادم که ممنون، با تلفن سانترال رو میزش تماس گرفت که بیمار مهندس تشریف آوردن، چند لحظه بعد خانم دکتر اومد بیرون، شال و روسری نداشت، کمی منو انداز برانداز کرد، دو قدم اومد جلو دستشو دراز کرد گفت بهراد هستم، دستمو از رو صورتم برداشتم دستشو فشار دادم و گفتم خوشوقتم، ولی دندونم خیلی درد میکنه، خانوم دکتر اتاق معاینه رو با دست نشون داد: بفرمایید الان درست میشه، خودش افتاد جلو، تازه متوجه هیکل متناسب خانوم دکتر شدم، یه روپوش سفید کوتاه و تنگ۰ که بزرگی سینه هاش باعث شده بود به پشتش بچسبه و رنگ نارنجی تاپ زیرش کاملا به چشم بیاد و از پشت هم لپای کون خوشگلش مثل دو تا زندانی توش گیر افتاده بودن، چشمم افتاد به فضای خالی بین لمبرای کونش و یه لحظه به فکرم رسید چه جای گرم و نرمیه برای کیر اون فضا، پهلوهاش پر بود ولی نه گبدفرم، دستگیره های خوبی بود. موهاشو بالای سرش با کش بسته بود. حرکت که میکرد بوی عطر شنل پیچید تو دماغم، دنبالش راه افتادم سمت اتاق و نگاهم رفت سمت چرخش زیبای لپای کونش ، رفت جلو کابینت و دولا شد دو لپ کونش از زیر روپوش بدجور چشمنواز بود، یه کاور برداشت و اومد کشید رو صندلی و رفت در اتاق و بست و همزمان به من گفت بشینید و بعد گفت مسعود زنگ زد که فکر کن خودم هستم، کارشو انجام بده، نگام کرد: خیلی با هم رفیقین؟
سری تکون دادم گفتم ایشون رئیس بندهس
پیشبند مشمایی رو بست دور گردنم و رفت که آمپول بی حسی رو آماده کنه، با یه خنده پرناز گفت فک نکنم مهندس، اونجور که اون حرف میزد بیشتر به رفاقت میخورد نه ریاست، گفتم مهندس سرمدی همیشه لطف دارن به زیردستاشون.
اومد کنار صندلی و چونه منو گرفت و گفت باشه، حالا دهنتونو باز کنید، اوه اوه اوه، این که داغونه، باید درش بیارم، حواسم به روناش بود که چسبیده بود به پام، نگاهم افتاد تو یقهش، بالای چاک سینهش تو دیدم بود. لبخند نمکینی زد و با کنایه گفت کاش برا دندون کشیدن هم نیاز به بیهوشی بود، چند لحظه خیره شدم تو چشماش و گفتم زیبایی های طبیعی حیفه دیده نشن، و با لحن رندانهای ادامه دادم: شما نمیخواید بکشیدش که، میخواید درش بیارید، جوری که مثلا خودشو زده کوچه علی چپ که من تیکهتو نگرفتم نگام کرد و آمپول بیحسیو زد تو لثهم، اومدم بلند شم گفت تکون نخورید، گفتم برم بشینم تا سِرّ بشه، گفت همینجا خوبه و خندید، به هوا اینکه بیشتر دولا بشه داخل دهنمو ببینه فشار پاشو بیشتر کرد و سینه هاشو از بغل چسبوند به صورتم، سفت بودن، بوی عطرش بیشتر شد، با انگشتش دندونمو فشار داد دستمو مشت کردم از درد، نگاه کرد تو چشمام: نگران نباشید الان درست میشه، انگشتشو که از دهنم در آورد حس کردم از قصد مالیدش به لب پایینیم،
رفت کنار دستگاه اتوکلاو که وسائل رو بیاره، بازم حس کردم از قصد داره مثل مدلای فشن راه میره. برگشت و وسائل رو تو سینی چید و رفت منشی رو صدا کرد و آروم بهش گفت بیمار اومد بگو جراحی دارم و ممکنه یکم کارم طول بکشه، برن بعدا بیان.
درو بست و برگشت سمت من و پرسید اثر کرد مهندس؟ رد نگاهش به جلو شلوارم بود که باد کرده بود، سرمو به نشونه تایید تکون دادم و لبخند شیطنتآمیزی زدم، باز به جلو شلوارم نگاه کرد و خندید: پس آماده باشید که بیام درش بیارم. گفتم آماده و منتظره خانوم دکتر، با اخم الکی نگاهم کرد و گفت همیشه انقد شیرین زبونید شما؟ انبرک رو دو طرف دندون خراب گرفت، اون دستشو گذاشت رو پیشونیم، خودشو چسبوند به من و صندلی و شروع کرد حرکت دادن انبرک، چشمامو بسته بودم و حس نرمی رونشو که چسبونده بود به دستم میفرستادم به اعماق وجودم که یهوحس کردم دندونم ذره ذره داره در میاد و … دراومد.
انبرک رو گرفت جلوم و بیتفاوت گفت نگاه کنید درش آوردم و یه تیکه پنبه گذاشت رو دندونم و گفت دندوناتونو فشار بدید روی هم.
نگاه کردم دیدم یه دندون خراب لای انبرکه، با شیطنت به جلو شلوارم نگاه کردم و بدون اینکه دندونامو از هم جدا کنم گفتم مطمئنید درش آوردید؟ انبرک و با دندون خونی جلو صورتم تکون داد: خوب نگاه کنی میبینی!
خندیدم: اه اه اه، چقد زشته، سینه شو داد جلو و با لحن هوسآلود و دو پهلو گفت اونا که سر جاشون محکمن به این سادگیا در نمیان، دندونو انداخت تو سینک، دولا شد انبرو بذاره تو سینی دوباره سینه هاشو چسبوند به صورتم، شق کرده بودم و کیرم تو شلوار بد حالتی گیر بود، داشتم اذیت میشدم، پیشبند و باز کرد و گفت بلند شید کمی راه برید اذیت نشید مهندس.
بلند شدم رفتم نزدیکش جلوش وایسادم، با کفشای پاشنه بلند، حدودا ۵ سانتی از من کوتاه تر بود، از پایین پاش تا لباشو ورانداز کردم، زل زدم تو چشماش و گفتم وقتی خیلی سفت باشن معلومه اذیت میکنن، راستی شما چشماتون اذیتتون نمیکنه؟ با لبخند نگام کرد و گفت انگار شما رو اذیت کرده و خندید: در و تخته به هم چفت شدن، مثل مسعود پررویی!!!
گفتم ببخشید، شوخی کردم، حالا چیکار باید بکنیم؟
حالا بشینید تا بیحسه عصب کشی کنم، رفتم دوباره نشستم، اومد کنارم گفت دهنتونو باز کنید، شلنگ تخلیه رو گذاشت و بعد یه ربع که رون و سینه شو مالید به من و نفسای داغش تو صورتم میخورد، گفت تموم شد، رفت و یه خشاب قرص از تو ویترین آورد گفت اینا آمریکاییه، هم مسکنه هم خوابآور،هر وقت درد شروع شد بخورید، موبایلشو رو کاغذ نوشت گفت اگه اذیت بودید هر موقعی بود زنگ بزنید بگم چیکار کنید، امروزم تا میتونید بستنی بخورید تا زخمتون زود خوب شه، خندیدم: دستتون درد نکنه ولی قند داره چاق میشم، رفت و تکیه داد به میز، برگشت سمت من و گفت یه کم چربی بچسبه به این همه عضله که بد نیست، بلند شدمو با یه تشکر و خداحافظی سریع از اتاق اومدم بیرون، دکترم اومد رفت تو اتاق خودش، تو سالن کسی نبود و دخترک منشی داشت کتاب میخوند، بلند شد ایستاد، گفتم چقدر باید تقدیم کنم؟
تلفن رو میز زنگ خورد، جواب داد، فقط شنیدم گفت چشم، گوشی رو گذاشت: خانم دکتر گفتن چون باید ایمپلنت بشه بذارید همه هزینه ها رو با هم پرداخت کنید. فردا هم ساعت ۵ عصر تشریف بیارید مجددا معاینه بشید مشکلی نباشه.
پرسیدم عکس OTG نمیخواد؟ گفت فردا از خودشون بپرسید.
از مطب اومدم بیرون و رفتم شرکت، مسعود نبود و مش حسین داشت میرفت، گفت مهندس رفت کرج تا دو روز نمیاد، گفت به شما بگم یکم استراحت کن تا شنبه.
رفتم وسایل و میزمو مرتب کردم، لپتاپ اداره رو برداشتم و زدم بیرون.
شب درد دندون شروع شد، حس میکردم دنیا رو سرم خراب شده یه مسکن خوردم کمی درد کم شد، مسعود زنگ زد، ازش تشکر کردم و پرسیدم این خانم دکتر خیلی خوب بود، خندید و گفت اونم همین نظرو در مورد تو داره، فردا یادت نره بری، مراقب خودت باش و بیخیال کار تا شنبه، خداحافظی کردیم، و دراز کشیدم که اسمس از یه شماره ناشناس اومد: مهندس وضع دندونت چطوره؟ تعجب کردم، چک کردم دیدم شماره خانوم دکتره، زنگ زدم و موذیانه پرسیدم شما وضع همه مریضاتو خارج از مطب جویا میشی، قهقه خندید و گفت نه که خیلی ناراحتی و ادامه داد نه عزیزم، فقط اون مریض خاصی که پسرخالهم معرفی و سفارش کرده باشه.
ای لعنت بهت مسعود، چرا نگفتی دخترخالته…
گفتم ببخشید نمیدونستم مهندس سرمدی پسرخاله شماست، ریز خندید و گفت مهم نیست، تا فردا ساعت ۵ عصر خداحافظ.
گفتم خداحافظ و قطع کردم.
.
.
…
فردا عصر برای معاینه رفتم مطب دکتر، دخترک منشی در و باز کرد با سلام و علیک گرمی پذیرای من شد، خانوم دکتر اومد بیرون و ضمن خوشامد گویی به منشی گقت مریم جون شما کار داشتی میتونی بری، رفتم به سمت اتاق معاینه و نشستم رو صندلی، صدای خداحافظی منشی و باز و بسته شدن در مطب رو شنیدم، خانوم دکتر اومد گفت فعلا بیا بعدا معاینهت میکنم، دعوتم کرد تو اتاق خودش، پرسید قهوه میخوری، گفتم برا دندون بد نیست؟ نگام افتاد به دستگاه اسپرسو ساز کنار میزش، دوباره گفتم بلدی خوب عمل بیاری، لباشو غنچه کرد و با یه لحن دو پهلو گفت حالا میخوری میفهمی،
شستم خبردار شد امروز خبراییه و خوشحال بودم که قبل اومدن دوش گرفته بودم.
انگار از قبل آماده بود دکمه دستگاهو زد و دو تا شات قهوه ریخت و اومد رو مبل جلوی من نشست، دکمه بالای روپوشش باز بود، از تاپ خبری نبود در عوض رنگ سبزابی سوتین رو پوست سفیدش بدجوری خود نمایی میکرد، نگامو آوردم پایینتر، روناشو به هم چسبونده بود، بدجوری تو شلوار جین خودنمایی میکردن، نگامو انداختم تو چشماش، انگار فهمید چی تو فکرمه، روناشو از هم باز کرد و کوس تپلشو دیدم، خندید: زیاد نگاه نکن تموم میشه، قهوهتو بخور، دولا شدم شات رو برداشتم و از لبهش کمی قهوه رو مکیدم، پرسید همیشه اونتوس میزنی؟ بیتوجه گفتم شنل زدی یادت رفته دکمه روپوشتو ببندی، گفت خوشت نمیاد؟ لبخند زدم آخه دارن فرار میکنن، خندید: چیکار کنم خوب؟ بلند شدم رفتم رو مبل بغلیش نشستم و دو تا انگشتمو گذاشتم زیر چونش، سرشو آوردم بالا، اون دستمو بردم دکمه های پایینی رو هم باز کردم، سرمو بردم جلو، لباشو نیمه باز کرد صورتامون دو سه سانت از هم فاصله داشت، سرمو بردم دم گوشش و آروم گفتم اینجوری باشه بهتره، تند نفس میکشید و سینهش بالا پایین میشد، شات قهوهشو برداشتم ، با چشمای خمار حرکات منو دنبال میکرد، قهوه رو بردم سمت لباش، یه لب زد، انگشت وسطیمو کشیدم رو لباش لباشو جمع کرد رو نوک انگشتم انگشتمو کردم تو دهنمو مکیدم بردم چرخوندم دور لباش، دستاشو انداخت دور گردنم و لباشو نزدیک گوشم آورد و گفت: همین؟ لبامو بردم لاله گوششو گرفتم لای لبام و پچ پچ کردم کجاشو دیدی، دستمو بردم گذاشتم روی شیکمش و انگشتمو چرخوندم دور نافش، آه کشید، لبامو گذاشتم رو لباش، دستمو بردم پایین، دکمه جینشو باز کردم، زیپشو کشیدم پایین، شورتشو زدم کنار و انگشتمو گذاشتم رو خط وسط کوسش، خیس خیس بود. یه آه ریز کشید و دستشو گذاشت رو صورتم، لبامو گذاشتم رو گردنش، با اون دستم سوتینشو دادم بالا و نوک سینهشو گرفتم لای انگشتام، نالهش بلند شد، با زبونم از گردنش کشیدم تا لای چاک سینهش، نالید: وای که دیوونم کردی، سرمو گذاشتم رو سینهش انگشتمو لای کوسش تکون دادم و نوک سینهشو گرفتم لای دندونام، صدا تو گلوش شکست: آخخخ، انگشتمو از لای کوسش درآوردم و کردم تو دهنم مکیدم، بلند شدیم و دستامو انداختم دور کمرش و چسبوندمش به خودم، دستاشو دور گردنم حلقه کرد، سرمو آوردم پایین لبامو مالیدم به لباش و شروع کردیم مکیدن لب همدیگه، دکمه های پیراهنمو باز کرد، رو پاهاش نشست، کمربند و دکمه و زیپمو باز کرد، دستشو برد تو درش آورد، یه نگاه کرد بهم و خندید: بالاخره درش آوردم و یدفعه کیرمو تا جایی که میشد کرد تو دهنش. یهو خون هری از مغزم ریخت تو کیرم، جوری ساک میزد انگار میخواست هر چی آب تو بدنم بود رو بکشه، موهاشو جمع کردم دور دستم و هماهنگ باهاش تو دهنش عقب جلو کردم، آبم داشت میومد، موهاشو کشیدم کیرمو در آوردم، رو میز کارش هرچی بود ریختم رو زمین، به کمر خوابوندمش رو میز، شلوارشو در آوردم، پاهاشو انداختم رو شونه هام، نوک کیرمو از سوراخ کونش کشیدم تا لای کوسش، چند بار تکرار کردم تا خودش گرفت گذاشت روی سوراخ کوسش، با تعجب نگاهش کردم، با شیطنت یه چشمک زد و دستامو گرفت و کشبد سمت خودش، یه فشار دادم عین جارو برقی کیرمو مکید تو خودش، از تنگی و داغی کوسش حیرت کردم، دو تا تقه زدم دادش رفت هوا: یواش، نمیبینی چقد تنگه، شروع کردم آروم کمر زدن و اونم ناله هاش بلند شده بود، چند تا عقب جلو کردم یهو پاهشو که رو شونههام بود به گردنم فشار داد، چشماش خمار شده بود، شروع کرد نفس نفس زدن، منم تا بیخ کرده بودم توش و تقه میزدم بهش تا آروم شد، یواش یواش دوباره عقب جلو کردم، بعد در آوردم، بلندش کردم، برش گردوندم دولاش کردم رو میز، کفشای پاشنه بلندش باعث شده بود کوسش مثل غنچه از لای پاش بزنه بیرون، نوک کیرمو مالیدم لای کوسشو آروم فشار دادم تو، دوباره عقب جلو کردن من و ناله کردن اون، دستاشو آورد لای کونشو از پشت باز کرد، چشمم افتاد به سوراخ کونش که هی باز و بسته میشد ، شستمو گذاشتم روش و چرخوندم، صداش بلند شد، آروم یه بند کردم توش، دراوردم با آب کوسش لیزش کردم و تا ته شستمو کردم تو کونش، داشتم آماده میشدم بکنم تو کونش که دو تا تکون به کمرش داد و آبم فواره زد تو کوسش، دقیقا با هر انقباض کیر من، اونم کوسشو منقبض میکرد.
عین جنازه افتادم رو مبل، اونم همون حالت تکون نمیخورد و آب من از کوسش زده بود بیرون و داشت از لبه هاش میچکید رو زمین. به زحمت بلند شدم دستمال کاغذی آوردم و تمیزش کردم، اومد افتاد تو بغلم.
تو افکارم غرق بودم، ریز ریز صورتمو میبوسید، پرسید به چی فکر میکنی، گفتم من دیروز اومدم دندونمو درست کنی، نمیدونم کی هستی، ولی بخاطر مسعود بهمدیگه اعتماد کردیم، فقط بگو بدونم چجوریاست؟
لبامو بوسید و گفت: حالا بهت میگم، الان گشنمه، بریم یه چیزی بخوریم تا بعد.
نوشته: مهدیار
نوشته های مرتبط:
خاطرات سکسی من شاید کمی غمناک شاید کمی جالب
یه خاطره کوچولو کمی سکسی
کمی دقت به زندایی (۲)
کمی دقت به زندایی (۱)
من یک زنم، جنسم از خاک، کمی هم آتش
تعریف یک کونی با کمی ذوق ادبی
شاید کمی دیرتر
سکس من و عشقم کمی وحشیانه
تاسوعا عاشورا و کمی لذت
کمی تا افق (1)
اولین و آخرین سکس من: شاید کمی غم انگیز
یادی از گذشته های کمی دور
زندگی من زندگی من پس از باکرگی (۲)
عجیب تر از زندگی، مراحل زندگی هست
زندگی تو ایران….یعنی زندگی پر از ظلم
زندگی چاپ دوم نداره پس عاشقانه زندگی کن
زندگی یعنی زندگی
زندگی مستقل با نجمه (۲)
سرگذشت زندگی امیر (۱)
زندگی مستقل با نجمه (۱)
زندگی حسام (۱)
زندگی یه زنونه پوش (۱)
دوستدار تو تغییرت نمیده تو رو زندگی میکنه (۱)
زندگی همه ما را دست انداخته
زندگی پس از طلاق (۲)
داستان زندگی شهریار
زندگی من و خواهرم (۳)
زندگی منو خواهرم (۲)
زندگی نامحدود (۲)
خیانتی که منو به زندگی برگردوند
زندگی و سکس سوسن (۱)
زندگی کیری علی و کون دادنش
روی خوش زندگی (۱)
کنجکاوی من در زندگی خواهرم (۱)
زندگی یه ترنس (۲)
زندگی بی نظیر من (۱)
زندگی یه ترنس (۱)
واقعیت های زندگی (۱)
زندگی با طعم عشق و بردگی (۱)
زندگی سکسی یک پسر
زندگی من و همسرم بعد از اولین گایش دوست پسرش (۳)
زندگی من و همسرم بعد از اولین گایش دوست پسرش (۱)
ماجرای جنسی زندگی من
زندگی عجیب نسرین
شروع زندگی
اولین و آخرین شب زندگی مشترک من (۲)
زندگی، اینستاگرام، اما واتسون و تفکرات
زندگی بعدِ مرگ!
یک زندگی جدید (۳)
زندگی جدید مجید (۱)
زندگی بی روح
زندگی من: تاریکی ای که هیج وقت تغییر رنگ نداد (۲ و پایانی)
زندگی روزانه یک برده (۱)
خاطرات یک زندگی (۱)
حماقت بچگانه تا زندگی عاشقانه
زندگی یک فوت فیتیشی
زندگی رنگین کمونی من با سس سفید
زندگی تازه (۱)
زندگی (۱)
هزارتوی زندگی امید (۴ و پایانی)
بهترین گی زندگی
زندگی سکسی من قبل از متاهلی (۱)
تلخ و شیرین زندگی علی (۴)
تلخ و شیرین زندگی علی (۳)
تلخ و شیرین زندگی علی
زندگی یاسین در قم
ماجرای زندگی من و زنم الناز و سعید و زنش (۴)
فرشته ی زندگی من
زندگی در دو روز و سه شب
جرقه سکس با پسرداییم و زندگی من
زندگی دوست داشتنی من
زندگی زیبام
تتوی همسر و آن روی سکه زندگی (۱)
تجربه یک عمر زندگی سکسی
مروری بر زندگی بیتا
پریود، معضلی در زندگی
آغاز زندگی من (۱)
مزخرف ترین روز زندگی آدم اولین سکسشه
زندگی تلخ و شیرین ال (۱)
آرش و زندگی رویایی
ماجرای زندگی من و زنم الناز و سعید و زنش (۳)
گوشه ای از زندگی من (۱)
زندگی تلخ من و علی (۲)
سکس، لذت، زندگی (۱)
زندگی کونی من
من فقط اون روز زندگی کردم
برگ هایی از زندگی من
خط مقدم نبرد با زندگی (۱)
شهوت، فانتزی، زندگی
زندگی به سبک کاک اولد
زندگی رویا نیست، واقعیته (۱)
زندگی پر از سکس من
زندگی خصوصی من (۲)
بهترین سکس زندگی یک زنپوش
زندگی خصوصی من (۱)
ماجرای زندگی من و زنم الناز و سعید و زنش (۲)
زندگی گمشو از اتاقم بیرون (۱)
جق و تغییر مسیر زندگی من …
زندگی در یک روز
زندگی بر باد رفته سارا (۳)
زندگی بر باد رفته سارا (۲)
زندگی بر باد رفته سارا (۱)
زندگی شیرین هرانوش و پدرام
زیباترین سکس تو زندگی امیر
زندگی رو به تباهی
تلخ و شیرین زندگی سلین
زندگی حسین (۱)
من لخت جلوی خواهرام زندگی میکردم
ماجرای زندگی امیر کونی (۱)
حکایت زندگی من (۱)
زندگی یا عذاب؟
زندگی که سایز ما نبود دنیا بر وقف مراد ما نبود
ماجرای زندگی من (۲)
ماجرای زندگی من (1)
آغاز زندگی سکسی من
زندگی در وقت اضافه (1)
زندگی تلخ یک گی ایرانی
شروع زندگی ماریا در خانه سعید
زندگی سکسی جدید ماریا، دختر همیشه حشری
از سکس تا زندگی
زندگی درهم پاشیده
بهترین شب زندگی مریم
بهترین شب زندگی سارا
اولین لاپایی زندگی ام
یه روز از زندگی من و همسرم
زندگی من و میمی
زندگی تبدیل به یه خواب شیرین شد
یک اس ام اس و شروع بهترین دوران زندگی
زندگی مهسا در مالزی
همسایه همیشگی زندگی
زندگی پر از سکس سروش گی
تباه کردن زندگی محمد عاشق
زندگی سکسی سروش
بدترین سکس زندگی ام با مرد متأهل
حقیقت زندگی این است (1)
عذاب وجدان، بد ترین درد زندگی
بهترین سکس زندگی ام با خانم چادری
لذت زندگی با مامان
کیر تو زندگی نکبتی
حسرت زندگی
سکس با بهترین دوست زندگی ام
نحس ترین روز زندگی یک پسر
حسرت زندگی – ۱
خاطره های زندگی در هند
زندگی در آغوش شانس کامل
زندگی تلخ سینا
بهترین کس دادن زندگی ام
زندگی جهنمی
زندگی ما (۱)
بهار زندگی ام
اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
دیدگاهتان را بنویسید