این داستان تقدیم به شما

سلام . من مسعودم .داستان قبلى من در مورد سكس سه نفرى من و زنم با رفيقم حميد بود . یه نفر انتقاد کرده بود  كه اصلا برام مهم نبود چون هركس آزاده هرجور دوست داره زندگى كنه ، من هم از اون دسته از مردهايى هستم كه غيرتمو نمى خوام قاطى مسائل جنسى خودم كنم به نظر من غيرت ربطى به خواسته هاى غريزى جنسى آدم ها نداره غیرت یعنی‌ دفاع از حق و حقوق عشقت  یا دفاع از جونش در موقع لزوم نه‌ اینکه به اسم غیرت مثل یه حیوون عشقتو اسیر کنی‌ که اونم بره یواشکی کارشو بکنه. به نظر من شجاعت این به اصطلاح بی‌ غیرت بودن تو وجود هر کسی‌ نیست چون حیوون وحشی مسلمون بسیاره ولی انسان با فکر باز که با زنش یا خواهرش  یا کلا عشقش رفیق و دوست و همراه باشه بسیار کم.. بگذاریم…به هر حال اگر از داستان هاى به قول خودتون بى غيرتى بدتون مياد نخونيد داستانمو چون ممكنه فقط وقتتو تلف كنى …

***

امروز هم مى خوام خاطره كُس دادن زنم فرنوش به پسر خواهرم عليرضا رو تعريف كنم كه زنم ميشه زندايى عليرضا . درمورد فرنوش بگم هيكل ورزشى داره با چهره اى معمولى اما پستوناش خيلى رديف و سكسيه و سفت جورى كه چندبار توى جمع فاميلى نگاه خيلى از مرداى فاميل رو به خودش كشونده و منم اين نگاه ها رو حس كردم و حسابى حال كردم از اين كه زنى دارم كه چشم خيليا بهشه و روياى سكس خيلياس . هميشه هم تو جمع خانوادگى خيلى راحته و اهل بگو بخند و شوخه ، يكى از كسايى كه خيلى به زنم لطف داره عليرضا بچه خواهرمه كه حدودا بيست و يه سالشه و از زمانى كه من و زنم باهم رفيق بوديم با من و زنم رفت و آمد زيادى داشت و چندبارى هم تو مسافرتا هم سفرمون شده بود عليرضا هم از لحاظ ظاهرى قدبلند با قد ١و ٨٣ هستش كه اهل ورزشه و خيلى به فوتبال علاقه داره و قيافه اش هم بد نيست ، خلاصه بريم سر داستان چند هفته پيش بود كه ديدم عليرضا رفت و آمدش به خونه ما بيشتر شده و به بهونه هاى مختلف مياد خونمون البته من بدم نميومد چون ما كلا خانواده دوستيم و رفت و آمداى خانوادگيمون زياده تا اين كه يه شب كه به بهونه قهر از خونه اومد خونه ما كه ازش علت دعوا و جرو بحثشو با پدرش پرسيدم كه گفت باباش بهش گير داده كه بايد مشروبشو بذاره كنار يا كم كنه باباى عليرضا دائم الخمره و دوست نداشت پسرش مثه خودش بشه واسه همين بهش گير داده بود كه عليرضا هم باهاش دعوا كرده بود اون شب اومد خونه ما و خواست كه شبو پيش ما باشه كه منم گفتم خونه خودته دايى تا هروقت دوست دارى بمون .
 
 
اون شب فرنوش هم باهش حرف زد بهش گفت كه من و مسعود بدمون نمياد تو پيش ما چندوقتى بمونى تا رابطتت با پدرت خوب بشه ، اون شب فرنوش شامو حاضر كرد سه تايى خورديم بعد از شام هم سه تايى سيگار كشيديم و يه كمى هم مشروب خورديم و خوابيديم تا فردا كه من صبح بيدار شدم و رفتم سركار و يادم نبود كه عليرضا خونه ماست كه يهو وقتى رسيدم اداره يادم افتاد عليرضا با فرنوش تو خونه است امكان داره فرنوش باز شيطونيش گل كنه ، اينم بگم من اصلا دوست نداشتم فرنوش دور از چشم خودم به كسى بده دوست داشتم اگرم قراره اين اتفاق بيوفته جلوى چشم خودم باشه واسه همين تا اين حس بهم دست داد كه ممكنه بين عليرضا و فرنوش تو خونه اتفاقى بيوفته مرخصى گرفتم و برگشتم خونه وقتى رسيدم خونه به خودم گفتم شايد تا الان شروع به كار كرده باشن بهتره پنهانى وارد خونه بشم تا ببينم چه خبره كه خيلى آروم وقتى رسيدم به در پشت آپارتمانمون درو خيلى آروم باز كردم و رفتم تو، راهرو رو كه رد كردم و رسيدم به پذيرايى ديدم عليرضا كه ديشب تو پذيرايى رو كاناپه خوابيده بود سرجاش نيست رفتم توالت رو چك كردم ديدم اونجا هم نيست فهميدم كه بعله تو اتاقه فرنوشه و كارو شروع كردن ، خيلى آروم رفتم كنار در اتاق وايسادم ديدم دراتاق هم بازه ديدم فرنوش رو تخت با همون لباس خواباش خوابيده و عليرضا هم بالا سرش داره كون زنم كه از لباس خوابش زده بيرون رو ديد ميزنه و كيره شو ميماله فهميدم زنم هنوز خوابه و اصلا بيدار نشده نميدونستم چيكار كنم يه حسى بهم ميگفت به روى خودم نيارم و برگردم برم سركار چون مطمئن بودم عليرضا ترسو تر از اونيه كه بخواد با زنم كارى كنه و يه حسم هم ميگفت وايسا و ببين چه اتفاقى ميوفته تا اين كه تصميم گرفتم وايسم چون من از اون مردا هستم كه از اين كه ببينم يكى ديگه با زنم حال كنه فوق العاده حشرى ميشم واسه همين تصميم گرفتم وايسم و تماشا كنم .
 
 
همين جورى كه عليرضا داشت كيرشو ميماليد ديدم زنم تكون خورد و خودشو از اين پهلو به اون پهلو كرد كه باعث شد كونش ديگه تو ديد عليرضا نباشه فرنوش همونجورى خواب بود كه اين دفه پستوناش تو ديد عليرضا قرار گرفت كه عليرضا تا پستوناى خوش فرم و خط سينه شو ديد كنترلشو از دست داد و آروم گفت جووووووون زندايى چه پستونايى داره خوش به حال دايى بعد ديدم ديگه واقعا حشرى شده و دوست نداره انگار فقط با جلق زدن آبش بياد آروم به لبه تخت نزديك شد كه فرنوش خيلى به لبه تخت نزديك بود كيرشو آروم ميماليد به پستوناى فرنوش بعد يه لحظه انگار ترسيد كه زنم داره بيدار ميشه و رفت عقب و از نفس نفس زدناش معلوم بود خيلى استرس داره كه يهو فرنوش يه كم تكون تكون خورد بيدار شد ، عليرضا تا ديد داره فرنوش تكون ميخوره سريع كيرشو كرد تو شلوارش و گفت زندايى بيدار شدى ؟ اومدم بيدارت كنم بگم من ميرم بيرون كار دارم كه فرنوش با حالت خواب و بيدارى گفت كجا عليرضا جون وايسا باهم صبحانه بخوريم عزيزم بعد برو كه بعد عليرضا گفت نه زندايى جون شما انگار دوست دارى باز بخوابى من مزاحم نميشم خسته اى ديشب دير خوابيدى بخواب ، فرنوشم كه معلوم بود خيلى حشرى شده از كار عليرضا ( انگار حس كرده بود كيرشو روى سينه هاش )گفت بيا پيش من يه كم دراز بكش تو هم بخواب حالا كه دايى ات نيست كه عليرضا از خداخواسته گفت باشه زندايى فرنوشم گفت عليرضا چيه همش ميگى زندايى زندايى راحت باش بابا من فقط پنج سال ازت بزرگترم صدام كن فرنوش عليرضا هم گفت چشم زندايى جون كه فرنوش يهو بلند بلند خنديد و عليرضا گفت جوووون ، بعد كنار فرنوش دراز كشيد و درحالى كه فرنوش به پهلو خوابيده بود و پشتش به عليرضا بود گفت فرنوش يه چيز بگم فرنوش گفت بگو عليرضا گفت فرنوش تو خيلى بدن سكسى و توپى دارى ميدونستى؟ فرنوشم گفت معلومه كه ميدونم ميدونى براى ساختن همچين بدنى چقد زحمت كشيدم عليرضا گفت فرنوش ميتونم از پشت بغلت كنم ؟ فرنوش گفت آره عزيزم راحت باش ، من كه ديگه واقعا داشت اعصابم بهم ميريخت تصميم گرفتم تا هنوز اتفاقى نيوفتاده برم بيرون و دوباره با سر و صدا بيام كه زنم هركارى هم ميخواد بكنه جلوى چشم خودم باشه آروم رفتم بيرون و با سرصدا درو باز كردم و جلوى در بلند فرنوشو صدا زدم و پرسيدم بيدار نشدى عشقم ؟ كه حواسشون باشه خودشونو جمع و جور كنن كه فرنوش با صداى خواب آلود جواب داد عه مسعود جان عزيزم واسه چى برگشتى نرفتى سركار ؟ رفتم رسيدم به اتاق خوابمون ديدم فرنوش تنهاست و عليرضا هم رفته سرجاش رو كاناپه وقتي رسيدم اتاق آروم به فرنوش گفتم يادم افتاد عليرضا خونه ماست برگشتم گفتم يه وقت هوس شيطونى با تو به سرش نزنه كه فرنوش خنديد و گفت بزنه من و تو كه مشكلى با اين قضايا نداريم داريم؟ منم گفتم نه ولى خودت كه ميدونى من دوست دارم اگر قراره تو كارى هم بكنى جلوى خودم باشه و فرنوشم خنديد و آروم جورى كه عليرضا نشنوه گفت اتفاقا درست حدس زدى يه فكرايى تو سر عليرضا بود تا تو اومدى ترسيد رفت منم به روى خودم نياوردم كه همه اين صحنه هارو ديدم …

 
 
فرنوش گفت مطمئنم عليرضا روش نميشه جلوى تو با من كارى كنه كاش نميومدى ميذاشتى من يه حالى بكنم باهاش ، منم كه ديدم زن خوشگلم حالش گرفته شده خواستم جبران كنم گفتم نترس عزيزم الان يه نقشه ميريزم كه روش بشه به فرنوش گفتم بيا با هم سكس كنيم و بلند بلند آخ و اوخ كنيم در اتاقم باز كنيم كه عليرضا كه صداهامونو و شنيد بياد مارو ديد بزنه و حال كنه بعد من يهو سرمو اونور مى كنم عليرضا رو كه درحال ديدزدنمون ديدم بهش مى گم زندايى ات از بس سكسيه نمى تونم خودمو كنترل كنم و بى سرصدا بكنمش ببخش بيدارت كردم كه بعد عليرضارو نسبت به رى اكشنش يه جور وارد سكسمون كنيم كه بعد من به فرنوش گفتم با صداى نه خيلى بلند نه خيلى آروم جورى كه عليرضا خوب بشنوه بگه مسعوووووود من كييييير ميخوااااااااام فرنوشم همين كارو كرد و بعد منم گفت جوووووووووون اومدم كه كيريت كنم عزيزم كيرم كردم تو دهن فرنوشو بلند داد زدم گفتم جووووووون بخورش خوب بخووووورش و محكم ميكردم تا حلقش ميكردم تو و فرنوشم عق ميزد وسط سكسمون به فرنوش گفتم سمت درو ببينه عليرضا اومده يا نه كه سرشو به نشونه تأكيد تكون داد كه يعني عليرضا داره ديدمون ميزنه ، منم ديدم اينجورى نميشه انگار عليرضا زيادى ترسوعه واسه همين از روى فرنوش سريع بلند شدم و همينطورى كه داشتم به سمت دراتاق ميرفتم گفتم عزيزم من ميره يه ليوان آب بخورم الان ميام كه انقد اين كارو سريع كردم كه عليرضا فرصت جمع و جور كردن كيرشو نكرد و منم يهو ديدم كه عليرضا داره جلق ميزنه گفتم عليرضا دايى دارى چيكار مى كنى ؟ با حالت تته پته گفت غلط كردم دايى صداسكستونو كه شنيدم حشرم زد بالا ببخشيد منم گفتم نه عزيزم عيبى نداره تو جوونى حق دارى دوست دارى بياى سه تايى ؟ اونم گفت دايى باشه اما من معتقدم كُس زنا به شوهرشون فقط تعلق داره من اگه اجازه بدى از كون بكنم فرنوشو ، منم گفتم باشه بيشرف بيا كونش واسه تو اصلا اونم گفت جوووووون بده بكنيمش و دوتايى رفتيم پيش فرنوش عليرضا حشر از چشاش مثه خون زده بود بيرون و پستوناى فرنوش محكم و با شدت و تند داشت ميماليد و ميخورد و هى بلند بلند ميگفت جوووووووون زندايى دارم جلوى دايى جونم زنشو ميخورم و الانم ميخوام بكنمش…

 
فرنوشم بلند با حالت حشرفراوون گفت جووووووون عزيزم جرم بده منم داشتم كيرمو ميماليدم و رفتم كنار فرنوش و كيرم ميماليدم به پستوناى فرنوش كه تو دستاى عليرضا بود عليرضا همين كه چشمش به كيرم افتاد گف جوووون دايى چه كير كلفت و خوش فرمى دارى و كيرمو گرفت تو دستاش و ميماليد رو پستوناى فرنوش ، فرنوشم يه سره آخ و اوخ مى كرد و داشت حسسسسابى حال ميكرد چون كاراى عليرضا واقعن ديوونش ميكرد عليرضا كيرمو گفت كرد تو دهن فرنوش و فرنوشو بلند كرد كه لبه تخت بشينه و كيرمنو ساك بزنه و سرفرنوشو از عقب هل ميداد و جلو عقب ميكرد رو كير من كيرخودشم تو همين حين درآورد و به زور تا ته ميكرد تو حلق فرنوش فرنوش نوبت نوبتى كير من و عليرضا رو ساك ميزد ، بعد عليرضا رفت دوباره فرنوشو رو تخت خوابوند و گفت مسعود دوست دارى كس زنتو جلوت بخورم منم گفتم جووووووون بخور عزيزم فرنوش متعلق به همه است جنده منه كه فرنوشم حسابى حشرى شد و هى تكرار ميكرد جوووووووون ميخوااااااااام آاااااااااااخ جرم بده عليرضا جرم بديد مسعووووود من پستوناى زن جندمو ميخوردم و عليرضا هم داشت كسشو ميخورد.
 
 
بعد عليرضا كه واقعا ديوونه شده بود نشست رو دهن فرنوشو گفت فرنوش سوراخ كونمو ليس بزن فرنوشم داشت سوراخشو ليس ميزد گفت حالا همينجورى بيا رو دهنم بشين نوبت منه سوراخ كونتو ليس بزنم كه بعدش ميخوام بكنم تو سوراخ كون نازت فرنوش نشست رو دهن عليرضا و عليرضا داشت سوراخ كونشو ميخورد فرنوشم تو همين حين داشت كير منو ساك ميزد بعد عليرضا فرنوشو به حالت داگى خوابوند و كرد تو كونش و منم كيرم همچنان تو دهن فرنوش عليرضا چندبار كه تلمبه زد آبشو ريخت تو كون فرنوش و منم بعدش آبمو خالى كردم تو دهنش و فرنوشم تا ته آبمو قورت داد بعد عليرضا يواشكى اومد در گوشم گفت دايى من گِى هم دوست دارم خواستى بده كون خودتم بذارم كه من گفتم اول من بذارم بعد تو بذار كه اين يكى داستانو بعدا براتون تعريف مى كنم اميداورم خوشتون اومده باشه نظر يادتون نره …

 
 
نوشته: مسعود ك ك ب

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *